𝓜𝓾𝓽𝓾𝓪𝓵 𝓵𝓸𝓿𝓮

Av jun_melika

27.3K 4.7K 1.1K

کاش آدما عاشق کسی میشدن که عاشقشونه نه من عاشق تو نه تو عاشق اون🖤🍂 Mer

𝑴𝒖𝒕𝒖𝒂𝒍 𝒍𝒐𝒗𝒆
𝕄𝕦𝕥𝕦𝕒𝕝 𝕝𝕠𝕧𝕖
ꪑꪊ𝕥ꪊꪖꪶ ꪶꪮꪜꫀ
𝑀𝓊𝓉𝓊𝒶𝓁 𝓁𝑜𝓋𝑒
𝙼𝚞𝚝𝚞𝚊𝚕 𝚕𝚘𝚟𝚎
𝕸𝖚𝖙𝖚𝖆𝖑 𝖑𝖔𝖛𝖊
ᴍᴜᴛᴜᴀʟ ʟᴏᴠᴇ
ᎷᏬᏖᏬᏗᏝ ᏝᎧᏉᏋ
🄼🅄🅃🅄🄰🄻 🄻🄾🅅🄴
M̶u̶t̶u̶a̶l̶ ̶l̶o̶v̶e̶
ⓜⓤⓣⓤⓐⓛ ⓛⓞⓥⓔ
ᴍᴜᴛᴜᴀʟ ʟᴏᴠᴇ
اطلاعیه
ᗰᑌTᑌᗩᒪ ᒪOᐯE
ʍʊȶʊǟʟ ʟօʋɛ
₥Ʉ₮Ʉ₳Ⱡ ⱠØVɆ
ᗰ𝐮ⓣU𝔸𝕃 l𝕠𝕧𝐞
MǗ𝔱υA𝔩 𝐋σvẸ
๓𝐮т𝕌卂Ł ℓ𝐨𝓥ε
MỮ𝐭ᑌÃ𝓛 ℓOν𝕖
mυ𝓽𝕦𝐚𝔩 𝓛Ỗ𝓿𝔼
𝕄υ𝕥UΔⓛ 𝐥𝐨ν𝕖
توضیح
ناراحتی
mᑌ𝐓𝓤𝔸Ⓛ ˡᗝᐯε
مهم
м𝐮Tⓤ𝐀𝐥 ᒪόⓋⓔ
Mutual love
مهم ^^
The last part
فیک جدید
عااام پارت جدید

ᗰu𝕋𝕦αˡ ⓛⓞⓋ𝒆

736 138 30
Av jun_melika

ببخشید دیر شد درگیر خونه تکونی و مدرسه و کلاس های فوق العاده ام بودم
میدونم قبلا این اهنگ رو گذاشتم ولی من با این اهنگ این پارت نوشتم و خب ...
عااام میشه انرژی بدید ؟
چیز دستی دید ببخشید
دوستون دارم
اگه دوست دارید ادامه پیدا کنه ووت و کامنت یادتون نره


Jimin

با درد چشمام باز کرد
گلوم میسوخت
با خورد نور تو چشمام جمع کرد
آروم گفتم آب
یکی بهم آب داد
یکی داشت باهام حرف می‌زد ولی من متوجه نمی‌شدم

بالاخره چشمام به نور عادت کرد

نونا و سونگ بودن

حالا متوجه حرفاشون میشدم

لبخند زدم : خوبم نگران نباشید
سو با اخم : خوبم عو زهر داشتم سکته میکردم

سونگ با خنده : هوییی همسره باردار منو نگران کردی باید پاسخ گو باشی

با خنده : ای وای ببخشید ملکه

با سونگ کمک از حالت خوابیده در اومدم و نشستم

سونگ با لبخند : میرم به دکتر خبر بدم

همین سونگ رفت با خنده : نونا چيزي هوس نکردی من گشنمه

نونا لبخند شیطانی زد  : چرا نظرت با همبرگر و پيتزا چیه ؟

لایک نشون نونا دادم با خنده : عالیههههههه

سونگ و دکتر جانگ اومدن داخل

دکتر جانگ با لبخند : جیمین غذایی که خورده بودی مسموم بود لطفا موقعه غذا خوردن دقت بیشتری کن و اینکه برای یه پسره 26 ساله 51 کیلوگرم وزن خیلی کمه من برات قرص اشتها آور مینویسم حتما بخور و مرخصی و مراقب خودت باش

