🔲 Lies In The Dark🔲

נכתב על ידי soojungsa

23.6K 2.7K 1.9K

❌❌❌❌❌❌❌❌هشدار:اپ این فیک تا مرداد ماه سال 1400متوقف میشه..اگه نمی خواید داستان نصفه بخونید لطفا داستان رو شرو... עוד

[توضیحات فیکشن نوپای من ♡]
[معاشقه یا مبارزه؟!]
[آناستازیا باش کیونگسو!]
[قرمز~سفید~سیاه]
[قرص های ضد تشنج]
[خانه ی خودکشی ~]
ی سوال از ریدرها *-*
[رئیس V هیونگ]
[منو الیو صدا کن]
*collection of songs*
[ترس های ترسناک]
[آخرین رقص]
[زیبای من]
[آبنبات قلبی صورتی]
[پسر خوب گناهکار]
[من خیانتکار نیستم]
[شیطان فرشته]
[دوست ندارم]
[موسیقی و خشم]
[شوخی مسخره]
[لاته تلخ و ماربورو طلایی]
[زمستون برفی]
[معشوقه ی قدیمی]
[نمیزارم فرار کنی]
خداحافظی

[خط چشم مشکی]

651 109 82
נכתב על ידי soojungsa

دیشب بعد از چنین  دور رابطه با دختر هرزه ی بار و بوکس در رینگ بالاخره احساس سبکی کرده بود..

نمی دانست ساعت  چند است اما هوای گرگ و میش بیرون از بار نوید ساعت 5-6 صب را میداد...خود را به اتاق مخصوص خودش و کیونگسو کشیده بود و با همان لباس ها روی تخت به خواب رفته بود..بوی تن کیونگسو و عطرتلخ خودش مدام  وقت هایی که کیونگسو را در اغوشش حل می کرد یاداوری می کرد...برای بار هزارم خفه شویی به ندای درونش که "تویه خیانتکاری"را در سرش میکوبید گفت و چشمانش را ازفرط خستگی بست..

ساعت 11 بود که بعد از بلند شدن از خواب با همان ظاهر بهم ریخته اش به شرکت رفته بود..می توانست برای یک دوش مخصر به واحد اخرین طبقه که برای خودش بود برود  اما بخاطر کمبود خواب دیشب هنوز هم روی صندلی چرخدار چرمی اش لم داده بود و  تاب میخورد..!

با شنیدن صدای در با ریموت آن را باز کرد و با کرختی چشمانش را باز کرد

+لیست کارهای امروز رییس..طبق خواست تون همه جلسه ها کنسل شدن!

_باشه بزارشون روی میز..تمین..اون چرا نیومده؟

_جناب تمین مشغول چک کردن انبار بودن گفتن کس دیگه ای بیاد..

سری تکان داد : باشه میتونی بری!!

از صبح ک به شرکت امده بود تمین هربار از امدن به اتاق جونگین قرار می کرد و خود را مشغول کار دیگری می کرد..هرچه که بود.احتمالا به دعوای دیروزشان بر می گشت اما با شناختی که از او داشت.بازهم این رفتار ها غیر معقول بنظر میرسیدند!..

نگاه سرسری به لیست انداخت و با اطمینان از  اینکه بعدا میتواند به ان ها رسیدگی کند دوباره چشمانش را بست ..حدود ساعت 6-5 باید منتظر تماس کیم یونگهو میشد اما اینبار بر خلاق دیروز عجله زیادی داشت تا زود تر با او صحبت کند..

می خواست هرچه زود تر از این استرسی که به جانش افتاده خلاص شود و البته باید برای مهمانی فرمالیته تولد خود را اماده می کرد!!


