I hate loving you

By vanillllllaa

6K 590 249

نمیتونم دوست داشته باشم؟خب دارم. نمیخوام ولی دارم. از این متنفرم که دوست دارم هیونجین.نمیخوام عاشق یه قاتل با... More

Introduction✨
part 1
part 2
part 3
part 4
part 5
part 6
part 7
part 8
part 9
part 10
part 11
part 12
part 13
part 15
part 16
part 17
part 18
part 19
part 20
part 21
part 22
part 23

part 14

280 23 20
By vanillllllaa

writter pov:

+هان و مینهو رو بد نیست یکم تنها بزاریم
_ها؟ چرا؟
+داداش احمق من از دوست احمق تر تو خوشش میا....

فلیکس قبل از اینکه هیونجین جملش رو تموم کنه با چشم های گرد شده شونه هاش رو میگیره و تکونش میده و با جیغی که نشونه ذوق زیادش بود میگه:

_داری با من شوخی می کنییی هیونننن؟؟؟؟ از کییییی. خودش بهتتت گفتتت؟؟؟ واییی خدای من باورم نمیشههه چطورییی تونستیی بهم چیزی نگیی
+آروم باش الان پس میوفتی. حالا بهت گفتم دیگه
_یعنی هانی قراره از سینگلی در بیاد؟؟؟

اشک های مصنوعیش رو پاک کرد و دوباره هیونجین رو محکم تکون داد

_باید تنهاشون بزاریم.پاشو بریم هیون.قطعا خونه تو باید باشن

هیونجین با لبخند کوچیکی سرتکون میده و دنبال فلیکس راه میوفته.قبل از اینکه وارد خونه بشن با دیدن تماس دوباره تیانا چشم هاش رو تو حدقه چرخوند و پوفی کشید

+برو تو من چند دقیقه دیگه میام پیشت باشه؟یه کار خیلی کوچولو دارم
_اوکی پس.برگشتی محکم در بزن بشنوم
+باشه.زود برمیگردم لاو

گفت و با سرعت دور شد

لاو؟؟؟ هیونجین الان چی صداش کرد؟؟یه کلمه ساده بود نه؟ پس چرا نمیتونست نفس بکشه؟؟

_هیچ اتفاقی نیوفتاده فلیکس.آروم باش.یه کلمه ساده بود احتمالا حواسش نبوده از دهنش پریده...آره همینه...

هیونجین با اعصبانیت محوی جواب تیانا رو میده

+به نفعته ارزش وقتم رو داشته باشه
#چرا از صبح جواب نمیدیی؟؟ ربیت دستمون رو خونده.عملا داریم بدبخت میشیم.اگر میخوای بگی واست اهمیت نداره باید بگم به دوست پسرتون هم مربوطه
+ربیت چه ربطی به فلیکس داره؟واضح حرف بزن.
#تبریک میگم جناب هوانگ.فرستنده نامه ربیته

یعنی چی که فرستنده نامه ربیته؟؟ ربیت کسی بود که قبل از اینکه هیونجین رئیس بشه رابطه خیلی خوبی با باندشون داشت ولی با مرگ رئیس قبلی همه چیز عوض شد.هیچکس قیافه درست و دقیقی از ربیت ندیده بود و فقط یه عکس خیلی محو از سه سال پیش که تقریبا توسط پلیس گیر افتاده بود ثبت شده بود.ولی ربیت هیچ ربطی به فلیکس نداره

+ربیت چرا باید بخواد فلیکس رو بکشه؟؟
#از اینجاش سخته.شناختن ربیت ابدا کار راحتی نیست ولی یه سری چیزای گنگ هست که بهم ربطشون میده
+اصلا از کجا فهمیدی نویسنده ربیته؟
#کار سختی نبود فقط من یکم خنگ میزدم.البته خب اینکه فکر نمیکردم ربیت باشه هم بی تاثیر نبود ولی دستخطشون کاملا یکیه.خصوصیات ظاهری که از اداره پست گرفتم با عکس محوش یکیه.و از همه مهم تر رد پا ربیت زیر همه نامه ها هست.نمیدونم چطوری تا به حال توجه نکرده بودم ولی با یه نگاه ساده میتونی مارک خودکارشو حدس بزنی. به هر حال فقط یه نسخه از خودکار هابورانا وجود داره مگه نه؟
+شت خودکارش....تو نابغه ای تیانا
#خودم میدونم

