4

32 10 14
                                    

کت شلوار های رنگی و متفاوتی به ردیف چیده شده بودن اما هیچکدومشون توجه جونگین رو جلب نکرده بود.
اونا یا خیلی ساده،یا خیلی تنگ..یا گشاد و زشت بودن
جونگین از هیچکدوم اونا خوشش نمی اومد.

اون قرار بود بهترین کت شلوارُ توی روز عروسیش بپوشه اون باید بهترین ظاهر خودش نشون میداد.

قرار نبود یک دست کت و شلوار زشت،روز عروسیش خراب کنه!

تو کارگاه خیاطی،یک میز بزرگ وجود داشت که پر از کاغذهای طراحی و دفترهایی بود که مرتب روی هم چیده شده بودن.

روی میز دیگه،یک چرخ خیاطی سفید،انواع پارچه های رنگارنگ،نخ و سوزن وجود داشت.

"لطفا دستاتون رو ببرید بالا(خیاط گفت.)

جونگین جلوی خودش گرفت تا برای خیاط چشم غره نره کمتر از یک ماه و نیم دیگه عروسیش بود و تمام چیزی که نگرانش بود،این بود که کت و شلوارش به موقع آماده نشه.

اون مرد موهای چربِ قهوه ای_بلوندی داشت که نیاز به کوتاه شدن داشت.
لباساش هم ارزون بنظر می رسید.

همه می گفتن اون بهترین خیاط شهره جونگین تصمیم گرفته بود به والدینش اعتماد کنه فقط امیدوار بود که این خیاط ناامیدش نکنه.

"گفتید اینکار تا کی باید انجام بشه؟(همونطور که اندازه کمر جونگین رو تو دفترش یادداشت می کرد،پرسید.)

"ما برای ماه بعد نیازش داریم(پدرش جواب داد.)ولی خیلی بهتر میشه اگه قبل از اون آماده بشه.

کسالت،تنها چیزی بود که جونگین موقع نشستن روی چهارپایه چوبی احساس کرد.

بخاطر اینکه از صبح مدام سرپا وایستاده بود پاهاش درد میکرد.

"جونگین خاکستری برای کت شلوارت چطوره؟(پدرش پرسید.)

"جونگین:خاکستری با لباس سفید سوجونگ خوب در نمیاد.

"مشکی هم هستا..(مادرش گفت.)

"جونگین:از اون رنگ زیاد پوشیدم من کت و شلواری می خوام که با سفید خوب در بیاد.

"خب..کرم رنگ خوبیه و به سفید هم میاد شاید بتونید امتحانش کنید..(خیاط سرش از دفترش بالا آورد و گفت.)

جونگین سرش تکون داد و با خستگی چشماش مالید.

"جونگین:مطمئناً..امتحانش میکنم.

"عالیه!(خیاط با خوشحالی دستاش بهم زد.)من به درستی انجامش میدم.

"جونگین:ساعت چنده؟

"حدود یازده(پدرش جواب داد.)

اون تقریبا سه ساعت توی کارگاه خیاطی گذرونده بود و به یک بهونه نیاز داشت تا از اونجا بزنه بیرون گوشیش بیرون آورد تا به سوجونگ پیام بده.

remember me(kaisoo_translation)Where stories live. Discover now