###


برای بار چهرم نگاهی به لیست انداخت اما اینبار بیخیال شد و کلافه پوشه درون دستش را روی میز کوبید..از صبح روی هیچ کاری تمرکز نداشت واینبار چهارم بود که لیست اقلام انبار راچک می کرد و وسط کار خودش را غرق در فکر پیدا می کرد..بعد از چیزهایی که دیشب در ان کلوپ لعنتی دیده بود حالا مطمن بود که باید برای کیونگسو کاری کند ..جونگین دیشب.. وحشی بود..هرزه بود..خیانتکار بود..جونگین دیشب..اصلا شبیه "جونگین" نبود

"فلش بک"

نگاهش را میخ خروجی ساختمان کرده بود و با انگشتانش ضرب تندی روی فرمون گرفته بود..هرکاری کرده بود نتواسته بود خود را راضی کند که در زندگی جونگین سرک نکشد.

.حداقل باید خیال خودش را راحت می کرد که هیچ خطری جونگین و کیونگسو را تهدید نمیکند و تما تصوراتش در حد تصور باقی میمانند..با دید بنز مشکی جونگین ک از پارکینگ خارج میشد ماسک مشکی خود را زد و ماشین را روشن کرد.

به بهانه خرابی ماشینش ماشین یکی از همکارانش را قرض کرده بود که در طی تعقیب و گریز ناشیانه اش جونگین را متوجه خودش نکند!!

بعد از چند دقیقه جونگین به مقصد رسید و وارد کلوپ شد..به سمت ورودی رفت اما به محض ورود مرد قدبلند گنده ای جلویش را گرفت : اینجا کلوپ مخصوص جناب..باید کارت عضویت نشونم بدین!!

_من عضو اینجا نیستم میخام عضو شم..

+عضویت اینجا انجام نمیشه.. و چون اینونمیدونید یعنی حق عضویت ندارید...کسایی که میان اینحا میدونن که برای عوضیت باید کجا برن

_اما من بایدبرم تو..کار مهمی دارم

+گفتم ک نمیشه.برین بیرون زودتر..

دستش را در جیب کتش برد و مبلغ زیادی پول بیرون کشید و به ارامی نزدیک جیب شلوار مرد کرد : بزار برم تو..من فقط میخام یه نفرو ببینم..هیچ کار دیگه ای ندارم..خواهش می کنم!!

قول میدم زیر یه ساعت بیام بیرون

و با لحن مظلومانه تری ادامه داد:میتونس بگردیم من مامور نیستم و هیچ چیز خطرناکیم با خودم ندارم

مرد با دیدن اسکناس ها که به اندازه حقوق دو سه ماهش بود نگاهی به ظاهر مرتب و قیافه ی بچه گانه تمین کرد و با فکر اینکه به این پسر نمیاید مامور باشد اورا به داخل فرستاد:

_زیر یه ساعت میای بیرون وگرنه خودم میام میکشمت بیرون!

بعد از کمی گشتن اطراف جونگین را پیدا کرد..اما با دیدن اتفاقی که افتاد چشمانش گشاد شد و سرجایش میخکوب شد ..جونگین..
باورش نمیشد..
جونگین

مواد می کشید؟

...کمی خود را جلو تر کشید تا مطمعن شود مردی که ماده ی روی میز را استنشاق می کند رییس اوست..جونگین!! نفهمید کی اماچشمانش پر شد و با حس درد به جونگین نگاه کرد..

چرا مردی به صلابت و خوبی جونگین باید مواد می کشید؟ بیحال روی یکی از صندلی های گوشه بار نشسیت و نگاهش را به جونگین داد..باید زودتر ازاین به خودش اعتماد می کرد و پی جونگین را می گرفت..

وقتی که جونگین را عصبی می دید
بهم ریخته
خسته
عجیب

باید همان موقع دنبال دلیلش می گشت!

پس از چند دقیقه جونگین از جایش بلند شد و در جمعیت در حال رقص روی پیست خود را رها کرد..تکان های شدیدی که به خود میداد..حالت مست و نعشه اش.همه تمین را بیش از پیش غمگین می کرد..