هیونجین عصبی نفسش رو بیرون داد.الان میدونست نویسنده اون نامه ها کیه ولی الان حتی عصبی تر بود.باید ربط ربیت به فلیکس رو هرچه سریع تر میفهمید

+گفتی یه سری سرنخ گنگ هست.میشنوم
#سه سال پیش که گوشیش رو پیدا کرده بودم مطمئنم اسم ایزابل رو تو گوشیش دیده بودم.مطمئن نیستم این ایزابل همون باشه ولی خب احتمالش کم نیست اصلا
+و....؟
#ماشین فلیکس.ماشین خریداری شده ار ربیته و من هیچ ایده ای ندارم چرا و چطوری.اصلا چرا ربیت باید ماشین بفروشه اونم به یه آیدل کره ای؟ و چرا فلیکس باید از یه قاتل زنجیره ای استرالیایی ماشین بخره؟
+چه سالی ماشین رو خریده؟
#سال 2017

این همون سالی بود که فلیکس از استرالیا تازه اومده بود کره.

#هیونجین یه چیزی میگم قول بده بهش فکر کنی و تعصبی حرف نزنی خب؟
+چی میخوای بگی
#قیافه ربیت و هان...یکم زیادی شبیهه
+تیانا این غیرممکنه.هان دوست صمیمی فلیکسه.کوچیکترین اتفاقی واسه فلیکس میوفته آسمون رو به زمین میرسونه.تازشم برای قتل زیادی گوگولیه.عکس ربیت هم اصلا واضح نیست
#تو این صنعت هیچ چیز سر جای خودش نیست.اینو خودت بهتر میدونی.بهتره بیشتر حواست بهش باشه

حق با تیانا بود.به هر حال هیونجین هم تا اینجا چیزای عجیب کمی رو ندیده بود و خوب میدونست هیچ چیز از هیچکس بعید نیست. تلفن رو قطع میکنه و به سمت اتاق هان راه میوفته که یادش میوفته هان فلیکس رو آورده پیش خودش زندگی کنه و با توجه به حرف های تیانا فقط نگران تر شد.فکرای عجیب دور و برش رو کنار زد و محکم در زد.با نگرفتن جواب مجبور شد از تیانا بخواد رمز خونه هان رو در بیاره و رفت تو

فلیکس کوچولوش با آرامش تمام بدون خبر داشتن از اتفاقات اطرافش خوابیده بود.اولش یکم نگران شد که نکنه هنوز سم از بدنش کامل بیرون نرفته و هنوز اثرات سمه اما قیافه پسر متوجهش میکرد واقعا خستس.وقتایی که به خاطر اثر سم خواب بود حتی به زور نفس میکشید ولی الان آرامش داشت.قطعا به خاطر اون همه خواب های پریشون و مسخره بازی خسته بود

_ه...هیون....
+جانم...
_چرا اونا منو دوست ندارن؟

قطره اشکی از چشمش جاری شد که هیونجین رو نگران میکرد

+کی دوست نداره لیکسی؟مگه کسی میتونه...
_اون میخواد منو زندانی کنه...میخواد تو اتاق پر از سوسک زندانیم کنه...
+کی میخواد....
_هیونجین نرو...پیشم بمون..

هیونجین اشک های پسر رو پاک میکنه و بوسه های کوتاه رو گونه هاش میکاره.از پشت بغلش میکنه و محکم اون رو به خودش میچسبونه.

_هیشش.من هیچ جا نمیرم قشنگم.همینجام خب؟

فلیکس هق هق آرومی کرد و تو بغل هیونجین آروم شد.اما ذهن هیونجین پر از سوال شده بود. فلیکس داشت راجب چی حرف میزد؟ کی میخواست زندانیش کنه؟ ربیت به چه ربطی به ماجرا داره.