و رفت

نونا چشمکی بهم زد با ناراحتی : دلم همبرگرد و پیتزا میخواد

سونگ نونا رو بغل کرد : الان میریم که بخوریم

نونا لبخند شیطانی زد با حالت گریه : زودتر من میخوام

سونگ هول شد : جیمین سریع لباس بپوش بچم گشنشه منو سو بیرون اتاق منتظریم باشه

با خنده لباس های بیمارستان درآوردم لباس های خودم پوشیدم

بعد از 20 دقیقه وارد رستوران شدیم

سو نونا پیتزا و هاگ داگ سفارش داد سونگ فقط همبرگرد و من هم پیتزا سفارش دادیم

خیلی سریع سفارش هامون آوردم

اولین قارچ از پیتزا خوردم

نونا با لبخند : جیمین دلم میخواد بچم مثل تو باشه
با تعجب : چیییییی من ؟

نونا با لبخند قشنگی: آخه تو هم زیبایی هم بچه ی با درکی هستی هم باهوشی و از همه مهمتر قوی هستی

سونگ با خنده : اون وقت دوتا موچی داریم

باهم خندیدم

یهو یاد جونگکوک افتادم

با لحن کنجکاوی : سونگ ؟

سونگ با لبخند : جانم موچی 1

سو با خنده : یاااا اذیت نکن

با لبخند : عااام جونگکوک کیه ؟

یهو هم سونگ هم نونا اخم کردن و بهم دیگه نگا کردن

سونگ با اخم : چطور ؟

چشمام ریز کردم : چرا انقدر واکنش تون بده ؟

نونا هول هولکی دستاش تکون داد : نه آخه

با اخم : وقتی بیهوش بودم اسم جونگکوک تو ذهنم بود و یه حس بدی بود انگار که دلم براش تنگ شد !

نونا با ناراحتی نگام کرد : هرچیزی فراموش کنه قلب هیچ وقت هیچ چیزو فراموش نمیکنه !

با تعجب: ها ؟

نونا لبخند تلخی زد  : به سونگ میگم حتی اگه فراموش کنم قلبم همچنان عاشقت میمونه !

سونگ با لحن سرد : نظرتون چیه غذا مون بخوریم ؟

بعدش ديگه حرفی بین مون زده نشد
دقتی غذا تموم شد و سونگ رفت که غذا رو حساب کنه

بچه ای با دو اومد سمتم منم برای اینکه نخوره زمین بغلش کردم

بچه حس عجیبی بهم میداد

یهو مردی اومد سمتم با خنده بچه رو ازم گرفت یهو با تعجب نگام کرد : اوع شما چقدر شبیه همسر منی !

بچه زد زیر گریه با فریاد میگفت " اون ماماعه بزار برم بغلش "

نونا اومد سمتم و گفت چیشده؟

مرد با اخم داخل گوشیش دنبال چیزی میگشت !

بچه همچنان گریه میکرد و جیغ میزد که از دست مرد فرار کرد اومد سمتم

با تعجب خواستم چیزی بگم که عکسی نشونم داد که مرد و بچه به همراه یه زن که خیلی شبیه من بود داشت می‌خندیدن