محکم کف دستش را روی صورتش کشید تا با پاک کردن اشک هایش رفیق چند ساله اش را دقیق تر ببیند...این جونگین بود که با بیشرمی دستش را روی بدن دخترروبرویش می کشاند و خود رابه او میمالید؟این جونگینی بود که عاشق کیونگسو بود؟ کسی که تمین در عشق ستایشش می کرد؟ دستانش یخ کرده بودند و انرژی اش به یکباره از 100 به صفر رسیده بود..جونگین روبرویش ..فراتر از این هایی بود که تمین با یکبار تعقیبش به سرگذشتش پی ببرد

"پایان فلش بک"

با جان گرفتن تصویر  جونگین درون رینگ که مثل فیلم های اکشن سینمایی مرد درون رینگ را میزد بار دیگرپوشه درون دستانش را مچله کرد و به طرف اتاقش رفت..

تا همین الان هم دیر کرده بود..باید زودتر از کاری که می خواست بکند مطمعن میشد!! دیگر حوصله کار نداشت و می خواست هرچه زوتر به خانه اش برگرد تا مبادا بیخیال همه چیز شود و جونگین نعشه درون اتاق را زیر بار مشت و لگد بگیرد!!

#####

صفحه اخر کتاب "مغازه خودکشی " راهم تمام کرد و اطلاعات ورد را سیو کرد تا فردا بعد از بازنویسی به ایمیل ناشر بفرستد..

دستش را روی گردنش کشید و کمی خود را به چپ و راست تکان داد تا عضلات گرفته اش پس از ساعت ها تایپ و نشستن روی صندلی ازهم باز شوند..از دیروز که جونگین رفته بود  بعد هم خبر اینکه به خانه نمی آید به ترجمه کتابش حمله کرده بود تا با مشغول کردن خودش به چیز های اضافی فکر نکند..

خود ر روی تخت بزرگ انداخت و  بی دلیل نگاهش را در اتاق گرداند..می خواست کاری کند تا امروز جونگین را خوشحال کند.نباید به حال بد و گرفته او دامن میزد و تا حد امکان باید اورا به رومنس بینشان نزدیک تر می کرد تا جونگین قدرت بیشتری برای مقابله با مشکلش پیدا کند..

غافل از اینکه جونگین هنوز هم مواد می کشید..دعوا می کرد..کتک میزد..عوضی میشد اما جایی که کیونگسو چیزی نبیند!!

از روی تخت بلند شد و جلوی میز توالت نشست..به خودش زل زد و دستانش را روی اجزای صورتش کشید..و جمله جونگین در سرش طنین انداخت :

"کیونگسو توی مردی و هیچ چی نمیتونه این حقیقتو کتمان کنه..اما کاری ک تو میکنی ارایش نیست..به رخ کشیدن زیبایی هاته تا جایی که جونگین بیچاره حس کنه نفس نمیتونه بکشه"

لبخندی زد

"فک کن کیونگسو..وقتی زیباترین لب های دنیا مال توان چرا براشون نمیرم؟"

وقتی افسونگر ترین چشما برای توان چرا قابش نگیری؟چرا نپرستمشون؟

لبخندش پر رنگ تر شد و دستش را به سمت کشو برد تا لوازم آرایشی که جونگین چند وقته پیش قایمکی برایش خریده بود را بیرون بیاورد..حالا خودش هم دوست داشت برای جونگین آرایش کند..برای او زیبا شود!!

پک کامل را روی میز گذاشت و بعد از باز کردنش نگاه گیجی به لوازم داخلش انداخت..شاید به جز یکی دوتا از ان ها حتی نمی داسنت بقیه از کدام طرف باز میشوند؟

با پی بردن به اماتوریش خنده ای کرد و دستش را به سمت رژلب قرمز رنگ برد..رژمایع اکلیلی را روی لب های قلوه ای بزرگش کشید و با دیدن برق لب هایش در آینه لبخند زیابیی زد..

واقعا چشمگیر شده بود..اینبار خط چشم مشکی را برداشت و خط کلفت زیبایی را  روی چشمانش کشید..چند باری دستش لرزید و جوهر پخش شد اما هربار به خطوط کج و موج روی چشمانش میخندید و دوباره خط چشم را می کشید تا اینکه نهایتا چشم هایش همانطور که جونگین گفته بود" به افسونگتریین چشمان دنیا" تبدیل شود..

