vicious

By dark_pome

23.1K 2.4K 497

_مامان متاسفم اما من عاشق یه خلافکار شدم. ____ +پس یعنی همش رو نگه داشتی برای آلفات دیگه؟ _اوهوم..نگه داشتم ب... More

first
court
rain
pain
love
lies
hawaii
co-worker
Serious decision
marry?
mom?
quiet
nxde
nxde 2
یکم حرف
Alpha saboteur
MY family
men cry too

king

1.8K 189 42
By dark_pome

جونگ کوک مک پر قدرتی به گردن نرم او زد و کنار گوشش با لحن بمی زمزمه کرد:
"بعدا به خدمتت میرسم"
تهیونگ هومی کشید و دستانش را دور گردن جونگ کوک حلقه کرد.
"آلفا"
جونگ کوک غرشی کرد و دوباره به لبان سرخ او حمله ور شد.
"باید برم دیدن مادرم..اوممم..آلفا..صبر کن..اومم"
جونگ کوک بدون معطلی لبان او را میکمید و اجازه صحبت کردن را به او نمیداد.
"تو هیچ جا نمیری کارینیو"
تهیونگ با اخم بانمکی گفت:
"اما امگات فقط می‌خواد بره و به خانواده اش اطلاع بده که جفتش رو پیدا کرده و قرار نیست پیششون برگرده..این چیز بدیه؟"
جونگ کوک از عشوه های او زبانی به لبش کشید و گفت:
"کمتر دلبری کن سلیطه..نکنه دلت میخواد همین الان یه سکس سرپایی رو تجربه کنی؟"
تهیونگ با دلبری خندید و گفت:
"چرا که نه ددی"
جونگ کوک محکم پهلوی او را چنگ زد و گفت:
"حیف وقتش رو ندارم کارینیو..و دوست نداره اولین بارمون با وحشیگری پیش بره"
تهیونگ روی تخت نشست و گونه او را لمس کرد.
"میرم زود برمیگردم"
جونگ کوک صورتش را میان موهای او فرو برد و گفت:
"زود برگرد کارینیو..تو همین چند دقیقه جونم به جونت وصل شده"
<__
تهیونگ با بی حوصلگی وارد عمارت خانوادگی شان شد.
مستقیم و بدون هیچ حرفی به سوی سرسرای بزرگ به راه افتاد.
در بزرگ و طلا کاری شده را گشود.
با دیدن مادرش که بی توجه به او در حال صحبت با مهمان های خاله زنکش بود گفت:
"خانم کیم"
مادرش با بی حسی برگشت و به او خیره شد.
"به به..کیم تهیونگ..برگشتید خونه..کاراتون تموم شد؟"
تهیونگ به مادرش اشاره کرد تا بیرون بیاید.
زن پوفی کشید و از سرسرا خارج شد.
"چیه؟"
تهیونگ با بی حسی گفت:
"جفتم رو پیدا کردم..اینجام تا اعلامش کنم و برم"
زن متعجب گفت:
"چی؟جفتت؟اون کیه؟اصل و نسبش چیه؟"
تهیونگ پوزخندی زد و به سوی پله های طراحی شده به راه افتاد.
"اهمیتی داره؟اصل و نسبش جفت منه..جفت من"
و موهای فر و طلایی اش را به عقب راند. خانم کیم خشمگین به شانه او چنگ زد و گفت:
"کیم تهیونگ..اصل و نسبش مهمه..اون کیه"
تهیونگ دست او را پس زد و گفت:
"جئون جونگ کوک..رئیس باند مافیا"
زن هینی کشید و فریاد کشید:
"یه عوضی خلافکار جفت تویه و تو میخوای بهش برگردی؟"
تهیونگ اخمی کرد و گفت:
"اره"
اما با صدای بمی که این جمله را به زبان اورد رویاهایش پودر شدند.
"تو حقش رو نداری..من نمیذارم مایه ننگ خاندانمون بشی..تو اینجا میمونی تا اخر هفته ازدواجت رو با پسر آلفای پک جور کنم"
____
خشمگین طول راهرو را پیمایید.
"یعنی چی که برنگشته؟جیمین میفهمی چی میگی؟"
جیمین آدامس درون دهانش را جوید و گفت:
"از صبح که رفته اونجایی از عمارت باباش خارج نشده..این چه معنی میده؟"
جونگ کوک نفس عمیقی کشید و گفت:
"میریم اونجا"
جیمین هیسی کشید و از روی صندلی برخاست.
"اگر خودش نخواهد برگرده چی؟"
جونگ کوک با پوزخند گفت:
"مجبوره"
و در ماشین نشست و اشاره داد تا راه بیافتد.
..
.
.
با بغض به دیوار خیره شد و مشتی به در کوبید.
"باز کنید عوضیا..من به جفتم قول دادم زود برم پیشش"
هق دیگری زد و موهایش را کشید.
با حرص برخاست و به سوی سرویس بهداشتی رفت تا قیچی را بردارد و آنها را قیچی کند.
در سرویس بهداشتی را محکم باز کرد و به سمت آینه رفت.

