Ink to Heart

By Jennakookmin2

271 41 12

ژانر: عاشقانه، انگست، اسمات، جنایی (حقوقی، بدون اکشن و معما) تگ‌های مربوط به داستان: جونگ‌کوک تتو آرتیست، جیم... More

بخش اول

بخش دوم

104 18 4
By Jennakookmin2


**** 5سال پیش

تتوشاپ Alloy & Ink خلوته. فقط صدای مشتری زنی میاد که نفسشو از درد فرو می‌بره، و صدای وزوز تفنگ خالکوبی که آهیون، صاحب تتوشاپ، باهاش گل‌هایی صورتی روی بازوی زن تتو می‌کنه. جئون جونگ‌کوک با دقت به کار رئیسش زل زده. دستش رو دراز می‌کنه و موهای دکلره‌ی آهیون که جلوی چشمش رو گرفتند، پشت گوشش میندازه. آهیون حین کار با زمزمه «تشکر» می‌کن، ولی چشم از کارش برنمی‌داره.

جونگ‌کوک واقعا خوش شانسه که آهیون بهش اجازه داده بود اونجا کار کنه. روز اولی که واسه‌ی کار اومد، فقط یه جوون بی‌تجربه ولی مشتاق و پر از ایده‌های هنری بود.

آهیون گلوش رو صاف می‌کنه و به جونگ کوک چشم غره می‌ره تا جونگ‌کوک کاری که در وهله اول به عنوان شاگرد باید انجام بده، انجام بده. جونگ‌کوک اما اونقدر غرق هنر شده که صحبت کردن و پرت کردن حواس مشتری رو کلا فراموش کرده. چند ماه اول حتی حواست‌پرت‌تر و بدتر بود ولی الان بهتر شده.

جونگ کوک به خودش میاد و نگاهشو از خالکوبی به دختریکه از درد سرخ شده میده. بهش لبخند می‌زنه و به آرومی دستشو روی تخت خالکوبی می‌زنه. «یادت باشه نفس بکشی. آرنج سخت‌ترین بخشه ولی بعدش راحت میشی»
دختر، نفس عمیقی کشید و برای لحظه‌ای به جونگ‌کوک خیره شد و از قبل سرخ‌تر شد اما جونگ‌کوک خیلی نمی‌تونه بهش توجه کنه چون صدای زنگ درب ورودی مغازه رومیشنوه و بلند میشه و پشت پیشخوان میره.

لبخند جونگ‌کوک با دیدن پسر مقابلش سریع محو میشه: موهای بلوند پرپشت با عینک آفتابی، صورتی سفید با گونه‌هایی که از آفتاب کمی سرخ شدن و تی‌شرت بزرگی که توی شلوارش کرده تا قوس کمرش رو به خوبی نشون بده.

جونگ کوک تعظیم میکنه: «عصر بخیر قربان» به طور غریزی دستشو سمت آی‌پد روی پیشخوان می‌بره و پایه رو طوری تنظیم می‌کنه که صفحه فقط به سمت خودش باشه، هرچند چشماش هنوز روی پسر بلوند مقابلش و چهره‌ی ملایم و خیره‌کننده‌اش قفل شده.

پسر جوون که انگار از لحن رسمی جونگ‌کوک خنده‌اش گرفته باشه، سرشو کج میکنه و میخنده. و این حتی از قبلش هم قشنگ‌ترش میکنه. «بیخیال! نیاز نیس انقدر رسمی باشی. من فقط جیمینم» پسر میگه و جونگ‌کوک از صدای نرم، ملایم و آهنگینش تقریبا آب میشه.