رژ گونه هلویی رنگ راهم برداشت و گونه هایش را برآمده تر و گلگون نشان داد..در نهایت کمی از گلیتر نقره ای گوشه چشمانش زد و به تصویر خودش در آینه نگاه کرد..

نمی خواست ادم خود پسندی باشد اما حالا قبول داشت خیلی زیبا و نفس گیر شده بود و با دیدن تصویر زیبای خودش در اینه قهقهه بلندش در اتاق پیچید..

به سمت کمد لباس ها رفت تا لباس قشنگ تر بپوشد..با فکر شیطانی که ب ذهنش رسید کمد لباسهای جونگین را باز کرد و پیراهن دکمه دار مشکی اش را که رگه های طوسی هم در دوختش دیده میشد برداشت و پوشید..شلورش را در اورد و موهایش را به کمک سشوار کمی حالت داد..عطر تلخ گوچی جونگین و عطر پرتقالی خودش را باهم روی گردن و مچ دستش اسپری کرد و در نهایت جلوی اینه قدی اتاق ایستاد..

اگر به اندازه ای که خودش حالا احساس زیبایی می کرد جونگین هم اورا خوب میدید برایش کافی بود!!

نگاهی به ساعت  انداخت که عدد 6 را نشان میداد..جونگین به زودی میرسید..استرس شیرینی در زیر دلش پیچید..می خواست زودتر مرد برنزه اش او را ببیند..می خواست جونگین را همانگونه که گفته بود با "خوشگل کردن خودش" خوشحال کند..

####

برعکس سری پیش مکالمه شان خیلی خشک و بی دردسر به پایان رسیده بود..خلاصه اینکه یک هفته قبل از تولدش قرار بود کیم بزرگ به کره برگردد تا مقدمات جشن را اماده کند..جشنی ک برای نشان دادن عشق پدر و پسری برگزار میشد تا جلوی شایعات و مذخرفات نزدیک به واقیت افراد خانواده و سهام دارن شرکت امریکایی را بگیرد..

شرکتی که جونگین ناخواسته سهم بزرگی در ان داشت اما سر جمع پنج بار هم به انجا نرفته بود..

اگرچه انتظار داشت بازهم عصبی شود و نای برگشت به خانه را نداشته باشد اما اینبار بی هیچ حسی تمام حرف های مرد را شنیده بود و دم نزده بود!! احتمالا اثر هم زمان ال اس دی  و شیشه تا چن روز قرار بود گنگ نگهش دارد..از طرفیم..برای کیونگسویش دلتنگ بود.نمی توانست شب دیگری رابدون او بخواب برود..وارد حیاط شد و بعد هم وارد پذیرای خانه شد..

نگاهش را دور خانه گرداند تا کیونگسویش را پیدا کند که از پشت یه جفت دست نرم کشیده چشمانش را گرفتند..و بعد لب هایی که روی گوش قرار گرفتند و با تن صدای پایینی گفتند : سلام مرد من!

کمی دلش گرفت..کاش دیشب می مرد و به آن کلوپ منحوس نمی رفت..

نباید هر چند کوچک به این فرشته ی مشکین مو خیانت می کرد..نباید!

لبخند خسته ای زد و بدون حرکت گفت: سلام عزیز دلم..

کیونگسو روی پنجه پاهایش بلند شده بود تا دستانش به چشم های جونگین برسند .تنش را به او تکیه داه بود و با خباثت بازدم های گرمش را روی گردن مرد بلند تر رها می کرد..

_میخای همینجوری چش بسته نگهم داری؟

با حرف جونگین خنده ای کرد و ارام ارام به سمت اینه قدی بزرگ پذیرایی حرکت کرد  و با همان وضعیت جونگین راهم چشم بسته حرکت داد : فعلا که تنهاکاری که برای هیجان زده کردنت بلدم همینه!

