_ کوک عزیزم مدرسه دیر شد زود باش
+ باشه اومدم
سریع کیفمو گرفتم و رفتم پایین
+ آپا تو منو میبری مدرسه× آره عزیزم بیا
سریع دنبال آپا رفتم و رفتیم سوار ماشین شدیم
+ آپا اگه اونجا ...× نگران نباش عزیزم من با مدیرتون صحبت کردم
مشکلی نیست_ مرسی
نگران بودم اونجا برم تو لیتلی
وای گاد اگه اینطور میشد بدبخت میشدم
اونموقع همه مدرسه مسخرم میکردن
اصلا نباید بهش فک کنم آره خودشه×رسیدیم
یه نگاه به اپا انداختم
با دستاش صورتمو قلب کرد و پیشونیم و گونه هامو بوسید× پسر من قویه باشه؟
+ باشه
× آفرین پسرم
+ بابای
از ماشین پیاده شدم و برای اپا دست تکون دادم_______
سلام
ببخشید گایز من اصلا حالم خوب نیست
این پارت خیلی کمه ولی چون بهتون قول داده بودم آپ کردمبای
YOU ARE READING
Little Omega
Fanfictionکوکی یه لیتله و امگاست که خانوادش از بوسان به سئول میرن چی میشه تو مدرسه جفتشو پیدا کنه ولی خودشو مخفی کنه چون اون پسر یکی از وحشی ترین آلفا های مدرسست کاپل : ویکوک ژانر : لیتل اسپیس _ فلاف _ اسمات _ امگاورس - هپی اند شاید امپرگ