"اینسونگ ، اونجایی؟"
"نه ، آلمانم."
اینسونگ با سرخوشی به طعنه ی خودش خندید ، که باعث شد جهیون هم به خنده بیفته. باید اعتراف میکرد که خنده های اینسونگ مسری بودن.
اینسونگ از زیر تخت بیرون خزید و کنار جهیون دراز کشید ، شروع به نوازش موهاش کرد وقتی اجازه میداد یه آه از دهنش بیرون بیاد. "تو خیلی کیوتی ، جهیون."
"از تو کیوت تر نیستم!!" با زدن دستاش به سینهـش جواب داد.
جهیون نگاهی به اینسونگ انداخت. دم نرم و بامزهـش به آرومی تکون میخورد و با چشمای محبت آمیز و بازیگوش به جهیون زل زده بود.
"میتونم لمسـشون کنم؟" نامحسوس و با چشماش به گوش های گربه ای اینسونگ که بالای سرش بودن اشاره کرد.
اینسونگ با خنده گفت ، "آره! حتما..."
جهیون دستش رو جلو برد و گوش های گربه ای نرم و تیرهـش رو با احتیاط نوازش کرد. کاری که مدت زیادی بود دلش میخواست انجام بده.
میتونید اونو به خاطرش سرزنش کنید؟!
درحالی که جهیون همچنان گوش هاش رو نوازش میکرد از رضایت خرخر آهسته ای کرد و هر دو دستش رو دور کمر جهیون حلقه کرد.
"میدونی ، خیلی احمقانه میشه اگه مامانت همین الان بیاد تو"
"جرئت نکن ، سونگ"
-----
DU LIEST GERADE
ˢᶜᵃʳʸ ˢᶜᵃʳʸ 🦋 ᴶᵃᵉˢᵉᵒⁿᵍ
Fanfiction🦋; وقتی که یه هیولا زیر تخت جهیون زندگی میکنه. ✎ All rights go to the original author: @/snowiel