سلاممم، عیدی من به شما
پارت جدیده، میدونم باید دیروز اپ میکردم ولی واقعا سرم شلوغ بود، پس، بریم مه داشتیم باشیم پارت جدیدوووو
.
.
.
.
.
*ساعت 9 صبح، پاریس، فرانسه*
جونگ کوک درحال کار کردن بود که جنی در اتاق رو میزنه
_جئون؟
_بله؟
_اقای کیم باهات کار داره
_اوکی، الان میرم
_گفتش که با خودت پرونده ی پروژه ی جدیدم بیاری،
_باشه
جونگ کوک از اتاق میره بیرون و تو فلصله ی اتاقش با اتاق کیم تهیونگ، هزاران فحش خار ث مادر به تهیونگ میده
*رایتر: بچم*
در اتاق رو میزنه*
_بیا تو
_گفته بودید پرونده هارو بیارم
_اها، اره، بشین، ببین، حقیقتا من واقعا ازت متاسفم، نمیدونم چرا همچین کاری کردم ولی ,واقعا از ته دل میخوام که من رو ببخشی، چون واقعا ندونم کاری بود،
_اگه واقعا معذرت میخواید، باید بگم اشکالی نداره و من شما رو میبخشم
_واقعا؟
_بله
_برای جبران میتونم اکشب دعوتت کنم رستوران
_خوشحال میشم
_پس میام دنبالت، ساعت 8
_عالی، پس من میرم به کارام میرسم، شب میبینمتون
_فعلا
جونگ کوک میره توی اتاقش و مستقیما به جیمین زنگ میزنه
_الوووو
_چته گراز؟
_میخوام یه خبر بهت بدم،
_ها؟
_امشب کیم فاکینگ تهیونگ منو میبره رستورانننن
_پشمام... عه بو سوخت میاد، اها کونم بود
_باورم نمیشهههه، عررررررر
تینیتتیخیایکسججصثصوصدخدیذی
_خب حالا، گاو رها شده در جامعه
_داری میسوزیا
_ناجور
_چی بپوشممم؟
_به جین هیونگ بگو بیاد کمکت،
_راست میگی، اون استایلیست خوبیه
_باشه کیومرث، من برم بخوابم
_برو گرگعلی
_فعلا خوداحافظظظظ
_بای
تماس قطع شد*
رو مخ:
هیونگگ، امشب یه قرار مهم دارم، میتونی برای انتخاب لباس بیای کمکم؟
هیونگ مورد علاقه م:
عه؟ رل زدی؟ خواهر داره؟
رو مخ:
نه بابا رل چیه، با یکی از دوستام
هیونگ مورد علاقه م:
اوکی، چی ساعتی؟
رو مخ:
شیش
هیونگ مورد علاقه م:
اوکی، پس شیش میبینمت، بای
رو مخ:
باییی
هشت
*
_هیونگ به نظرت خوبه؟
_پرفکته
_اوکی
خوب شدم؟
_عالی شدی
*استایل کوک*
_اوه اوه الان میرسه
زنگ در*
جونگ کوک در رو باز میکنه
_سلام
_سلام، بریم؟
*استایل تهیونگ*
*رایتر: ته خیلی باتمه😭*
سوار ماشین میشن*
_چقدر قشنگ شدی
*کوک خجالت میکشه,*
_مرسی... شما هم قشنگ شدید
_رسمی نباش، تهیونگ یا هیونگ صدام کن
_باشه هیونگ
_افرین، پسر خوب
میرسن رستوران و تهیونگ ماشینو پارک میکنهوارد رستوران میشن و روی قشنگ ترین میزش میشینن
_چی میخوری؟
_آمم... پیتزا مخلوط
_منم یه برگر میخورم، نوشیدنی؟
_کوکا
_منم کوکا، گارسون؟
_بله؟
_یه برگر، یه پیتزا مخلوط، یه سیب زمینی، دو تا کوکا
_روی چشم
_ممنون
...
_ببین جونگ کوک، حقیقتا، من واقعا در مورد دیشب متاسفم، چون که اصلا نمیدونستم دارم چیکار میکنم
_اشکالی نداره، میتونستی بهم بگی
_اوهوم.. ـ
_شنیدم قراره شرکت رو ببرید توی یه جای بزرگتر
_اره درست شنیدی قرار بریم یجا دیگه
_اها،...
_یکم بیشتر در مورد خودت بگو،
_ام، خب 27سالمه، رنگ مورد علاقه م مشکیه
_منم 29 سالمه، رنگ مورد علاقه م طوسیه
_طوسیم قشنگه...
سفارشا میرسه و جونگ کوک مثل چی حمله ور میشه به غذا
بعد از رستوران سوار ماشین میشن و تهیونگ جونگ کوم. رو میبره روی پل، میشینن و تا خرخره ابجو میخورن🗿🙏🏻
جفتشون مست میشن و نمیتونن رانندگی کنن، ولی به زور میرن خونه ی تهیونگ، ولو میشن روی تخت و تهیونگ جونگ کوک. رو بغل میکنه
_هوم، جونگ کوک میدونستی لبات خیلی جذابن؟
_از لبای تو بیشتر نه
_دوست دارم طمعشو بچشم
_ازادی بچشی
و لباش رو روی لبای تهیونگ فشار میده...
.
.
.
.
ایح ایح، میدونم فحشم میدید ولی خب،
پارت بعدی اسماته، اگه میخواید ، نخونید
پشمام 94 تا ریدر
ستاره رو انگشت کن
کاکنتم بگذار شکلات کوچولو..
بوس بهتونن🚶♀️💜🍫