هنوز قیچی را روی موهایش نذاشته بود که در اتاقش گشوده شد.
متعجب قیچی را پایین آورد و به اتاقش سرکی کشید.
با دیدن جونگ کوک هینی کشید و بلند گفت:
"آلفااا"
جونگ کوک لبخند به صورت گلگون و لپ های پف کرده او زد و او را در آغوشش حبس کرد.
"کی باعث شده کارینیو گریه کنه؟"

تهیونگ با بغض گفت:
"گفتن نمیذارن تو رو ببینم..گفتن میخوان با پسر آلفای قبیله ازدواج کنم"
جونگ کوک نیشخند زد و لبان لرزان تهیونگ را میان لبانش کشید.
"ازدواج میکنی"
تهیونگ خشک شده به او خیره شد.
"چ..چی؟"

تهیونگ با احساس ناامنی آغوش او را پس زد و عقب رفت.
"چکار میکنی؟"
جونگ کوک عصبی گفت و او را دوباره در آغوشش کشید.
"گفتم ازدواج میکنی..مگه این خواسته اونا نیست..تو قراره با پسر آلفا ازدواج کنی"
تهیونگ با گریه هق هقی کرد و مشتی به قفسه سینه او کوبید.
"پس تو رو فرستادم که..هق..هق..من رو متقاعد کنی برم؟"
جونگ کوک به قیافه سرخ شده او خندید و گفت؛
"چرا فکر کردی من کارینیو خودم رو رها میکنم؟یادت رفته بهت گفتم جونم به جونت وصله؟"
تهیونگ با چشمان درشتش به چشمان او خیره شد.
"پسر آلفا منم..رئیس فعلی پک..و هیچکس جز تو و یونگی نمیدونه"

تهیونگ سکسکه ای کرد که باعث خنده جونگ کوک شد.
"تو آلفای پکی؟"
جونگ کوک اشک های او را زدود و گفت:
"بله لونا..بله کارینیو"
تهیونگ اوهی کشید و محکم تن او را بغل کرد.
"دلم برات تنگ شد"
____

جیمین نگاهش مشتاقش را به امگای رو به رویش دوخته بود.
"پس لونای ما تویی"
تهیونگ گفت:
"بله که چی؟"
جیمین نیشخندی زد و گفت:
"بچه پررو"
تهیونگ بدون توجه به او از جایش برخاست و گفت:
"بار دارید اینجا؟"
جیمین به گوشه سالن اشاره کرد.
تهیونگ به سوی بار رفت و شیشه اسکاچ را برداشت.
"اینقدر سلیقه ات افتضاحه؟"
تهیونگ به او چشم غره ای رفت و جامش را پر کرد.
"خفه شو بچ"
جیمین نیشخندی زد و لپ باسن او را در مشت فشرد.
تهیونگ هینی کشید.
"یه جوری رفتار نکن انگار من بودم روی تخت جونگ کوک التماس بفاک رفتن رو میکردم"
تهیونگ با اخم مشتی به فک او کوبید.
"حدت رو بدون"
و او را به عقب هل داد. جیمین نیشخندی زد.
"بسه جیمین"
با صدای جونگ کوک جیمین لبخندی زد و گفت:
"بچه باحالیه..میتونه از خودش مواظبت کنه..دهنت رو صاف میکنه"
تهیونگ اهی کشید و به کانتر تکیه داد.
"یونگی منتظرته..برو"
جیمین از آنجا خارج شد و به سوی یونگی پا تند کرد.
جونگ کوک به سوی تهیونگ رفت و تن او را به کانتر چسباند.
"لونا من حالش خوبه؟"
تهیونگ خمار لب زد:
"عالی آلفا"
و هومی کشید و سرش را درون گردن آلفا فرو برد.
رایحه قهوه و شکلات تلخ او را نفس کشید.
جونگ کوک او را روی کانتر نشاند و گفت:
"میخوام تو رو برای خودم کنم لونای من"
جونگ کوک ران او را نوازش کرد.
"دست به کار شو الفا"
جونگ کوک غرشی کرد و گفت:
"امگای من که تا به حال با آلفایی نبوده؟"
تهیونگ ران هایش را دو طرف پهلوهای او نهاد و با عشوه روی کانتر دراز شد.
"نه آلفا"
جونگ کوک نفس داغش را روی لب های تبدار او رها کرد.
"پس یعنی همه اش نگه داشتی برای آلفات؟"
تهیونگ دست های ظرفش را روی گونه های استخوانی آلفا کشید.
"بله همه اش رو نگه داشتم برای شما آلفا"
و به لب های یکدیگر حمله کردند.
___

*قطعی اینترنت🤡*

___

اهوم..نایت صحبت میکنه.
کی باز این میکروفون منو خراب کرد.
خب دیدید که اینترنتم غلط شد(الکی)
پس دیگه ادامه پارتو ننوشتم(اونم الکی..میخوام فشاری شین)
حالا کی میخواد ووت و کامنت نده تا برای پارت بعد تو خماری بمونه؟

Night

Continue Reading

You'll Also Like

17.5M 549K 37
"It's like he's a different breed of werewolf. Something... beyond us." • • • Adrienne Gage has spent her entire life being shunned and punished for...
7.4M 422K 56
''You remind me of the ocean..'' ''Is it because I'm deep and mysterious?'' he asks. ''No, because you're salty and scare the shit out of people'' ©2...