«آه ببخشید جیمین شی» جونگ کوک لبخند کجی می‌زنه و نمی‌تونه جلوی زل زدن به جیمین رو بگیره و متوجه میشه که چشمای جیمین هم داره اونو اسکن میکنه. چیزی توی نگاه جیمین تغییر کرده و کنجکاوی و علاقه توی نگاهش برق میزنه. «امروز نوبت داشتین؟»

«آم. راستش نه ... یهویی تصمیم گرفتم بیام» جیمین با نگرانی می‌خنده و به زمین نگاه میکنه. «به مشتری‌های یهویی نوبت می‌دید؟»

«اوه!» جونگ‌کوک نیم نگاهی به آهیون میندازه که بنظر کاملا روی مشتری خودش تمرکز کرده و توجهش رو دوباره به جیمین میده. «بستگی داره چه تتویی بخوای. اگه ساده باشه میتونیم امروز انجامش بدیم»

جیمین سرشو بالا و پایین میکنه و شونه‌هاش با نفس عمیقی که میکشه بالا میان. دستشو توی جیبش میکنه و کاغذی رو روی کانتر به جونگ‌کوک می‌رسونه.
«یه چیز ساده کشیدم. البته در مقایسه با تتو-آرتیست‌های اینجا کارم خیلی خوب نیس. ولی خب ایده‌ام اینه»

جونگ‌کوک کاغذ رو باز میکنه و مشتش رو جلوی دهنش میذاره. با شستش به آرومی به پیرسینگ لبش ضربه میزنه. روی کاغذ، یه گربه‌ی کوچیکه که دمش رو پشتش تاب داده و بینی و گوش‌هاش جوری تیز شدن انگار که آماده‌ی پریدن یا بو کردنه. یه گربه‌ی کالیکو. جونگ‌کوک با توجه به نقاشی میتونه بگه گربه‌ی پشمالوییه. یه نقشی ساده‌اس و همین کافیه. جونگ‌کوک می‌تونه خیلی زود انجامش بده.

«میشه یه لحظه منتظر بمونی؟» از جیمین می‌پرسه و بعد از موافقت جیمین، توی اتاق آهیون میره. «آهیون نونا، یه مشتری اینو میخواد تتو کنه. میتونم خودم انجامش بدم مگه نه؟» جونگ‌کوک سرش رو کج میکنه و امیدوارانه بهش نگاه میکنه. نزدیک به یک ساله که اینجا کار میکنه و آهیون بهش اجازه میده تتوهایی رو روی خودش و هوسوک انجام بده. ولی به جونگ‌کوک قول داده بود اولین مشتری جدید رو بهش بده. الان هم آماده‌اس تا اولین مشتری واقعیش رو داشته باشه و میتونه از پسش بر بیاد.

آهیون لبخند کمرنگی میزنه و سرش رو بالا و پایین می‌کنه. «برو انجامش بده. اگه کمک خواستی صدام کن»

«حتما» جونگ‌کوک جواب میده و توی مسیر خنده‌اش رو قورت میده. دوباره پیش جیمینی که توی سالن قدم میزنه برمی‌گرده. «میشه یه کم صبر کنی تا دستگاه رو تنظیم کنم؟ مدل جوهر روی کاغد با پوست خیلی فرق میکنه» به جیمین میگه و جیمین با نگرانی موافقت میکنه. از پوست سفیدش مشخصه تاحالا تتویی نداشته و نسبت به تصمیمش شک کرده.

جونگ‌کوک توی ذهنش تک تک تتوهایی که دوست داره روی پوست بی نقص جیمین هک کنه، تصور می‌کنه.

جونگ‌کوک با کش دور مچش، موهای جلوی صورتش رو بالا میبنده و نگاه خیره‌ی جیمین رو روی خودش حس میکنه و وقتی سرش رو بالا میاره و باهاش چشم تو چشم میشه، لبش رو گاز میگیره تا جلوی لبخندش رو بگیره.

کاغذی رو از زیر پیشخوان در میاره و گربه‌ی جیمین رو خودش میکشه و بهش نشون میده «چطوره؟»

«عالیه»

«خوبه. من میرم اینو روی کاغذ وکس بکشم و تا اون موقع تو ...» جونگ‌کوک فرم پذیرش رو به جیمین میده «این رو بخون و برام امضاش کن لطفا و اگه زودتر کارت تموم شد منتظرم بمون تا برگردم»

جیمین موافقت میکنه. اضطرابش کمتر شده و جونگ‌کوک حسش میکنه. جونگ‌کوک کاغذ رو توی دستگاه کپی میذاره و تا اون موقع، فرصت داره تا راحت دوباره به جیمین زل بزنه و زیباییش رو تحسین کنه. جیمین چجور آدمیه و چی باعث شده بخواد تتو انجام بده. جونگ‌کوک عاشق شنیدن زندگی آدم‌هاست. دوست داره ازشون چیز یاد بگیره. همه چیز برای جونگ‌کوک الهام‌بخشه. هر چی بیشتر یاد بگیره، بیشتر خلاقیت بروز میده.

