Everything is meaningless
SKZ fic
کاپل: هیونلیکس
ژانر:مافیایی _جنایی_عاشقانه_حقوقی_سد اند
خلاصه : لی فلیکس همراه برادر و دوستش در استرالیا در رشته محبوبش مشغول به تحصیل هستن اما در این میان اتفاقاتی رقم میخوره که فلیکس داستان مارو از هدف اصلی زندگی...
لی مینهو برادر بزرگتر فلیکس فقط چند ساله که برای تحصیل به استرالیا اومده اما جدا از تحصیل توی رشته مورد علاقش که روانشناسی جناییه میخواست هوای برادرش رو داشته باشه ادم بسیار محافظ کار و پر جذبه ایه
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
کریستوفر چان رفیق کودکی فلیکس که با هم بزرگ شدن ارزوش اینه که افسر پلیس بشه اما از دانشکده افسری انصراف داد تا بعد خوندن روانشناسی دوباره ادامه بده ادم درستکار و مسئولیت پذیریه همیشه خنده روئه اما زیاد اهل شوخی نیست
بعد از اینکه چند دقیقه پلانکی که توی برنامش بود تموم کرد باید میرفت سراغ دستگاه بعدی و با خالی دیدنش قبل از اینکه کس دیگه ای بره سراغش شکارش کرد و رفت روش نشست که وزنه دستاش هم ب اون دستگاه بزنه _دهه...یاازدهه...دوازدهه داشت با خودش میشمرد که با دیدن گولاخی که روبه روش وایساده بود دست برداشت نگاهی به چهره طرف انداخت و لبخند ساختگی زد _هیی جوزف ...چیزی شده ؟ _رو دستگاه من نشستی جوجه با حرف جوزف پوزخندی زد ... _مال تو ؟...اگه مال توئه چرا خالی میزاریش مینهو که از اونطرف سالن شاهد ماجرا بود تو دلش چندین فوش نثار فلیکس کرد که اخه این چه بحثه شخمیه راه انداختی پسره کله شق اومد بره سمت فلیکس که با صدایی که شنید یه لحظه ایستاد و این دفعه سریع تر خودشو رسوند بهش و فلیکس رو پخش زمین دید که خون از دماغش سرازیر شده بود ابرویی بالا انداخت و زیر چشمی نگاه غضبناکی به اون مرد گنده کرد و اروم ایستاد و به کره ای گفت _با دونسنگ لی مینهو در نیوفت بچه ....اههه چقدر ازار دهنده جوزف فکر میکرد مینهو بهش فوش داده با عصبانیت خواست اونو بزنه اما پای مینهو اجازه نداد و پاشنش روی صورت جوزف فرو اومد و یکی از دندوناشو از جا دراورد و افتاد رو زمین کمی گیج شده بود اما وقتی به خودش اومد نه دیگه مینهویی اونجا بود نه فلیکسی به تمیز ترین شکل ممکن در رفتن فلیکس با دستمال کاغذی که تو یکی از سوراخای دماغش فرو کرده بود با بیحالی قدم برمی داشت _هیونگ حق با تو بود ..یاید یه ورزش رزمی یاد میگرفتم فلیکس همنطور که سرشو گرفته بود بالا که خون دماغش بند بیاد گفت مینهو هم سری به نشونه تاسف نشون داد و غر زد _هیچوقت حرفای منو جدی نمیگیرین ....متاسفم واقعا براتون بالاخره رسیدن خونه فلیکس خودشو و روی مبل وسط خونه ولو کرد _اخییی خونههه.... _پاشو پاشو اون دماغتو تمیز کن بعدش برو یه چی بگیر برا شام به ناچار بلند شد و رفت که خون های روی صورتشو بشوره و وقتی برگشت کفشاشو پوشید و از خونه زد بیرون تا یه غذایی بگیره و بیاد تقریبا سیصد متر مونده بود تا مرغ فروشی همینطور اروم برا خودش قدم میزد و سعی میکرد قدماشو با اهنگی که داشت با هندزفری گوش میداد هماهنگ کنه اما انقدر سر و صدای اهنگ زیاد بود که صدای قدمای فردی رو که پشتش میومد نشنوه وقتی متوجه حضور فرد پشت سرش شد که دستمالی جلوی دهنش و بینیش رو کاملا پوشونده بود سعی کرد نفس نکشه اما نتونست و چشماش سیاهی رفت و تو بغل اون غریبه بیهوش شد . . . _هی اوردینش؟ _اوهوم همون ادرسی رو که گفتی رفتیم و اینو اونجا پیدا کردیم _من بعید میدونم این اون باشه صدای سه نفر غریبه رو شنید در لحظه اول فکر کرد شاید کار دار و دسته جوزف باشه اما وقتی مکالمه اونا رو به زبان کره ای شنید دیگه ذهنش خالی شده بود هیچ ایده ای نداشت چه اتفاقی داره میوفته خیلی ناگهانی پارچه رو سرش برداشتن از شدت نور زیاد چشماشو کمی بست اما میتونست اون سه نفرو ببینه و همونجور که انتظار میرفت دست و پاهاش هم بسته بود حتی حرفی هم نمیخواست بزنه میدونست تو این شرایط حرف زدن برا اون قربانی بدبخت همیشه بد تموم میشه شاید تو اون لحظه ممنون فیلمای جنایی که هیونگش میدید شد وایسا ببینم هیونگش اون خونه تنها بود ومنتظر بود که فلیکس با غذاها برگرده خواست دهن باز کنه و چیزی بگه که یکی ازون ادمایی که جلوش وایساده بود شروع کرد _سم پارک تویی مگه نه؟....فکر کردی پشت بابات قایم شی وانگ پیدات نمیکنه؟....همین حالا هر چی پول گرفتی رو تا قرون اخرش پس میدی وگر نه نمیدونم چه بلایی ممکنه سرت بیاد سم پارک ؟ این دیگه ینی چی ؟ _صبر کنید ...فکر کنم سوتفاهم شده ....من _سو تفاهم چی الان فکر کردی.... _من سم پارک نیستم .....اسم من لی فلیکسه اینجا بدنیا اومدم و بزرگ شدم و هیچ وقت تا حالا این اسمی که میگین به گوشم نخورده خیلی سریع و پشت سر هم گفت انگار که داشت رپ میکرد این دفعه یه نفر دیگه شروع کرد به صحبت کرد _ینی چی که نمیشناسی ....مگه میشه ؟؟تو خود ناکسشی که جنسا رو گرفت ودر رفت .....فکر نکن با این هویت جعلی که ساختی میتونی مارو گول بزنی فلیکس نفس عمیقی کشید و سرشو تکون داد و سرشو گرفت بالا و تو چشمای فرد مقابلش که هی داشت به جونش غر میزد نگاه کرد و با لحجه ای کاملا استرالیایی شروع به حرف زدن کرد _خوب چشماتو باز کن و سعی کن یکم از مغزت کار بکشی ...نظرت چیه وقتی یه نفرو میدزدی اول کارت شناساییشو چک کنی و سعی کن خوب گوش کنی ایا واقعا این لحجه لحجه کسیه که جنسی بخره و در بره ..من بزرگ شده اینجام ..شهروند اینجام میدونین اگه پلیس ملی استرالیا بگیرتون چه بلایی سرتون میارن ... طوری با لحجه و تند و محکم با صدای کلفتش گفت که اون دو نفر همونجا خشک شدن و حتی یه کلمه هم از حرفای اون پسرک وراج رو نفهمیدن اما پسری که اون پشت تو تاریکی به میز تکیه داده بود دستاشو کرد توی جیبشو اروم اروم سمتش اومد وقتی صورتش توی نور اومد فلیکس تونست چهره اش رو ببینه با مو ها وسر تیپ کاملا مشکی هی بهش نزدیک تر میشد اما جلوی صورتش متوقف شده همونطور که صورتش رو نزدیک بهش نگه داشته بود و صورتشو برانداز میکرد دستش رو توی جیبای فلیکس برد و با حس کردن کیفی اونو در اورد و ازش فاصله گرفت و داخل کیف رو چک کرد و کارت فلیکس رو نگاه کرد تا هویتش رو چک کنه و وقتی دید حق با اونه پوکر برگشت سمت بقیه _گفتم که اون نیست _یعن...یعنی چی اون نیست بیا ..بیا یبار دیگه چک کنیم _دارم میگم اون نیست دیگه ادم اشتباهی رو گرفتیم _وانگ مارو میکشه ...