7.9K 899 41
                                    

بهت دروغ گفتم چون میترسم که حقیقت رو بفهمی
●●●●●●●●●●●●●
_اه ؟ سلام جونگ کوک خوش اومدی

*ممنون کای

_حالت چطوره؟

*اگه خوب بودم میومدم اینجا کای؟

_نه نمیومدی

کای پزشک و دوست نزدیک جونگ کوکه . اون و پدرش تنها فرد توی دنیان که میدونن جونگ کوک امگاست

_روی تخت دراز بکش تا مسکن رو بیارم .

جونگ کوک روس تخت دراز کشید و چشماش رو به خاطر سرگیجه شدیدش و حالت تهوع محکم فشار داد. از وقتی فهمیده که آلفاش کیه با تمام توان ازش دوری میکنه
با تمام توان . چون اگه می‌فهمید چی؟ پدرش روزگارش رو سیاه میکرد

_جونگ کوک حالت هر دفعه که داری میای اینجا بدتر میشه.  چرا شانست رو امتحان نمیکنی و به تهیونگ نمیگی؟

*چی بهش بگم کای؟ بگم من دو ساله که امگام و فهمیدم تو جفتمی؟

کای سرش رو به نشونه تاسف تکون داد .

_تا اینجا اومدی برکته

دانشگاهش تا اینجا خیلی فاصله داشت و مجبور بود تا اینجا با وجود حالت تهوع بد با حالت گرگش بدوه .

_ولی بازم فکر کن جونگ کوک . حالت داره هر روز بدتر میشه . اگه ادامه پیدا کنه حس چشایی رو از دست میدی

*من فکرام رو کردم کای . ممنون

بعد از تموم شدن مسکن چند تا آمپول برای مواقع اضطراری از کای گرفت و از مطب رفت بیرون
ساعت ۵ صبح بود . زود اومده بود که به دانشگاه برسه پس دوباره رفت روی حالت گرگش






تا همنجاش هم مخفیانه همه جنگل رو دور زدم و رسیدم به مطب کای . حالا باید دوباره همه جنگل رو دور بزنم و برسم به منطقه گرگ ها

همه انسان ها آلفا و امگا و بتا نیستن . بنابراین دولت برای رفاه مردم یک منطقه رو به گرگ ها و یک منطقه رو به انسان ها اختصاص داده

رفت و آمد انسان و گرگ ها در منطقه یکدیگر ممنوعه و بیشتر جنگل مال ماست ولی کای تنها کسی بود که میتونست کمکم کنه پس مجبور بودن حداقل هفته ای یه بار بیام اونجا

باد سوزناک و برف هایی که زیر پنجهام بودن باعث میشد از شدت سرما فریاد بزنم . حتما وقتی رسیدم به   منطقه خودمون این کار رو میکنم

از پشت حصار رد شدم و الان دبگه آزاد بودم
هنوز تا دانشگاه رو باید میدویدم که با یه برخود با یه گرگ دیگه یه سقوط خوشگل روی برف داشتم
اط درد به خودم پیچیدم . وضعیتم عالی بود اینم خورد تو معدم

نامجون:هی پسر حالت...........کوک؟

سرم رو بالا اوردم و با نامجون هیونگ مواجه شدم

Alpha and omegaWhere stories live. Discover now