ولی در مورد جیمین، کنجکاویش خیلی بیشتره.
جیمین به محض برگشتن جونگ‌کوک فرم رو تموم می‌کنه. جونگ‌کوک به مشخصاتش نگاه میکنه:  اسم، سن، ایمیل، شماره تماس، آدرس، اطلاعات پزشکیش و امضاش. پارک جیمین، 22 ساله. جونگ‌کوک حفظش می‌کنه و جیمین رو به سمت اتاق کارش هدایت میکنه.

«اوه» جیمین میگه و با دیدن سگ کوچیک دوبرمنی که کنار در دراز کشیده میخنده. «توله سگ توئه؟»

جونگ‌کوک از بالای شونه‌ی جیمین به توله سگی که زیر پتوی دایناسوریش خوابیده نگاه می‌کنه. «نه، این یه استگوزاروسه»

جیمین با خنده روی صندلی می‌شینه و به جونگ‌کوکی قیافه‌اش کاملا جدیه زل میزنه. جرقه‌ی کوچیکی بینشون زده شده و برای لحظه‌ای هردوشون فراموش کردن واسه چی اونجان. جونگ‌کوک وقتی سکوت جیمینو می‌بینه لبخند می‌زنه «آره. این سگ منه. اسمش بَمه»

«خیلی نازه. چند سالشه؟» جیمین می‌پرسه و به جونگ‌کوکی که وسایلش رو آماده می‌کنه نگاه می‌کنه.
«4 ماه»

جونگ‌کوک به جیمینی که پاهاشو روی صندلی تکون میده و با کنجکاوی به وسایلش نگاه میکنه خیره میشه. جیمین نمی‌تونه ثابت بشینه انگار جونگ‌کوک باید با کمربند ببندتش تا بهش سوزن بزنه. «چی باعث شده برای یه تتو این همه راه تا هونگده بیای؟ منظورم اینه که Alloy & Ink رو چطور پیدا کردی؟»

«اینستاگرام» جیمین جواب میده و انگشتاش رو با ریتم آهنگی که از اسپیکر پخش میشه تکون میده. حرکتش آروم و ظریفه ولی بنظر اونقدری کافی هست که حواس جونگ‌کوک رو پرت کنه. «اسم تتوشاپ ها رو سرچ کردم و پیچ شما واقعا برام جذاب بود. ادمینتون خیلی خوب کارشو بلده»

جونگ‌کوک با غرور ریزی لبخند زد و دستگاهشو جلوتر کشید. تفنگ تتو، دستکش سبز، دستمال، و محلول ها رو با احتیاط روی میز کار گذاشت و جلوی جیمین نشست. واسه‌ی اولین کارش بی‌نهایت ذوق داشت ولی تلاش کرد این رو خیلی بروز نده و آروم سر جاش بشینه تا جیمین رو هم آروم کنه. با هر سوالی که می‌پرسه، میتونه حس کنه که استرس جیمین هم کمتر میشه.

«مرسی» زمزمه میکنه و جیمین بهش نگاه میکنه و از روی پوزخند جونگ‌کوک متوجه میشه خود جونگ‌کوکه که اون عکس ها رو میگیره و آپلود میکنه. «آماده‌ای؟»

جیمین سرشو بالا و پایین میکنه و نفسشو بیرون میده. به نظر هیجان زده و کنجکاو میاد و لبخندش خاص و وحشیه. ماجراجوئه!

«استرس داری؟» جونگ‌کوک می‌پرسه و صندلی جیمین رو به حالت تخت درمیاره و بهش نزدیک میشه. جیمین با کنجکاوی به دستکش‌های جونگ‌کوک و تتوهای دست راستش نگاه میکنه: یه گل سرخ، یه ببر، یه رود آبی و مشکی که آبش به رگ‌های دستش میرسه.