سونگ اومد کنارم ایستاد با اخم : جیمین این کیه ؟

نگاهی به بچه انداختم که صفت چسبیده بود به شلوارم و جیغ میزد که ماما منو بغل کن

مجبور شدم اون بچه رو بغل کنم

صبر کن اون داهیونه! خواهرم

با شوک : اسم اون زن داهیون نیست فامیلیش هم پارک هست ؟

مرد با تعجب: بله کاملا درسته من شوهرم اونم بچه مونه شما کی هستید

با بغض : من برادرشم

سونگ با اخم : خب آقا همسرتون کجان ؟

مرد با لبخند : من نیوت اسپیسی هستم واسم اون بچه هم به انتخاب  داهیون تام هست

با اشک : خودش کجاس ؟

مرد با ناراحتی : میشه بشینیم؟

نونا با نگرانی : هعی جیمینی خوبی؟

سونگ با اخم : جیمین هرچی که بشه من همیشه هستم باشه ؟

سمت میز انتخابی جک رفتیم و نشستیم

اون بچه چنان منو بغل کرده بود که انگار میترسید فرار کنم

مرد با ناراحتی : وقتی کره بودم با داهیون آشنا شدم و باهم دوست شدیم که بعد از 2 سال داهیون حامله شد و سریع ازدواج کردیم 1 سال بعد  من بخاطره بیماری که داشتم باید سریع عمل میشدم پس با اولین پرواز اومدم آمریکا داهیون و خانواده‌اش هم قرار شد فرداش بیان امریکا بعد از 9 ماه همچی خوب داد تا اینکه وقتی یروز داهیون و خانوادش میرن بانک تا پول برداشت کنن مورد اصابت گلوله قرار میگرن و همه شون هعی خوبی ؟

من دیگه خانواده‌ ای ندارم
دقیقا بی کسم
یه یتیم
یه بی کس کار
تموم شد خانواده‌ ای که هیچ وقت تو زندگیم حسشون نمیکردم حالا دیگه وجود هم ندارم
الان باید خوشحال باشم یا ناراحت ؟

با گریه : میشه لطفا بگی مزارشون کجاس ؟

سونگ با اخم : جیمین باشه بعدا الان حالت خوب نیست !

با گریه به بچه ای که خوابیده بود
حالا تو فقط منو داری منم فقط تورو دارم

درسته که از مامانت دلخوشی ندارم ولی من و تو تنها کسای همیم

با مرد با لبخند : من الان باید برم فردا میبرمت

اومد سمتم خواست تام بگیره

سونگ با اخم : از کجا معلوم توو راست میگی

نیوت با اخم : چرا باید دروغ بگم اصلا چی به من میرسه ؟

نونا با اخم : شمارت بده که بتونیم هم تام ببینیم و اینکه فردا جیمین ببری

نیوت با لبخند: این کارت منه آدرسی به این شماره بفرستیم فردا راس ساعت 11 صبح من اونجام

بی حرف رفت

بعد از رفتن حرفی نزده نشد

به محض رسیدن به هتل رفتم داخل سوئیت بدون حرفی

دلم میخواست به چیزی فکر نکنم
ولی نتونستم

اون شب با بلایی بود بالاخره تموم شد و دریغ از یک ثانیه چشم رو هم گذاشتن

آدرس به شماره نیوت فرستادم
بدون اینکه چیزی بخورم لباس پوشیدم و فقط منتظر بودم ساعت بشه 11

ذهنم سفید بود سفیده سفید ...

بالاخره ساعت 11 شد

از طرف نیوت پیام اومد " من منتظرتم "

بی حرف از هتل زدم بیرون بی حرف سوار ماشین نیوت شدم بی حرف راه افتادیم

خیلی سریع رسیدیم به اونجا

بی حرف از ماشین پیاده شدم
پشت سر نیوت رفتم بالاخره رسیدم

نیوت با لبخند: من تنهات میذارم جیمین اینو بدون اگه کاری داشتی حتما بهم بگو باشه ؟

پس الان سر خاک کسایی ام که یه زمانی با تمام وجود از وجود شون منتفر بودم
البته که اونام خیلی خوب تنفر شون نشون میدادن

اینو بدونید برای همیشه ازتون متنفرم
برید به جهنم

بدون گریه سمت خروجی رفتم
این طبیعی عه که گریه نمیکنم ؟ البته آخه کی برای مردن کسایی ازشون متنفره گریه میکنه ؟