همینطوری که سرش پر سوال شده بود یادش اومد حتی یادش رفته از تیانا بپرسه داستان اینکه ربیت دستمون رو خونده چیه.
چشم هاش رو آروم بست و فلیکس رو حتی محکمتر به خودش چسبوند و به سمت خودش چرخوند
چشم هاش رو دوباره باز کرد. باورش نمیشد اون پسر حتی تو خواب انقدر پرستیدنی بود.بوسه های کوچیک رو صورتش گذاشت و نگاهش رو لب هاش قفل شد.

تمام تلاشش رو کرد جلو خودش رو بگیره و لب هاش رو نبوسه.نمیخواست بدون اجازه خود فلیکس این کار رو بکنه

+لعنتی زیادی جذابی

همینطور که محو زیبایی فلیکس بود با صدای در به خودش اومد.هان بود

hyunjin pov:

☆ودف شما دوتا چرا باز تو بغل همید
+توهم همیشه وقتی میخوابه بغلش میکنی
☆اون فرق داره
+چه فرقی اونوقت؟؟

ودف.چرا میخواست باز بره رو مخم

☆ضایعست دوستش داری

بالا رفتن ضربان قلبم رو حس میکردم.لعنت بهش

☆نمیتونی جلوش رو بگیری.فکر نکنم فلیکسم بهت خیلی بی میل باشه

پوزخندی زد و سمت آشپزخونه رفت و شیشه رد واینی رو از توش بیرون آورد

+منظورت چیه؟

کمی از شراب رو داخل گلس دستش ریخت وگلس رو به سمتم تعارف کرد

☆نوشیدنی؟
+نه مرسی
☆گفتم که بهت.اونم دوست داره.فلیکس به تعریف های زیاد از حد و توجه زیاد عادت داره ولی وقتی تو بهش این توجه رو میدی...خب حتی صدای ضربان قلبش هم میشه شنید.رنگ مثل توت فرنگیش رو دیگه بیخیال

روی مبل نشست و گردنش رو به سمت عقب پرت کرد که متوجه کبودی های بنفش روی گردنش شدم

+بین تو و لینو اتفاقی....؟؟
☆چی؟ نه؟ چه اتفاقی
+آروم باش بابا.من که چیزی نگفتم

واضح بود اتفاقی افتاده اونم چه جورم.با خنده تمسخر آمیزی نگاهم رو ازش میگیرم و به صورت لیکسی خودم خیره میشم

+مبارکه
☆چی؟؟ چی مبارکهه؟؟؟
+یاا.صدات رو بیار پائین فلیکس بیدار میشه.دور بعدم نزار اینطوری کبودت کنه. اون واقعا وحشیه

رنگ گرفتن صورتش به وضوح دیده میشد.با خجالت کمی سرش رو پائین گرفت و یکدفعه انگار که یکی زده باشتش با پریشونی گفت

☆به فلیکس نگو خب؟ خب؟؟؟؟
+چرا؟؟
☆فقط نگو
+ولی خیلی واسه سروسامون گرفنت ذوق داره انگاری
☆ها؟؟
+خب من که میدونستم لینو رو تو کراشه.به فلیکس گفته بودم. انقدر ذوق داشت که فقط نکشتتم.اون بیشتر از چیزی که فکر میکنی بهت اهمیت میده

لبخند محو و معصومانه ای زد و بقیه شراب رو یکجا سر کشید

☆با دوست پسرت تنهات میزارم مستر هوانگ هیونجین

flash back
writter pov:

☆خب لینو شی...
×مینهو صدام کن.اینطوری راحت ترم

لبخندی میزنه و ادامه میده

☆مینهو...دوست دارم بدونم از این به بعد قراره با کی کار کنم.منظورم اینه که...یکم بشناسمت؟؟
×چی میخوای راجبم بدونی کیوتی...
☆کیوتی؟؟

با اضطراب آهی میکشه

×نباید بلند میگفتمش...فاککک....