حالا با این چیکار کنیم _نمیدونم بزار یکم فکر کنم حین مکالمه ای که بین اون دونفر شکل گرفته بود نفر سوم بدون درنگ تماسی گرفت و تا پایان صحبتشون تلفن رو قطع کرد و برگشت _میگن خلاصش کنین دستوری که پشت تلفن بهش داده شده بود رو برای دو نفر دیگه گفت و اون دو نفر همینطور موندن اونا تا حالا با همچین موقعیتی برخورد نکرده بودن تازه کار بودن و جوون این براشون زیاد بود فلیکس تو اون لحظه پنیک کرده بود میخواستن بکشنش ؟ نه اینطوری نمیشه نباید اینطوری بمیره نمیخواست انقدر پوچ زندگیش تموم بشه هنوز خیلی کارا بود که میخواست انجام بده خیلی چیزا بود که نمیدونست _شما برین اسکله منم بعد از انجام کار میام همون پسر مو مشکی با صدای سردش گفت و فلیکس ترسش بیشتر شد ینی واقعا میخواست بکشش؟ دستای بسته فلیکسو باز کرد و کشون کشون بردش و اون دو نفر دیگه راه خودشون رو به سمت اسکله ای که پسر مو مشکی گفته بود رفتن پسر فلیکس رو از اون مکان تاریک برد داخل پارکی نزدیک همونجایی که دزدیده بودنش و اونو پرت کرد روی زمین ...و چاقوی کوچیکی از پشتش در اورد یجورایی دیگه مطمئن شده بود قراره بمیره قلبش بهش میگفت که به پاش بیوفت التماسش کن اما مغزش میگفت نه غرورت رو حفظ کن اون که به هر حال تورو میکشه ولی اخر هم تصمیم به سکوت کردن گرفت نمیخواست بدبخت دیده بشه حتی در نظر یه قاتل پس چشماشو بست و منتظر ضربات چاقو از جانب اون موند اما وقتی چیزی حس نکرد اروم چشماشو باز کرد و دستاش رو باز دید _عه...ینی چی... چی شد؟ _همه چیزایی که دیدی و شنیدی از ذهنت پاک کن نزار پشیمون بشم بیا اینم ببر بنظر میومد برا خرید اینا داشتی میرفتی مگه نه؟ پلاستیکی که حاوی مرغ سوخاری بود رو گذاشت جلوش _اما من...ولی تو....اخه ینی چی ...چرا ؟ با تته پته گفت با تعجب بهش نگاه کرد _انگار خیلی دوست داشتی بمیری ....هیچ کس لیاقتش مرگ نیست .. پسر به انگلیسی و با ته لحجه ای بریتیش گفت که دهن فلیکس همینطوری باز موند _بهتره یکم هم مراقب حرفات باشی دوباره به انگلیسی با اون لحن جذاب گفت و جواب تلفنی که دو ساعت داش تو جیبش ویبره میرفت رو داد _یااا هوانگ هیونجین پس کدوم گووریی...چیشد فلیکس میتونست صدای دادش از پشت تلفن رو هم بشنوه _اومدم چانگبین هیونگ کارم تموم شد الان میام جمله اخرو وقتی داشت به فلیکس نگاه میکرد گفت و قطع کرد موبایلی رو که هندزفری دورش پیچیده شده بود رو تو دستای فلیکس گذاشت و رفت اما فلیکس هنوز نتونسته بود موقعیتو هضم کنه خوب بود الان مرده باشه اما اون پسر نجاتش داد اون چه لحجه عجیبی بود که داشت موبایلشو روشن کرد و همون لحظه مینهو بهش زنگ زد _هیی لی فلیکسسس...کدوم خراب شده ای رفتی که حتی جواب تلفنای منم نمیدی نمیگی این برادرت مرد اینجا از گرسنگی مینهو غر زد فلیکس خندید خوشحال بود که میتونست دوباره غر غر های برادرش رو بشنوه _اومدم هیونگ مرغا رو از روی زمین برداشت و راهشو به سمت خونه طی کرد
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
*کاراکتر جدید*
هوانگ هیونجین تحصیلات نامعلوم ... شغل نامعلوم .... کلا نامعلوم.....
______________________
به نام خدا این فیک رو استارت میزنیم حتما تو library تون ادش کنین داستان قرار خیلی جذاب بشه نگاه به پارت اولش نکنین که یکم ماسته و مثل همیشه خوشحال میشم نظراتتون رو راجبش بنویسین