چشمم خورد به پسری که از پشت شکسته بود

اون جونکوک بود داشت با کسی حرف می‌زد

نزدیکش شدم

با لحن سرد : چیزی شده ؟
وقتی متوجه ام شد با اخم : تو اینجا چیکار میکنی ؟

با نیشخند: سر خاک خانوادم بودم

با تعجب: خوشحالی ؟

با اخم : آره اونا منو آزار دادن با تمام وجود تنفر شون بهم نشون دادن حالا براشون گریه کنم ؟

نگاهی به اطراف انداختم فقط منو و جونکوک بودیم

با بغض : کسی که تمام عمرم فکر میکردم مادرمه در واقع زن اوله بابامه ! همه این مدت فکر میکردم من جونکوک ام پسر این زن اما من جونگکوک ام پسر هوی این زن !

بی حرف بغلش کردم کنار گوشش زمزمه کردم : هیش آروم باش البته یکی باید منو آروم کنه ولی بيخيالش

اونم منو بغل کرد با گریه : جیمین دیگه هیچ کسو ندارم

منم با گریه : منم کسیو ندارم

اون با گریه : جیمین بیا خانواده‌ ی هم بشیم
با گریه : آره بیا بشیم همه کس و کاره هم

آروم از بغل هم خارج شدیم
جونکوک که حالا جونگکوک بود دستاش گذاشت کنار صورتم و تو چشمام نگا کرد : هیچ وقت ترکم نکن

Jungkook

آروم لباش بوسیدم
لب بالاشو خوردم و زبونم وارد دهنش شد
شیرین بود
شیرینی که وسط این همه تلخی نجاتم داد
همه جای دهنش مکیدم به این شیرینی نیاز دارم
دستش دور گردنم حلقه کرد

آروم ازش جدا شدم
و دوباره بغلش کردم از عطر تنش لذت بردم

با دیدن افرادی که تازه وارد اونجا شد بودن

مجبورا ازش جدا شدم
دستش گرفتم
و سوار ماشین شدم

به سمت هتل حرکت کردم

هنوز دستش تو دستم بود
دستش عین نی نی ها کوچولو بود

بوسه ای طولانی به دستش زدم

با لبخند نگاش کردم : دیشب خوابیدی ؟
با لبخند نگام کرد : نه تو چی ؟
با لبخند بوسه ای دوباره به دستش زدم : منم نخوابیدم زندگیم

رسیدیم هتل وارد سوییت جیمین شدیم

رو تخت روبه روی هم دراز کشیدیم

با لبخند : بخواب همه کسم
با لبخند نگام کرد : توهم بخواب همه ی دارو ندارم

دستم گذاشتم زیر سرش و صفت بغلش کردم روی موهاش بوسه ای زدم

و چشم هامون گرم خواب شد ♡

Fortsätt läs

Du kommer också att gilla

108K 12.2K 37
نام: الهه من 💫 و آلفا زیر ساحل شب زیر نگاه های خیره ستاره ها خودش رو مهمون سرخی لب های الهه اش کرد کاپل: کوکوی ، سپ وضعیت در حاله آپ ژانر: امگاورس...
2.2K 604 14
Sword of Darkness_شمشیر تاریکی مین یونگی پسر بیست و چهار ساله ای بود که بیش از حد شیفته سحر و جادو شده.اون تمام طلسم های مهم رو از پدر بزرگ عزیزش یاد...
22.5K 3.7K 31
نام: نقابدار 💫 یه آلفای مستِ خوشگذرون باری نیست که آباد نکرده باشه قماری نیست که انجام نداده باشه مشروبی نیست که امتحان نکرده باشه یه عوضی به تم...
36.3K 5.4K 13
Multi shot Couple: Vkook Gener: Omegavers, romance, angst, criminal, smut شما تا حالا امگای تاپ دیدین؟! بیاین تا بهتون نشون بدم کیم‌تهیونگ وحشی تر...