با ایستادن جلوی جونگین نگاهی به خودشان کرد..همیشه از اینکه ادم قد بلندی نبوده ناراضی بود اما بعد از دیدن جونگین..وقتی هربار برای دیدن چشمان مردش مجبور میشد سرش را بالا بگیرد..هربار که برای بوسیدنش روی پنجه پاهایش بلند میشد با خودش می گفت:

" این سرنوشته..اینکه برعکس خیلی مرد ها قد بلند وشانه های پهن ندارم.اینکه پوستم تیره و ظاهرم مردانه نیست..سرنوشت چیه جز اینکه من ساخته شدم تا معشوقه جونگین قدبلند مردونم باشم؟"

دستانش را برداشت..جونگین چشمانش را باز کرد  و با افتادن نگاهش به تصویر درون آینه لبخندش محو شد..به پسرک کنارش بازیبایی کشنده اش خیره شد..

به چشمانی که با خط چشم مشکی کلفت حالا مثل الماس می درخشیدند ..به لب هایی که جونگین می توانست با ان ها سال ها مست کند..پیراهن دکمه دار مشکی اش که کیونگسوی کوچولو را در خودش گم کرده بود و گردن و شانه های سفیدش را به نمایش گذاشته بود..حالا حس می کرد باید تمام وجودش به چشم تبدیل شود تا بتواند میل کشنده درونش را برای غرق شدن دروجود کیونگسو آرام کند!!

کیونگسو که نگاه مبهوت و عمیق جونگین را روی خودش حس می کرد سرش را پایین انداخته بود و با نوک انگشتان پاییش روی زمین می کشید..

با نشستن دست جونگین زیر چانه اش که نگاهش را بالا اورد معذب نگاهش را به هرجایی به جز جونگین داد

-کیونگسو

با شنیدم زمزمه بم جونگین دلش به تلاطم افتاد

_کیونگسو به من نگاه کن..

به سختی نگاهش را از وسایل بی اهمیت اطرافش کند و به   چشم قهوه ای و خمار جونگین زل زد.

+لازم بود تا حد کشتنم پیش بری؟

__________

با توجه به اینکه چپترای ذخیرم داره کم میشه و برای قست مهم فیک هنوز دست به قلم نشدم پارت های بعدی با تعداد کلمات کمتر آپ میشن(زیر 3000کلمه منظورمه)

امیدوارم همپای *دروغ ها در تاریکی* بمونید تا باهم تمومش کنیم و ازش لذت ببریم :)

ووت پارت به40برسه پارت اکسترا..در غیر این صورت چهارشنبه با چپتر جدید مزاحمتون میشیم😈😂

המשך קריאה

You'll Also Like

700K 11.3K 65
ˏˋ°•*⁀➷ 𝗔𝗱𝗱𝗶𝗻𝗴 𝘁𝗵𝗲 𝘄𝗿𝗼𝗻𝗴 𝗻𝘂𝗺𝗯𝗲𝗿 𝘁𝗼 𝗮 𝗴𝗿𝗼𝘂𝗽𝗰𝗵𝗮𝘁 𝗶𝘀 𝗲𝗮𝘀𝗶𝗹𝘆 𝗱𝗼𝗻𝗲 𝗻𝗼 𝗺𝗮𝘁𝘁𝗲𝗿 𝗵𝗼𝘄 𝗳𝗮𝗺𝗼𝘂𝘀 𝘆𝗼�...
1.1M 61.9K 38
It's the 2nd season of " My Heaven's Flower " The most thrilling love triangle story in which Mohammad Abdullah ( Jeon Junghoon's ) daughter Mishel...
368K 22.1K 79
Y/N L/N is an enigma. Winner of the Ascension Project, a secret project designed by the JFU to forge the best forwards in the world. Someone who is...
1M 35K 62
𝐒𝐓𝐀𝐑𝐆𝐈𝐑𝐋 ──── ❝i just wanna see you shine, 'cause i know you are a stargirl!❞ 𝐈𝐍 𝐖𝐇𝐈𝐂𝐇 jude bellingham finally manages to shoot...