قبل از شروع پارت یکم تهدیدتون کنم!😁
اگر کامنت نذارین همه پارتهای اسمات بوک رو حذف میکنم!!😈😁ییبو کمی ژان رو روی پاهاش جابهجا کرد تا دسترسی راحتتری بهش داشته باشه. درحالیکه خیره به خال زیبای زیر لب امگاش بود؛ لبهاش رو آروم آروم نزدیک لبهای ژان کرد تا برای بار دوم مزه اون بهشت رو حس کنه! لبهاش فقط یه نفس با ژان فاصله داشتن که متوقف شد و تو همون حالت آروم گفت:
+ژان؟!
ژان مست از رفتار ملایم آلفاش گفت:
_ب...بله... سر... سرورم؟ییبو با لحن آرومی پرسید:
+این لبها... قبلا... لمس شدن؟!ژان متعجب و مبهوت گفت:
_سر... سرورم... هی...هیچ... کس... تا حالا... طوری که شما... لمسم میکنید... من رو... لمس... نکرده...گرگ ییبو غرش سرشار از غروری کرد که گرگ ژان رو خوشحال و آروم میکرد.
آلفا با تردید شروع به صحبت کرد:
+راستش... شب قبل از ازدواجمون... من کنار دریاچه دیدمتون... تو بودی و یه آلفای دیگه... خودش بود نه؟!ژان به محض شنیدن این حرف، هول کرده و مضطرب از رو پای ییبو بلند شد و گفت:
_سر... سرورم... من... من... سرورم... قسم... میخورم...
ییبو وسط حرفش پرید:
+اشکالی نداره!ژان شوکه به ییبو نگاه کرد. واقعا انتظار شنیدن این جمله رو نداشت! توقع داشت آلفا همسرش رو به خاطر خیانت مجازات کنه و حتی فرمانده رو به حضور بطلبه! هنوزم شک داشت...
_عا... عالیجناب... من گناه... بزرگی... مرتکب...
ییبو با لحن اطمینان بخشی گفت:
+کافیه ژان... من ازت عصبانی نیستم... میفهمم دوست داشتن یک نفر اتفاقی نیست که به سادگی بشه فراموشش کرد پس درک میکنم که به زمان احتیاج داری و با شناختی که ازت دارم مطمئنم هیچ وقت حتی فکر خیانت به همسرت رو هم نمیکنی... اون اتفاق هم برای قبل از این بود که رسما همسر من بشی، پس لازم نیست نگران چیزی باشی...ژان که از ییبو بابت درکش ممنون بود با قدردانی گفت:
_سرورم... شما همیشه نسبت به من لطف زیادی دارین... ازتون ممنونم... بهتون اطمینان میدم در ذهن من جز شما آلفای دیگهای نیستییبو لبخندی زد و گفت:
+این آلفا کی میتونه به قلبت راه پیدا کنه؟ژان خجالت زده سرش رو پایین انداخت. ییبو دست شاهزاده امگا رو گرفت و اون رو دوباره روی پاش کشید، اغواگرانه انگشتش رو روی گردن ژان به حرکت درآورد تا اون رو از خود بیخود کنه. دست ییبو زیر چونه ژان چفت شد و لبهاش رو دوباره نزدیک خال زیر لب ژان کرد و بوسه متفاوتی رو شروع کرد. بوسهای که طعمی از شهوت داشت و رفته رفته خشنتر میشد.
YOU ARE READING
My Alpha, My Lord
Historical Fictionیه ولیعهد امگا که باید با پسرعموی آلفاش که تا حالا ندیدتش ازدواج کنه و پادشاهی رو بهش بده، این تنها راه زنده موندنشه...! ژانر: تاریخی، درام، امگاورس، اسمات کاپل: ییژان ***توجه*** این داستان برداشتی آزاد از رابطه بین کاپلهاست و هیچ ارتباطی با واقعی...