𝕞𝕪 𝕝𝕚𝕥𝕥𝕖𝕝 𝔹𝕦𝕟𝕟𝕪...

By user62726867

20.6K 805 104

کاپل ها : یونمین - کوکوی - نامجین خلاصه : جیمین هر چند وقت یک بار به دیدن یونگی و خواهر برادرش میاد پیشش شون... More

معرفی
ℙ 1 ....
𝙿 2
𝙿 3
𝙿 5
𝙿 6
𝙿 7
فیک جدید 😙💌
𝙿 8
𝙿 9

𝙿 4

1.4K 80 1
By user62726867


ته : میو  ( لباس میخوام

کوک : .... ( تو اتاق هست )

ته :  میو میو؟ ( اتاق خودت؟ )

کوک : ........ ( اره اگه دوس داری از لباسای من استفاده کن )

ته : میو ( باشه ممنون )

کوک سرخ میشه و میره تو اتاق تا به ته لباس بده : ........؟ ( ته دستم نمیرسه تبدیل میشی برداری ؟ )

ته : میو ( باشه )

و ته به حالت انسان بودن برمیگرده و لخت جلوی کوک می ایسته : کوک کدوم لباس رو بپوشم؟؟

کوک روش رو بر میگردونه تا بدن بلوری و لخت ته رو نبینه : ........ ( یه شلوار هر کدوم رو دوس داری بردار )

ته : اوکی ممنون...

ته یه شلوار گشاد میپوشه و پیرن نمیپوشه : کوک بیا بغلم...

کوک یه پرش خرگوشی میکنه و میره تو بغل ته، ته کوک رو تو بغلش فشار میده و میره رو تخت : کوکی میخوام بخوابم....

کوک : ....... ( باشه منم میخوابم )

و تهکوک تو بغل هم میخوابن....

یک ساعت بعد..

جیمین بعد از کلی کار تو مزرعه برمیگرده خونه امروز چندتا هویج و چندتا بلوبری کاشت و اب شون داد وقتی برمیگرده خونه دنبال کوک میگرده : کوک..... هوی کوککک...

صدای ازش نمیشنوه میره تو اتاقش و با دیدن ته که کوک رو تو حالت خرگوشی بغل کرده متعجب میشه ....

کوک با صدای جیمین که بیدار شده بود گفت : ........( جیمین چرا داد میزنییییی )

جیمین با صدای اروم : ببخشید.... نمیدونستم.... ته اینجاست...

کوک : ........( حالا برو جو رو بهم نزن )

جیمین سری تکون داد و رفت بیرون...

کوک به حالت انسان در میاد و پیشونی ته رو میبوسه ، ته رو بغل میکنه : ته ته دوس دارم.....( با صدای ارومم )

خواست از بغل ته بیاد بیرون که ته اخمی کرد و کوک رو محکم به خودش چسبوند : نـــ.... نرووو اههههه

کوک : ببخشید نمیرم...
و ته رو بغل میکنه...

دو ساعت بعد *

کوک

صدای ناله از اتاق نامجون میومد به احتمال زیاد دوباره با جینه....

گوشای ته رو میگیره تا صدا بیدارش نکنه....

بعد چند دقیقه صدا ناله ها قطع شد....

کوک بلند شد تا لباس بپوشه و بعد یه پیرن به ته بده به ارومی از بغل ته اومد بیرون جوری که ته رو بیدار نکنه....

بعد پوشیدن لباس رفت تا یه پیرن تن ته کنه از اونجایی که کوک خیلی ورزش ( میدونید نیاز نیست بگم ) کوچیک ترین پیرنش رو که اندازه ته بود رو سعی کرد تنش کنه که ته با ترس بیدار شد.... از ترس دوباره به یه گربه تبدیل شد...

کوک متعجب میشه و برمیگرده عقب : ب...ببخشید.... ته.... نمیخواستم بترسونمت....

ته وقتی فهمیدم کوک بود اروم شد : میوو !( ترسیدم )

کوک سرش رو پایین میگیره به نشونه تاسف : ببخشید...

ته : میوو میووو ( اشکال نداره حالا چرا بم دس زدی؟ )

کوک : چون... چون لباس نداشتی.... گفتم شاید سردت بشه....

ته به شکل انسان برمیگرده و لخت جلوی کوک میسته دستش رو دراز میکنه و پیرن رو از کوک میگیره کوک چشمام رو دیکه ته قفل شده بود....

ته که متوجه نگاهش شد گفت : کوک چشمات رو از رو دیکم برمیداری تا بکوبم تو حلقت.....

کوک چشماش رو میبنده : ب...ببخ... ببخشید...

ته سری به نشونه تاسف تکون داد و بعد پوشیدن لباسای کوک از اتاق بیرون اومد و با دیدن جیمین که رو میز نشسته و داره به زمین نگاه میکنه حمله میکنه و میپره تو بغلش : چیم چیم هیونگگگگگ

جیمین از تعجب و خوشحالی ته رو بغل کرد و گفت : ته ته تو کی اومدی؟؟

ته : نمیدونم..... فکنم چند دقیقه بعد رفتنت هیونگ....

جیمین با شیطنت : بغل کوک خوب بود ایا؟

ته سرخ میشه : ا....اره... خوب بود....