«تو استرس داری؟» جیمین می‌پرسه و جونگ‌کوک از لحن بی‌قرارش متوجه استرسش شده.

«نه، این جارو ببین» جونگ‌کوک که متوجه علاقه‌ی جیمین به تتوهاش شده، پشت بازوی چپش رو بهش نشون میده و به تتوی روباه سرخ و سیاهش و تتوهای دیگه اشاره میکنه. «اینو خودم کشیدم، و این یکیو»
قبل از اینکه جونگ‌کوک بتونه تتوی روی مچ پاش رو نشونش بده، در باز میشه و هوسوک با ظرف ناهار وارد اتاق میشه. چه زمانبندی خوبی!

«اوه هیونگ» جونگ کوک به نرمی صداش میکنه و هوسوک سر راه می‌ایسته و نگاهش برای چند لحظه بین جیمین و جونگ‌کوک متوقف میشه.  اونم به اندازه‌ی جونگ‌کوک معتقد بود جونگ‌کوک باید هرچی زودتر مشتری های جداگونه‌ی خودش رو داشته باشه.

«میشه اون تتویی که کنار باسنت زدم رو نشونش بدی؟» جونگ‌کوک می‌پرسه و با سرش به جیمین اشاره می‌کنه و بهش لبخند می‌زنه. «بار اولشه. استرس داره»

«اوه با کمال میل.» هوسوک میگه ولی از روی پوزخندش جونگ‌کوک مطمئنه قراره هرکاری بکنه جز این که جیمینو آروم کنه. هوسوک لباسش رو بالا میده و دور شلوارش رو پایین میاره و تتوی ظریف نیلوفر آبیش رو به جیمین نشون میده و نیشخند می‌زنه. «به خاطر همین کوچولو نزدیک بود راهی بیمارستان شم»

«هیونگ» جونگ کوک آهی میکشه و نوک بینیش رو فشار میده. هوسوک راضی از واکنشی که گرفته، موهای جونگ‌کوک رو به هم میریزه و با خنده ازشون دور میشه. جونگ کوک موهای مشکیش رو مرتب میکنه و به محض اینکه هوسوک ازشون فاصله میگیره، میگه «خبر نداره از قصد کردم»

جیمین آروم میخنده و جونگ‌کوک با دیدن لبخندش، ناخودآگاه لبخند میزنه. جونگ‌کوک اونقدری توی کارش اعتماد به نفس داره که نگران چیزی نباشه، برای همین، از لرزشی که توی دلش حس میکنه، تعجب می‌کنه.

«گفتی میخوای روی دنده‌ات باشه درسته؟ میشه پیرهنت رو برام در بیاری جیمین شی؟»

«اوه البته» جیمین میگه و معلومه بخاطر اینکه همچین کار ساده ای رو فراموش کرده یه کم خجالت کشیده و چشماشو واسه‌ی خودش می‌چرخونه.

لب‌های جونگ‌کوک کمی به سمت بالا خم میشن و با احتیاط مقداری الکل روی دستمال میریزه. «شاید دفعه‌ی بعدی اونقدری حرفه‌ای شده باشم که از روی لباس برات تتو کنم ولی هنوز نه»

جیمین نفس عمیقی میکشه. اونقدر عمیق که سینه‌اش به وضوح بالاتر میان و همزمان، پیرهن و عینک آفتابیش رو جایی میذاره که جونگ‌کوک بهش اشاره میکنه. نظر حرفه‌ای جونگ‌کوک اینه که بدن جیمین با تتو واقعا خوشگل میشه.

«دفعه‌ی بعدی؟» جیمین با کنجکاوی ابروهاشو بالا میده و با علاقه به جونگ‌کوک نگاه میکنه

جونگ‌کوک در حالی که تفنگ رو نزدیک پوست جیمین گرفته بهش نگاه میکنه «همه همیشه فکر میکنن فقط یه بار تتو می کنن، ولی بعدش یه یکی قانع نیستن. مشکلی نداره که لمست کنم؟»

جونگ‌کوک دستش رو نزدیک جیمین نگه میداره و بعد از اجازه‌ی جیمین، با یه دستش دستمال الکلی رو روی پوستش میزنه و با دست دیگه‌اش، آروم جیمین رو سر جاش بی حرکت نگه میداره.