لبخند کیوتی میزنه و به مینهو نزدیک تر میشه

☆دوستش داشتم.
×چ...چی...؟؟

نزدیک تر میشه و دستشو رو شونه مینهو میزاره و روی لباسش رو به تظاهر پاک میکنه

×جیسونگ....
☆جانم؟

با خودش زیر لب زمزمه کرد "فاک اینطوری نگو جانم. نمیتونم خودم رو کنترل کنم"

  ×هی...هیچی
☆اونوقت به من میگه کیوت

هان روش رو با صورت جمع کرده کیوتی برمیگردونه اما قبل از اینکه به چیزی کوچیکترین فکری بکنه لبای مینهو محکم به لباش کوبیده میشه و بهش فرصت حتی لحظه ای فکر کردن نمیده

×تقصیر خودته. زیادی شیطونی

هان تک خنده ای میکنه و صورت پسر رو به خودش نزدیک تر میکنه. این بار جیسونگ بود که برای بوسه پیشقدم میشد و اینبار یه بوسه طولانی و پر احساس بود.
بعد از مدتی مینهو با بی میلی تمام دست از لب های پسر برمیداره و به چهره الهه مانند و چشم های خمارش نگاه میکنه
سرش رو تو گردن پسر فرو میکنه و یه نقطه سفید هم نمیزاره

×گفته بودم بنفش رنگ موردعلاقمه؟ ترکیبش با پوست سفیدت زیادی دلنشینه

پسر کوچیکتر بین نفس نفس زدن هاش تک خنده ای میکنه و بوسه کوچیکی رو لب های مینهو میشونه
.
.
.
.
.
.
hyunjin pov:

با شنیدن صدا های نامفهوم میفهمم لیکسی بیدار شده. دستی به موهاش میکشم و بوسه ای رو پیشنوش میزنم

+صبح بخیر لاو

با صدای خواب آلودی جواب داد و و سمت دستشویی رفت تا صورتش رو بشوره که وسطای راه خشکش زد

_تو...تو چی گفتی؟
+بهت صبح بخیر گفتم؟؟
_نه احمق. اون لقب بعدش...؟
+خوشت میاد لاو؟ وقتی اینطوری قرمز میشی زیادی کیوتی بچه.برو دست و صورتت رو بشور بریم بالا. مگه نگفته بودی میخوای کنسرتت رو برگزار کنی؟ سونگمین که نیست فعلا پاشو بریم با هان یه همفکری ای کنیم ببینیم چی میشه خب؟

با کیوتی تمام سر تکون میده و سمت دستشویی میره. خیلی خودمو کنترل کردم که همونجا یه لقمش نکنم و بخورمش.یه آدم چطوری میتونه انقدر کیوت باشه؟؟

حاضر میشه و میری بالا خونه من.خب حداقل جیسونگ و مینهو درحال انجام کاری نبودن.البته از پوزیشنشون معلوم بود که میخواستن شروع کنن

+میدونم مزاحمیم ولی لیکسی کارت داره جیسونگ

فلیکس که نمیدونست مینهو و جیسونگ الان رسما باهمن با گیجی نگاهشون کرد و ادامه داد

_اوکی..؟ هان باید تا آخر هفته کنسرت بزارم.کمپانی گفته. اون اوکیه مشکل اصلی ایزابله

وایسا چی؟؟؟ به من راجب ایزابل چیزی نگفته بود

_نمیدونم چرا داره اینکارو میکنه.کامنتای زیر پستاش فقط هیت شده به خاطر قرار گذاشتن با من ولی داره ادامه میده.میدونم اون مثل من مجبور نیست و انگیزشم قطعا محبوبیت نیست چون داره منفور میشه ولی...
☆لیکسی....آروم باش.نفس بکش بابا بین حرفات.
_معذرت میخوام ولی کمپانی...کمپانی میخواد خودم خبر قرارمون رو تایید کنم. میخواد رو استیج...ببوسمش.هیچی بهم نگفتن هانی هیچی. فقط تهدیدم کردن اگر این کارو نکنم به همه میگن جونگین رو من کشتم

از اینجا به بعد حرف هاش توجهم فقط رو اشک هایی بود که رو گونه هاش سر میخوردن

_هانی من اونو نکشتم.اون...اون...