جیمین ته رو از خودش جدا میکنه : مرد گنده خجالت چرا؟؟

کوک از اتاق میاد بیرون و با یه شلوار سیاه راحتی بدون پیرن جلوی ته و جیمین ظاهر میشه....

همون لحظه در اتاق نامجون باز میشه و جین میاد بیرون داشت عج وجق راه میرفت ...

کوک : هیونگ خوش گذشت ایا؟

جین : بله خوب بود امیدوارم شما هم به فاک بری...

جیمین : هیونگگگگگگگگ

جین : باشه حرفم بد نبود( درواقع بد بود جینی 🙄)

نامجون از اتاق میاد بیرون و جینو از پشت بغل میکنه : جینی دوسش داشتی ایا؟

نویسنده : متسفانه تکیه کلامم _ ایا _ است 😂 نمیدونم چرا دارم اینجا هم استفاده میکنم با این حال حلال کنید.....

جین : مرگ درد دارممم

نامجون : ببرمت خونه عزیزم...؟؟

ته : اوق....

کوک : ایییی......

جیمین : خدا منو مث اینا نکن جون خودت یه ادم درست حسابی( از اول یونگی رو میخواست.... ) بده مث اینا چندش بازی نکنه.....

نویسنده : قول نمیدم 😏

نامجین با صدای بلند خندیدن.... جین : شما ها هم قرار از این چندش بازی ها بکنید نگران نباشید

جیتهکوک : ایییییییی

نامجون : ای ای هاتون رو جمع کنید ما رفتیم بای....

نویسنده : بله بله جم کنید دیگهههه خونه بو گرفت....

و نامجین از خونه میره بیرون....

جیمین : ته تو اینجا میمونی ایا؟

ته : نه هیونگ مامانم راضی نمیشه بهتون زحمت بدم دیگه میرم....

کوک این دست اون دست میکنه و میگه : ت...ته... شبه.... میخوای....من بات...بیام؟!

ته که از خداش بود گفت : اگه میشه....

کوک هورا ی بلندی گفت و میره تا پیرن بپوشه

نویسنده : مردا چه راحتن.... پیرن نمیپوشن.... هعی خدا...

و با ته از خونه میره بیرون...

جیمین عصبی به صندلی تکیه میده

'' امروز به دهکده اسبا حمله کرده بودن... پدر جیمین تا الان تو دهکدس اونجا رد پنجه های بزرگ یه ببر بود.... به احتمال زیاد جونگی دوباره وحشی شده.... ''

توضیح : جونگی تنها هپرپرید ببره اون با روستا ها احد بسته که ازشون مراقب کنه و همین کارو میکرد اون از اومدن حیون های وحشی مثل : گرگ - شیر - شغال - کفتار و.... جلو گیری میکرد همه روستا ها بهش احترام میزاشتن و هر چند وقت یک بار برای گوشت به روستای خرگوشا میومد و اونا با احترام بهش میدادن ( خرگوش ها گوسفند و گاو اینا پروش میدن و قصابی میکردنن ) ولی جونگی هم میتونه وحشی شه.... معمولا چند ماه یک بار به حالت غیر قابل ممکن وحشی میشه و به روستا ها حمله میکنه.... خوشبختانه به کسی صدمه نمیزنه فقط کمی روستا رو بهم میریزه..... کسی بهش چیزی نمیگه چون چونگی خیلی براشون عزیزه اگه چونگی نبود هیچ هیرپرید باقی نمیموند چونگی فرداش که خوب میشه کلی معذرت خواهی میکرد اهالی روستا هم اونو میبخشن

نویسنده : دستم شکست.....

جیمین که هم چنان داشت به چونگی فکر میکرد هواسش به ساعت نبود الان تقریبا نیم شب بود....

تهکوک

وقتی به خونه رسیدن ته به کوک گفت بیاد تو کوک هم با کلی اصرار میاد تو....

سونگ : جونگکوکاااا

کوک : سلاممممم خاله سونگگگگ

( کاری که هممون میکنیم بغل و روبوسی... )

کوک گرم صحبت با سونگ و بقیه بود که اصلا حواسش به ساعت نبود داشت نیم شب میشد..

𒁂𒁂𒁂𒁂𒁂𒁂𒁂𒁂𒁂𒁂𒁂𒁂

قهر کونوم ایا؟

ووت نمیدیدی هققققق اگه بده بگیددددد

𝑀𝑒 𝑁𝑎𝑚𝑒'𝑠 : 𝔼𝕄𝕄𝔸 ʕ•ᴥ•ʔ

اسم من : اِما

اینم اسم ادمین تونننن 😁😁

لقب مه 😆😁

پارت بعدی اسمات..... 😈😈

Continue Reading

You'll Also Like

81.8K 2.2K 44
Born an omega into the strongest pack in the forest, Olwen Adams was fated to the Alpha's son and to become the Luna of the Silver Arrow Pack. But he...
3.1M 70.2K 200
I'm a new grad human in huge debt, and cheated by my Omega boyfriend. When I got wasted in a bar, I didn't expect to have the best sex ever. And the...
467K 15.1K 66
Kimberly Wright is a young neurosurgeon engaged to Ian Gareth, a naval officer. They decide to take a trip to the woods with their friends and the un...
7.6M 231K 32
Lily Crawford was once loved and treasured by her whole pack but that stopped on her 14th birthday when she didn't shift like she was supposed to. In...