«مطمئن باش خیلی قشنگ میشه. حالا لطفا بازوت رو بالا ببر» جیمین به حرفش گوش میده ولی دیگه به جونگ‌کوک نگاه نمیکنه. جونگ‌کوک میتونه تنش و اضطراب رو توی بدن جیمین احساس کنه.
«اگه پشیمون شدی و میخوای فرار کنی، تا ده میشمارم و بعدش میفتم دنبالت»

جیمین میخنده. «میخوای دنبالم بیای؟ دست و پامو روی تخت ببند و تتو رو تموم کن تا نرفتم»

«هوم» جونگ‌کوک به جیمین زل زد. «مگه خط اول فرم رو نخوندی که اگه بکشمت هم حق شکایت نداری؟»

«اوه خب دیگه عالی شد» جیمین خنده‌اش رو بیرون میده و تنش بدنش کمتر میشه. «امیدوارم حداقل مهربون باشی»

«هر وقت بخوام هستم» جونگ‌کوک لبش رو گاز میگیره و با دقت سوزن رو نزدیک پوست جیمین میبره و دوباره به جیمین نگاه میکنه. شوخی دیگه‌ای نوک زبونشه و نگاهی به در میندازه تا مطمئن شه آهیون صداش رو نمی‌شنوه. «تازه توی بستنِ آدما هم خیلی خوبم. پس بهتره بذاری کارمو تموم کنم»

جیمین خنده‌ای بلند شبیه به خرناس بیرون میده و سریع دستشو جلوی دهنش میذاره تا صداشو خفه کنه. گونه‌اش گل انداخته و چشماش توی اتاق کار میگرده تا مطمئن شه کسی صداشو نشنیده. تمام بدنش از خنده میلرزه.

جونگ‌کوک با غرور لبخند میزنه و کاغذ طرح رو روی پوست جیمین میذاره. میتونه بازدم های ریز جیمین که میخواد خنده‌اش رو آروم کنه حس کنه. میترسه مزاحم کار جونگ‌کوک شه.

«این دقیقا چیه؟» جیمین با تکون دادن سرش به کاسه‌ای روی میز کار جونگ‌کوک اشاره میکنه. «الکل رقیق شده ای چیزیه؟»

«آب مقطر وکمی صابون گیاهی غلیظ. کاملا هم طبیعیه و برای تتو مناسبه. قول میدم» جونگ کوک جواب میده و نمی‌تونه جلوی ذوقش رو بگیره. مشتری‌ها معمولا به هیچی توجه نمیکنن، یا اهمیت نمیدن یا اونقدری استرس دارن که نمیتونن به چیزی علاقه نشون بدن. ولی جونگ‌کوک خیلی دوست  داره جزئیات کارش رو توضیح بده «باعث میشه محل تتو تمیز باشه و رنگ رو خراب نمیکنه»

کاسه رو نزدیک صورت جیمینی میبره که جوری بهش زل زده انگار دیوانه‌ای چیزیه. «بیا. چه بویی میده؟»

جیمین با گیجی میخنده و خودشو بالا میشه تا ظرف رو بو کنه. اولش فکر میکرد جونگ‌کوک داره دستش میندازه. «حس میکنم برگشتم با صورت افتادم توی باغچه‌ی مامانبزرگم»

جونگ‌کوک لباشو روی هم فشار میده تا جلوی خنده‌اشو بگیره. چشمای جیمین با شیطنت برق میزنه و لباشو با زبونش خیس میکنه.

جیمین ادامه میده: «الان داری غیر مستقیم میگی علف می‌کشم؟»

این دفعه جونگ‌کوک بلند قهقه میزنه و لباشو جمع میکنه و کاسه رو پایین میاره. نگاه جیمین آروم‌تر میشه و از بس لبخند زده صورتش درد گرفته.
«هممون لازمه یه موقع‌هایی علف بو کنیم جیمین شی. حالا لطفا دوباره واسم دراز بکش»

جیمین این بار آروم‌تر از قبل دراز میکشه و واضحه که تا قبل از شنیدن صدای وروز تفنگ، ذهنش از تتو دور شده. جونگ‌کوک نگاهی به بیرون میندازه و آهیون رو میبینه که با افتخار نگاهش میکنه و انگشت شستش رو به نشونه تشویق بالا آورده. یه زمانی اون و هوسوک نگران ارتباط گرفتن جونگ‌کوک با مشتری‌ها بودن.

