Sinner [Z.T]

By 10Andromada

5.6K 1.3K 1.2K

{Completed} مشتش را بر تیرک ها می‌کوبد و اصرار دارد که روح می‌بیند، و او خندید هنگامی که قلبش را از سینه اش... More

1_اولین مخلوق
2_سلام من زین هستم
3_پیش از او
4_قلب حساس
6_مردم چه می‌گویند؟
7_معنی دوست داشتن
8_بوسیدن
9_خیانت
10_زین من
11_لمس بدن او
12_رفتن
13_برگرد
14_سقوط
15_لویی ای که دیگه زین نداشت
16_هنوز هم تو
گناهکار

5_حالت چطوره؟

276 88 58
By 10Andromada

هیچکس از وجود زین که یه ربات با خصلت های انسان بود خبر نداشت. هرکسی که او را می‌دید فقط یه سوال برایش پیش می‌آمد که این پسر که با دانشمند جوان نیویورک قدم می‌زند کیست؟

من سه کلمه جدید به زین یاد داده بودم:
ممنونم، حال شما؟چی؟

یاد دادن حرف زدن به زین سخت ترین کار ممکن بود و من سعی می‌کردم در برنامه زین کلمات اضافه کنم اما ربات با دارایی های انسان محدودیت های خودش را داشت. زین دست من را گرفته بود و باهم به خرید رفته بودیم.

کافی بود زین به چیزی اشاره کند تا من آن را برایش بخرم. موقع ناهار برای او پیتزا سفارش دادم و به موقع از پیتزا خوردن اون عکس گرفتم. زین با شگفتی پیتزا را میجویید و چهره اش غرق لذت میشد

طوری که همه حاضرانِ رستوران تنها با یک نیم نگاه به او لبخند می‌زدند. زین دوست داشتنی و چهره دلنشین قابل توجهی داشت و خودش هم این را می‌دانست.

من متوجه نگاه ها روی زین شده بودم. دستم را جلو بردم و دست زین را توی دستم گرفتم و چهره ام کمی درهم رفت.

مگر متوجه نبودند کسی که رو به روی من نشسته بود تمام و کمال مال من بود؟

زین نگاهی به دست من که روی دست خودش است می‌اندازد و میگوید:
چی؟

منظورش این بود که چرا این کارو کرده ام. و من جواب می‌دهم :
یادته بهت گفته بودم وقتی از یکی بپرسی حالت چطوره یعنی براش مهمی و دوستش داری؟ برای تو این طوریه یادت هست؟

زین سر تکان می‌دهد و من از دهنم در میرود: پس من تو رو خیلی حالت چطوره!

زین با گیجی به من نگاه می‌کند و من سرم را عقب می‌برم و می‌خندم. انتظاری نداشتم زین معنای دوست داشتن و دلبستگی را بداند.

و خنده ام هنگامی که کاردی را کنارم می‌بینم خاموش میشود

بلافاصله دست زین را رها می‌کنم و بلند میشوم:
رئیس.

کاردی توجهی نمی‌کند و به زین اشاره می‌کند :
این کیه؟

بدون اینکه خودم را ببازم جواب میدهم: دوست منه.

بعد صدایش را پایین میاورد:
نمیتونه حرف بزنه. در واقع کلمه های محدودی بلده.

از اینکه این طور راجب زین می‌گفتم احساس گناه می‌کنم زیرا خودم به او یاد ندادم. اما نمی‌توانستم به کاردی این را بگویم که زین انسان نیست.

چون مطمعن بودم حالت چطوره من را برای همیشه می‌برند. سکوت ناخوشایندی بین ما پیش آمد و من ناخن هایم را در کف دستم فرو می‌کنم.
راست نگفتن به کاردی هم خیانت محسوب می‌شد و هم کار آسانی نبود. و دعا می‌کنم بخت با من یار باشد

______________
ووت ها کم شد:(
قهر میکنم میرم
کامنت هاتون رو یجا جواب میدم لاولی ها ممنون بابتش
میشه چند تا از دوستاتون هم تگ کنین؟ *-*

Continue Reading

You'll Also Like

148K 16.2K 42
نام: ماله من 💫 جئون جونگکوک ...... دورگه روسی _ کره ای ، پسری که چشمان خاکستری رگه روسش رو به ارث برده بعد از مرگ پدر و مادرش توسط طرف مادرش به روس...
112K 8.3K 51
نام: اون امگای منه 💫 جونگکوک ، نامجون ، یونگی الفاهایی هستن که می تونن رایحه خودشون رو پنهان کنن پدر هاشون مدام اونها رو تحقیر می کنند و کتک می زنند...
61.9K 5K 31
نام: همسر سابق من 💫 کیم تهیونگ ، مافیای بد نام کره و آسیا و یه عاشق مهربون برای همسرش جئون جونگکوک یه دانشجو که در اواسط داشجوییش با کیم تهیونگ قرار...
3.2K 876 20
اینا رو برای تو می نویسم. چون این قصه، قصه ی من و توئه... قصه ی رویاهایی که گم شده بودن...