~•whenever you want€

25 7 0
                                    

جهیون پشت ماشین آخرین مدلش نشسته بود و با آخرین سرعت داشت به سمت جایی می‌رفت.وسط راه ماشین رو نگه داشت چون شک داشت داره کار درستی میکنه یا نه .
تا حالا همچین حسی نداشت ،داشت به تمام کارایی که با جنو کرده بود فکر می کرد و حس کرد داره زیاده روی میکنه اما مثل همیشه بهانه خودش رو پیدا کرد که حس عذاب وجدان نداشته باشه و بهانه همیشگی این بود که جنو حق اونو خورده و تمام این کارا برای اینه که از حقش دفاع کنه.شاید بچگونه به نظر برسه ولی برای جهیون خیلی بود نفرتش از جنو باعث شده بود خیلی کارا بکنه که این کارش قرار نبود به چشم بیاد.
جهیون فقط میخواست که جنو هیچی نداشته باشه قبلا ایمان و اعتقادش به عشقو ازش گرفته بود حالا نوبت مال و اموالش بود.

^°^°^°^°^°^^°^^°^°°^^°^^°°°^°^°^^°^^°^°°°^°^°^^°^°
۳نوامبر ۲۰۲۱
چین
جه مین به عکسی که روی بک گراند گوشیش بود خیره شده بود جوری که اگر کسی زیر اون نگاه خیرش بود تا الان آب شده بود .اونقدر غرق اون عکس بود که دلتنگی رو از نگاهش میشد تشخیص داد اما اون کی بود که جه مین انقدر مشتاق دیدار دوباره با اون بود و تا سرحد مرگ دلش براش تنگ شده بود
وقتی رونجون اون نگاه های خیره رو دید حس کرد داره به پسر توی عکس حسودی میکنه ، پس برای اینکه توجه جه مین رو به خودش جلب کنه شروع کرد به سرفه کردن.

جه مین که متوجه رونجون شده بود برگشت سمت اون و پسری رو دید که با بازیگوشی سعی در جلب توجه داشت
_ببخشید فک نمیکنی داری غرق میشی؟من که غریق نجات نیستم پس کسی نمیتونه نجاتت بده و من بالاخره از شرت راحت میشم مستر نا
_مطمئنی میزاری بمیرم؟اونم تو؟شک دارم «هر دو همزمان نگاه به هم کردن و همزمان زدن زیر خنده»
_راستی نانا فردا پرواز داریما
_انقدر زود وقتش رسید؟من هنوز آمادگیشو ندارم که با اون روبه‌رو شم
_لازم نیست باهاش روبه‌رو شی فقط کارتو به درستی انجام   تا خانوادت سرافکنده نشن همین
_نمیدونم میتونم بهش بی اعتنایی کنم یا نه اگه میتونستم که همون کره میموندم لازم نبود بیام چین و پیش تو و دوستت چنلو بمونم
_میدونم برات سخته ولی تو ولش کردی فک می کنی غرورش و خانوادت و خانوادش اجازه میدن با هم باشین؟
_منم نگفتم قراره برگردیم پیش هم ولی الان هنوز زوده من فعلا آمادگیشو‌ ندارم فقط دارم اینو میگم میشه فردا خودت تنها بری؟
_ببین جه مین با فرار کردن نمیتونی کاری کنی باید باهاش مقابله کنی تا کِی میخوای بخاطر اون از خانواده و دوستات هم دور بمونی؟
_بخاطر اون نیست بخاطر خودمه من فقط میخوام بیشتر خودمو بشناسم همین و میدونم فعلا آمادگیشو ندارم لطفا« مگه میشد رونجون با این اگیوش دیگه مخالفتی داشته باشه ؟»
_خوب رگ خوابم دستت اومده نا جه مین باشه اما اون پولی که باهاش بلیط گرفتم چی؟«یه دفعه صدایی آشنا اومد و توجه رونی و نانا رو جلب کرد»
_من میرم
_چنلو خوبی؟کجا به سلامتی
_میخوام برم کره تا اون پسره که گفتمو ببینم
_تو که اونو حتی نمیشناسی چرا میخوای بخاطر هیچ بری؟
_لطفا بزارین برم خوب بخاطر همین میخوام برم،میخوام برم بشماسمش لطفا
کلافگی رو میشد تو چهره جه مین و رونجون دید ، رونجون نمیدونست چیکار کنه انگار بین دوتا بچه دوساله گیر کرده بود که یکی نمیخواست بره و اون یکی مشتاق رفتن بود چاره ای جز موافقت نداشت😫



~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•'•~•~•~•~•~•

جنو برای آخرین بار خودشو توی آینه چک میکرد چون یه قرار مهم کاری داشت و اینکه قرار از پیش تعیین شدش رو با یه نا پیچونده بود به مناسبت همین قرار کاری مهم پس نمیتونست اینم بپیچونه .
آروم آروم از پله ها پایین میومد که سوار ماشینش بشه که ناگهان گوشیش شروع به زنگ زدن کرد
کی میتونست باشه غیر از برادر رو مخش جهیون پس جوابشو نداد ، بلافاصله بعد از جهیون مادرش زنگ زد و جنو باز جواب نداد چون فکر کرد میخواد راجب اون دختره حرف بزنه .
همین که سوار ماشین شد باز گوشیش به صدا در اومد جنو با کلافگی گوشیش رو درآورد و دید که پسر عموش مارک داره زنگ میزنه دلیلی نداشت که اینو جواب نده
_پارسال دوست امسال آشنا پسر عمو چ،،
_زنگ نزدم احوال پرسی کنم مامانت بهم زنگ زد گفت گوشیتو جواب نمیدی،گفت پدربزرگتو بردن بیمارستان
_چی؟چه خبره؟چی شده؟
_منم نمیدونم فقط الان آدرس بیمارستانو برات میفرستم خودتو برسون
_اما من یه قرار کاری مهم دارم
_نمیدونم فقط گفت بهت بگم سریع خودتو برسون،کنسلش کن دیگه چیزی به ذهنم نمیاد
_باشه دارم میام
همین که گوشی رو قطع کرد با آخرین سرعتی که میتونست شروع به حرکت کرد تا هرچه زودتر به بیمارستان برسه.

^^Wrinkle°Onde as histórias ganham vida. Descobre agora