میگفتن قیافه‌ی جونگ‌کوک زیادی خشکه ولی در عین حال استاد حواس پرتیشون هم بود.

جیمین وقتی تماس سوزن رو حس میکنه، نفسشو حبس میکنه و جونگ‌کوک زیرلب با گفتن «هیس، همه چی خوبه» آرومش میکنه و آروم با انگشتش روی دنده‌ی جیمین ضربه میزنه تا توجهشو جلب کنه. ادای نفس های عمیق رو در میاره وجیمین با لبخند سرش رو تکون میده و نفس عمیق میکشه.

«تو خیلی قوی هستی.» جونگ کوک میگه. «من کساییو دیدم که فقط با نقطه‌ی اول گریه کردن. میخوای‌ یه کم صبر کنم؟»

جیمین سرشو به طرفین تکون میده ولی جونگ‌کوک به هر حال مکث میکنه و منتظر میمونه تا جیمین نفس عمیقی بکشه. چهره‌اش بعد از حرف جونگ‌کوک آروم تر شده. وقتی به جونگ‌کوک نگاه میکنه با خجالت لبخند میزنه.

«داری عالی پیش میری» جونگ‌کوک به نرمی میگه و محل تتو رو پاک میکنه. «آماده‌ای؟»

«آره. ادامه بده»

جونگ‌کوک دوباره خم میشه. زبونش رو به لپش فشار داده و روی کارش تمرکز کرده. صدای تفنگ تنها چیزیه که شنیده میشه و جونگ‌کوک گاهی اوقات مجبوره به خودش یادآوری کنه که مکث کنه و حرف بزنه. تمرکز کردن روی کار واسش خیلی راحته چون وقتی چیزی خلق میکنه، ذهنش آروم می‌گیره.

«تا حالا از مشتری ها پرسیدی چرا تتو می‌زنن؟»دجیمین وقتی جونگ‌کوک مکث میکنه میپرسه. چشماش کمی می‌درخشن. اشک‌هاش از گریه نیست، از درده.

«نه. ولی اگه بخوای میتونی بهم بگی. من توی کاری که بهم مربوط نیست فضولی نمیکنم»
وقتی جونگ‌کوک به خالکوبیش ادامه میده، جیمین نفس عمیقی میکشه و برای سوزن بعدی آماده میشه. این دفعه کمتر از قبل درد داره.

«آم خب ... کالیکو نماد خوش شانسی و آینده‌ی خوبه» جیمین میگه. صداش کمی میلرزه «و اگه به سرپرستیشون بگیری برات شانس میارن ولی من به گربه حساسیت دارم برای همین نمی‌تونم. پس گفتم یکیشون رو تتو کنم تا همیشه شانس داشته باشم. آم-خب، الان که بلند گفتمش بنظرم احمقانه اومد»

جونگ‌کوک کارش رو متوقف کرد و سرش رو بالا گرفت تا به جیمینی نگاه کنه که به طرح های روی دیوار زل زده. «وقتی واسه‌ی تو معنی داره احمقانه نیس»

جونگ‌کوک دوست داره بدون جیمین دقیقا چرا اصلا به شانس نیاز داره؟ ظاهرا که خیلی خوش شانسه. خالق جیمین، نهایت دقت رو براش به خرج داده. جونگ‌کوک هنرمنده و هنر رو خوب می‌شناسه.

«من، آم- فقط ... امیدارم اینجوری توی شغلم شانس بیارم» وقتی سوزن روی دنده‌هاش کشیده میشه نفسش رو فرو میبره و از درد آهی میکشه. دهنشو واسه ادامه‌ی حرفش باز می‌کنه اما منصرف میشه و دیگه چیزی نمیگه. سرش رو پایین میندازه تا نگاهی به تتوش بندازه و درست قبل از اینکه جونگ‌کوک دستمال بکشه، خون روی پوستش رو میبینه.

