#3
Metanoia от teddy.malik
در تاریکترین نقطهی جهان هستی ،
جایی که پژواک پلیدی و خندههای کریهانهی دیوان و شروران هراس بر دل هر موجود زندهای میانداخت ،
درست همانجایی که شیطان ایستاده بود ، گل...
#4
پسر خاله لوییот Parrynaz
سلام. من جیلیان لی مستر (Leemaster ) ،متاسفانه یک پسرخاله دارم.یک پسر دست و پاچلفتی خنگ وصدالبته بچه ننه... نمیدانم من چه گناهی کرده ام که اولا خانه شان دیواربه دیوار ما...
#5
You Are Mine Hoover!от Zahra Radmehr
میخندد و من،خنده هایش را دوست دارم!
.
.
زبانِ گیرکرده لای دوردیف دندان سفیدش راهنگام خندیدن،دوست دارم:)
.
.
_اسم من زین...
+من هوور صدات میکنم!
_هوور!چرا دخترکِ عجیب؟!
+...
#6
"ZED, The Dead Eastern" [Z.M]от may king
عشق...
آشنایی که در غریبه ترین مکان با انسانیت هم مثل علف هرز رشد میکنه، و مغز رو هرزه ی توجه و خواسته شدن توسط یه بت میکنه...
عشق یه هرزه ست، و انسانِ عاشق، بت پرستی دی...
Законченные истории
#7
THE ATLANTIS[Z.M][L.S][J.H]от may king
-ای الهه ی من،بنده ی شب زنده دارت را فراموش کن...
شب را نجات بده و از نسل من کسی را جایگزین من کن، ای الهه ی مرگ....جهان را نجات بده....
دعای اون همیشه با بقیه ی بنده ها...