Little brat kitten

By IAmAHavig

1.5K 33 25

پارک پی کیتن شیطون و با نمک مین یونگ هو و این بوک داستان شیطنتای پی و گریه های یونگ هوعه که با پرنسس لجباز یو... More

Before read
4
Introduce
1
2
3
4

5

116 1 0
By IAmAHavig

هایییییی اینم از پارت جدید ببخشید بابت تاخیر.
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
یکوچولو منتظر ددی شدم که اومد و چیزی و پشتش قایم کرده بود کنجکاوانه بهش نگاه کردم و گفتم:«ددی چی پشتت قایم کردی؟»
یونگ هو:«اگر میخواستم بدونی قایمش نمیکردم.»
پشتم رفت و دستور داد سرم و رو به جلو نگه دارم.
چشمام و با ی پارچه ی کوچیک بست و دستم و گرفت  من و به سمت اتاقا برد.
++++اسمات++++
یکی یکی تمام لباسام و از تنم درآورد این یکی از قوانین بود من حق نداشتم لباسام و خودم دربیارم.
روی تخت سیاه و صورتی اتاق بازی درازم کرد و دستام و بالای سرم به تخت بست و پاهام و به میله ی نگهدارنده ی پا(از اینا که پاهارو باز نگه میداره و سایزش متغیره اسمش و یادم نیست 😅) بست و تا جایی که پاهام و میتونستم باز کنم ، بازش کرد و وسط میله رو به تخت بست تا نتونم پاهام و تکون بدم.
صدای تق و توق اومد و چیز گردی و روی پوسیم حس کردم و پشت بندش صدای ددی:«می خوام برات کتاب بخونم عزیزم و تو هم باید خیلی خوب بهش گوش بدی چون بعداً از میپرسم و تو باید برام تعریفش کنی.»
هه کتاب خوندن و بعد بازگو کردن اون چیز سختی نیست که.
پی:«چشم ددی جونم.»
صدای خوبه ی ارومی که ددی گفت و شنیدم و پشتبندش چیزی شروع به وارد و خارج شدن تو حفره ی پشتم و همزمان چیزی شروع به لرزیدن دقیقا روی جای حساس پوسیم کرد.
اه غلیظی گفتم و حتی از زیر این پارچه هم میتونستم به راحتی پوزخندش و ببینم.
یونگ هو:«خب ، شروع میکنم...روزی روزگاری در سرزمین های قدیم‍...»
صدای ددی برام کاملا ناواضح بود و داشتم دیونه میشدم لذتی وحشناکی تمام پایینتنم و دربرگرفته بود و من چیزی بیشتر میخواستم ، منظورم از چیزی اصلا هم دیک یونگ هو نیست!
دیگه طاقت نیوردم و با التماس گفتم:«ددی..ددی لطفااا نمیتونم.»
یونگ هو کاملا بی تفاوت گفت:«اصلا دلم نمی خواد وسط حرفام بپری پی.»
پی:«چ...چشم ددی.»

لندن ، یوکی
++++++++
داشتم وسایلم و میچپوندم تو ساک که صدای در اتاق باعث شد کمی بپرم وقتی برگشتم امه رو دیدم نفس راحتی کشیدم و به کارم ادامه دادم.
امه:«برات ی هدیه دارم پرنسس کوچولو.»
هدیه منم که کشته مرده هدیه گرفتن با ذوق و شوق دویدم دقیقا رو به روش صاف ایستادم.
دستش و اورد جلوش و ی پلاگ متوسط که پشتش ی قلب صورمتی بود و نشونم داد.
امه:«بدو پرنسس.»
سریع شلوار و لباس زیرم و در اوردم منتظر موندم امه پلاگ و بذاره ولی اون خیلی یهویی و بدون ذره ای چرب کردنش پلاگ و تو باسنم فرو کرد ، از درد نتونستم حتی جیغ بزنم خب امه بعضی وقتا اینجوری میشد و می خواست اذیت کنه.
منم مشکلی باهاش نداشتم.
****************************
ووت و کامنت فراموش نشه 💗
Havig love you all 🥰










Continue Reading

You'll Also Like

121K 452 34
Smut 18+ ONLY! ⚠️WARNING⚠️ ⚠️CONTAINS MUTURE CONTENT⚠️ ⚠️VERY SEXUAL 18+⚠️ 22 year old Raven Johnson is just going to her yearly doctors appointment...
129K 259 91
Erotic shots
41.1K 683 11
This story is based on village story with lots of smut...
84.9K 2.2K 82
an eighteen-year-old boy, trying his best to save his ass from being whipped by his soon-to-be husband, and at the same time, he wants to get away wi...