«عجیب‌ترین تتویی که دیدی کسی انجام داده چی بود؟» جیمین سرش گیج میره و وقتی جمله‌اش رو با لرزش تموم میکنه، جونگ‌کوک بهش نگاه میکنه تا مطمئن شه حالش خوبه.

«تا حالا واسه کسی یه دیک تتو کردی؟» جیمین می‌پرسه.

جونگ‌کوک مکث می‎کنه و مکثش اونقدر طولانیه که جیمین ریز میخنده. «این الان یه درخواسته؟» جونگ‌کوک می‌پرسه. «می‌تونم خیلی راحت دم گربه رو به دیک تبدیل کنم. همینجوریشم دمش شبیه دیک هست»

جیمین بلند زیر خنده میزنه و جونگ‌کوک سوزن رو عقب میکشه و با تعجب نگاهش میکنه.

«اوه، نخند» جونگ کوک میگه ولی خودشم میخنده. خنده‌ی جیمین مسریه. نرم و تیکه‌ تیکه‌اس و خیلی زودهم قطع میشه.جونگ‌کوک دوست داره بدونه خنده‌های راحت و از ته دل جیمین چطوریه. حتی وقتی ریز میخنده هم بینیش جمع میشه. حتما وقتی استرس نداره و جلوی خودشو نمیگیره مدام پر از خنده و سر و صداس. «اگه بخندی دستم لیز میخوره و تو اولین تتوی دیکم میشی»

«باعث افتخارمه» جیمین میگه و خنده‌اش رو خفه میکنه. «اوکی، نفس عمیق، ببخشید»

«کارت خوبه» جونگ‌کوک میگه و بلند میشه و گردنش رو تکون میده و به جیمین نگاه میکنه. «راحت نفس بکش. وقت داریم. عین یه قهرمان داری تحملش میکنی»

جیمین و جونگ‌کوک به حرف زدن ادامه میدن. این دفعه بیشتر در مورد جونگ‌کوک و اینکه چطور اینجا استخدام شده. جونگ‌کوک ناراحته که تتوی جیمین انقدر کوچیکه و زمان زیادی نمی‌بره. پانسمان کردن و تمیز کردن محل تتو خیلی زود تموم میشه و جیمین جونگ‌کوک رو دنبال میکنه و از اتاق کار خارج میشه.
«خیلی ازت ممنونم. واقعا نمیدونستم امروز چه جوری قرار بود بشه. حالا برای دفعه‌های بعدی کمتر استرس دارم»

جونگ‌کوک نیشخند میزنه «دیدی گفتم بازم تتو میزنی؟» روی پیشخوان خم میشه و وقتی نگاه جیمین روی لباش میره، قلبش محکم توی سینه‌اش می‌کوبه. هیچکدومشون نمیتونن جرقه‌ی بینشون رو نادیده بگیرن.

به نظر جونگ‌کوک، چیزی بیشتر از یه جرقه‌ی ساده است.

اما نمیتونه زیاد بهش فکر کنه چون صدای کشیده شدن پنجه‌های بم روی زمین، حواسش رو پرت میکنه. جونگ‌کوک سرش رو داخل اتاق خم میکنه تا سگش رو ببینه که بسرعت سمتش میدوئه و با دیدن جیمین، سمتش میره دمش رو با کنجکاوی تکون میده.

جیمین روی پنجه‌هاش میشینه و گوش و صورت بم رو نواش میکنه «سلام. تو چرا انقدر نازی!» جونگ‌کوک پیشخوان رو دور میزنه و خودش رو به جیمین می‌رسونه. «خیلی نازی. وای خدایا چشمات چقدر قشنگن»

جیمین صاف می‌ایسته ولی بم هنوز دورش می‌چرخه و پاهای جیمین رو بو می‌کشه. وقتی جیمین دوباره به جونگ‌کوک نگاه می‌کنه، چشماش برق میزنه.
«خب دیگه من باید برم» اما بنظر نمیرسه عجله‌ای واسه رفتن داشته باشه. حالا که تتوش تموم شده و به لطف حرف‌های جونگ‌کوک، دیگه استرس نداره و اعتماد به نفسش بالاتر رفته. «از دیدنت واقعا خوشحال شدم جونگ‌کوک»