هان محکم بغلش کرد و نوازشش کرد تا یکم آروم بشه

☆میدونم لیکسی.میدونم
+فلیکس.محظ احتیاط فعلا قبول کن.یه راهی براش پیدا میکنیم خب؟ بهم اعتماد کن قشنگم

دستمو رو گونش میزارم و اشک هاشو پاک میکنم که نگاه های سنگین هان و مینهو رو رو خودم حس میکنم

+چیه؟
×قشنگ قشنگی داری

آروم میخنده و چشم غره ای بهش میرم.

داستان دیت ایزابل و فلیکس بیشتر از یه قرار مسخره برای جذب مخاطب به کمپانی بود.هممون این رو میدونستیم ولی هیچکس نمیدونست داستان اصلی چیه.چیزی که واضح بود این بود که نباید کمپانی به خواستش میرسید

tiana pov:

واقعا هیونجین از وقتی رفته بود کره عوض شده بود. کل زندگیش تو فلیکس خلاصه میشد و تقریبا کل عملیات هامون به چپش بود ولی خب هممون میدونستیم که اگر اون رئیسمون نبود هیچ کدوم از این موفقیت هایی که داشتیم رو به دست نمیاوردیم.اون بهترین بازیگر ممکن تو شرایط لازم بود،آدم شناس قوی و بیزنس من عالی بود. جز اون مهارت های تیر اندازیش رو نمیشد نادیده گرفت

هونگ جی:هی تیانا. حواست کجاست؟ سه ساعته دارم صدات میزنم
#ببخشید.چی شده؟
هونگ جی:راستش بچه های تیمم مرخصی میخوان.خودم اوکیم ولی بچه ها واقعا دیگه نمیکشن
#جز کارن بقیه میتونن مرخصی بگیرن
هونگ جی:کارن؟ چرا کارن نه؟
#با اون عوضی کار دارم حالا.خودتم میخوای بری برو.بیشتر از این نمیتونی با قهوه بیدار بمونی
هونگ جی:واقعا...نه نه تو تنها...
#:برو بابا.میدونی تنها راحت ترم.به هرحال مهارت های تیم شما تو عملیاته فعلا هم فکر نکنم خیلی عملیات خاصی داشته باشیم

هونگ جی محکم بغلم میکنه که باعث میشه سخت تر نفس بکشم

#:خفه شدم ولم کن
هونگ جی:عاشقتممممم

ولم کرد و رفت تا به تیمش خبر بده و منم شروع کردم ببینم میتونم اطلاعات بیشتری از ربیت پیدا کنم یا نه.اون تو کارش اصلا حرفه ای نبود ولی تو پنهان کردن فیس و اطلاعاتش؟ خب زیادی حرفه ای بود.

موقعی که دنبال اطلاعات ربیت بودم جناب رئیس زنگ زدن و کامل تمرکزم رو بهم زدن.عالی شد

+تیانا باید بیای کره
#صبر کن....چیییی؟؟؟
+خودت، هونگ جی و کندلا.بتونی کارن و بلک ریدر هم بیاری عالیه
#وایسا بیینم حداقل توضیح بده داستان چیه
+بلیط گرفتم برای چهار ساعت دیگه. بهتره بجنبید

تلفن و قطع کرد و تو خماری گذاشتم.لعنت بهش هیچوقت بلد نیست خداحافظی کنه

از صندلیم بلند میشم و بلند داد میزنم

#هونگ جی، کندلا،کارن، بلک ریدر.یه ساعت وقت دارید وسایلتون رو جمع کنید. باید بریم کره.تهیون موقعی که نیستم اینجا دست توعه.سریع
هونگ جی:صبر کن چی؟؟؟
#دستور هیونجینه.
کارن:ولی آخه...
#فکر نکنم بهت اجازه داده باشم حرف بزنی.سریع وسایلتون رو جمع کنید.اتاق هاتون رو تحویل تهیون بدید.رآس یک ساعت باید پائین باشید

⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞⏤͟͟͞͞

خب اول یه معرفیمون نشه؟ 🌚


هونگ جی:کره ای.سرپرست تیم عملیات.دوست صمیمی تیانا.هیچوقت خودش کسی رو نمیکشه و معتقده آدمایی که رقیبشونن زیادی کثیفن که دستش به خونشون آلوده بشه.