«منم همینطور جیمین شی»

«نیازی نیست جلوی من رسمی باشی» جیمین گفت. «دفعه‌ی بعدی که همو دیدیم فقط بهم بگو هیونگ. باشه؟»

جونگ‌کوک نگاهی به آهیون میکنه که سرگرم مشتریشه. هوسوک هم اونقدر باهاش فاصله داره که صداشو نشنوه. پس هیچکس متوجه لاس زدن‌های بی‌شرمانه‌اش با مشتریش نمیشه. دستاش رو توی جیبش میکنه و کمی سمت جیمین خم میشه. «شاید دفعه‌ی بعدی بتونی چیزی که امروز نگفتی و جلوی خودتو گرفتی بهم بگی»

جیمین سرش رو با کنجکاوی کج کرد و لبخند زد.

«همون حرف‌هایی که درمورد شانس توی شغلت میخواستی بزنی، میخواستی بیشتر بگی ولی جلوی خودتو گرفتی»

«اوه!» جیمین نگاهی به اطراف انداخت و درست مثل جونگ‌کوک، مطمئن شد کسی جز خودشون حرف‌هاشون رو نمی‌شنوه. «فقط وقتی اونا رو میگم که بدنم پر از کافئین باشه. پس ... دفعه‌ی بعدی توی کافه می‌بینمت؟»

جونگ‌کوک زبونش رو توی لپش چرخوند و پوزخند زد «اگه من قهوه دوست نداشته باشم چی؟»

جیمین هم پوزخند جونگ‌کوک رو تقلید کرد و یک قدم ازش فاصله گرفت. کوچیک بود ولی جونگ‌کوک متوجهش شد «دوست داری. روز خوبی داشته باشی جونگ‌کوکا»

و بدون هیچ حرفی روی پاشنه پا چرخید و عینک آفتابیش رو گذاشت و از مغازه خارج شد. جونگ‌کوک تا لحظه‌ی آخر بهش خیره شد. جیمین از پشت پنجره برای آخرین بار بهش نگاه کرد و لبخند زد و از دید جونگ‌کوک ناپدید شد.

جونگ‌کوک زبونش رو توی لپش فشار داد و فرم جیمین رو بیرون آورد و زبونش رو روی دندوناش کشید و شماره‌ی جیمین رو توی گوشیش وارد کرد. الان توپ توی زمین جونگ‌کوکه و واضحه هردوشون باز هم همو میخوان. جونگ‌کوک احمقه اگه این موقعیت رو رد کنه

و خب ... جونگ‌کوک قراره بعدا به جیمین پیام بده و ازش بپرسه جای تتوش خوب شده یا نه.


Continue Reading

You'll Also Like

1.2M 53.9K 100
Maddison Sloan starts her residency at Seattle Grace Hospital and runs into old faces and new friends. "Ugh, men are idiots." OC x OC
245K 6K 44
❝ 𝖨 𝗉𝗋𝗈𝗆𝗂𝗌𝖾𝖽 𝗍𝗈 𝗇𝖾𝗏𝖾𝗋 𝗹𝗼𝘃𝗲 𝖺𝗀𝖺𝗂𝗇 ❞ ── " 𝗒𝗈𝗎 𝗃𝗎𝗌𝗍 𝗁𝖺𝗏𝖾𝗇'𝗍 𝖿𝗈𝗎𝗇𝖽 𝗍𝗁𝖾 𝗿𝗶𝗴𝗵𝘁 𝗀𝗎𝗒 yet" ❝ and 𝘄𝗵�...
148K 4.2K 59
Daphne Bridgerton might have been the 1813 debutant diamond, but she wasn't the only miss to stand out that season. Behind her was a close second, he...
159K 3.4K 46
"You brush past me in the hallway And you don't think I can see ya, do ya? I've been watchin' you for ages And I spend my time tryin' not to feel it"...