کارن:دو رگه کره ای روسی.زیاد سر به سر تیانا میزاره چون ازش خوشش میاد ولی تیانا ازش متنفره و به شدت رومخ میدونتش.به خاطر مهارت های فوق العادش بین بقیه گروه های مافیایی خیلی معروفه و هیچ شکستی تو پروندش نداره


کندلا:ژاپنی.اسم اصلیش هایوروعه ولی هیچکس حتی هیونجین اسم اصلیش رو نمیدونه.چشم هاش رو معمولا از همه مخفی میکنه مگر تو عملیات ها.لقبش کندلاعه چون تکنولوژی به کار رفته تو مردمک چشمش باعث میشه اگر بخواد بتونه با چشم هاش هر چیزی حتی آدم ها رو ذوب کنه اما قابلیتش محدوده

  بلک ریدر:هنگ کنگی.با هیچکس کوچیکترین صحبتی نمیکنه و اوایل که وارد گروه شده بود فکر میکردن نمیتونه صحبت کنه اما معلوم شد برای محافظت از هویتشه.اسمش رو همه میدونن ولی هیچکس واقعا ندیدتش.ترجیح میده هیچ دعوا فیزیکی با کسی نداشته باشه و فقط پشت کامپیوتر باشه اما اگر مجبور باشه دعوا کنه راه فرار ازش نداری.لقبش به خاطر اینه که تیره ترین و غیرممکن ترین اطلاعات ممکن رو هم میتونه هک کنه و به دست بیاره


تنها عکسی که از ربیت موجوده:

ربیت:تو کارش حرفه ای نیست و دلیل شهرتش دشمنیش با هیونجینه ولی با این حال هیچوقت گیر نمیوفته.اولین کسی که عضو تیم شده بوده ربیت بوده اما به خاطر مشکلات شخصی مجبور میشه گروه رو ترک کنه.تا قبل از مرگ رئیس قبلی رابطش با گروه خوب بوده اما با جانشین شدن هیونجین الان یکی از دشمن هاشون حساب میشه

به شخصه رو تک تک اعضا این بند کراشم.ولم کنید میخوام با همشون ازدواج کنمممم.میدونمم گفته بودم زود میزارم ولی ببخشید مهمون یهویی اومد خونمون:/عاشقتونم، جوجه پاستا های منن

پ. ن:جوجه پاستا کسی است که همچون جوجه گوگولی و همچون پاستا جذاب و دلربا است😂🤍

Continue Reading

You'll Also Like

1.9K 450 25
• سوم دسامبر بعضی کارهات باعث می شدند من بیشتر از قبل بهت فکر کنم، یا شاید بهتره بگم " بعضی کار هات باعث می شدند، من تورو بیشتر از یک دوست ببینم ! "...
410K 47K 39
💵دوست پسرم بادیگاردمه💵 جئون جونگکوک ... اون معنی اصلی کلمه بدبخت بود ! از زمانی که بدنیا اومد داشت با مشکلاتی که نمیدونست چرا هیچوقت تموم نمیشن سر...
16.6K 2.7K 36
"هی! می‌دونستی یه نظریه میگه که ما قبل از اینکه بوجود بیایم ذره هستیم؟ " گوله های برف روی صورتم میریختن اما من حسشون نمی‌کردم چون داشتم از درون میسوخ...
12.5K 3.3K 20
❌COMPLET❌ #ژانر : معمایی_رومنس #larry اون مرد تو خونه ی رو به رویی ما زندگی میکنه