‪𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟

By BooMi_13

89.1K 16.7K 2.5K

اخطار: ما هیچ مسئولیتی در قبال اکلیل هایی که قراره ازتون بپاچه قبول نمیکنیم :)))🌈 "سیزده سال اول زندگیم به ا... More

شروع؟ :)
Part 1:چرا من ؟
Part 2: كيم تهيونگ
Part 3:چه غلطی کردم؟!
Part 4:دو تا امگا
Part 5:ممنون
Part 6:پارك جيمين
Part 7: نقشه
part 8:دكتر كيم
Part 9: دوست پسر؟!؟
Part 10: عزرائیل
Part 11: هویت
آپ نیست
Part 12: دروغ
Part 13: پدر؟
Part 14: اتاق 673
Part 15: نات
Part 16: حقايق
Part 17: اون موجودات چندش
Part 18: اون يكی باباش
Part 19: من یه امگام
Part 20: آلفا یا امگا
Part 21: یه کم مهربون تر
Part 22: ته‌ته و بیبی
Part 23: سلام بابابزرگ‌ها
Part 24 :چیمی ، تاتا و نی‌نی
Part 25 : باب اسفنجی و ته‌ته
Part 26: چشم‌هات رو ببند نی‌نی
Part 27: خانواده‌ی آقا خرسه
Part 28 : باهام برقص
Part 29 : ماه مربا ¹
Part 30: ماه مربا²
Part 31: مارش‌جیمین‌ملو
Part 32: من آلفا نمی‌خوام!
Part 33 : هر چی تو بخوای
Part 34 : زندگیِ خانواده‌ی کیم
Part 35 : الهه‌ی ماه
Part 37 : غم
Part 38 : همه چیزِ من
Part 40: اشک‌های بی‌دلیل
🍫bonus part🍓
Part 41: دو تا آلبالویِ تپل
🍃Fake Chat🍀
Part 42: یونی و کوکی
Part 43: یونی و کوکی²
Part 44: یوفوریا
🍯ᴀғᴛᴇʀ sᴛᴏʀʏ²🍯

🍒ᴀғᴛᴇʀ sᴛᴏʀʏ🍒

1.3K 232 35
By BooMi_13

جیمین پشت صندلی مطالعه نشسته بود و به صفحه‌ی لب تاب نگاه میکرد. جونگ کوک هم زمان که داشت به سوال جیمین فکر میکرد، سعی داشت دخترش رو بخوابونه.

سر سانی روی شونه‌ی جونگ کوک بود و همون طور که پستونک صورتی رنگش رو می‌مکید با چشم های درشتش به پدرش نگاه میکرد.

×یه لحظه.

جونگ کوک رو به جیمین گفت و از روی صندلی بلند شد تا دخترش رو ببره روی تخت بزاره.

وقتی پسره آلفا دوباره توی اسکرین قرار گرفت بلافاصله شروع به حرف زدن کرد:

×هیونگ، تو الان مشکلت اینه که نمی‌دونی برای تولد تهیونگ چی بخری؟

جیمین کلافه سر تکون داد و تایید کرد.

×خب...چه می‌دونم، مثلا پسرا رو بسپر دست پدربزرگشون بعد برید یه رستوران شیک، شام و کیک بخورین و برگردین خونه همو بکنین!

جونگ کوک کاملا خونسرد گفت و نوک دماغش رو خاروند.
جیمین چند ثانیه به پسر کوچکتر نگاه کرد و بعد با لحنی که انگار بیشتر رو به خودش بود زمزمه کرد:

+از جین سوال میکردم بهتر جواب میداد.

×یا دارم می‌شنوم!

جونگ کوک با اخم و تَخم گفت و دست به سینه نشست.

+جداً جونگ کوک، لطفا یکم از اون مغزت کار بکش بگو چیکار کنم.

جیمین تقریبا نالید.

×کاستوم تا حالا پوشیدی؟

جیمین لب گزید و به فرش کف اتاق خیره شد.

+فقط یه بار...

جونگ کوک ذوق زده بشکنی زد:

×همینه! چی بود حالا؟

جیمین چینی به دماغش انداخت:

+دامن

×رول پلی خدمتکاری!؟

جیمین نمی‌فهمید چرا امیال جنسی اون و تهیونگ یهو انقدر برای جونگ کوک جالب شده بود!

+نههه! از این فرم های لعنتی مدرسه بود!

جیمین سرخ شدن گونه‌هاش رو حس کرد. از جونگ کوک خجالت نمی‌کشید، فقط یاد حال تهیونگ وقتی با اون دامن صورتی و کوتاه دیده بودتش میو‌فتاد و بدنش شروع به داغ شدن میکرد...

×اوه...حالا باید یه چیز متفاوت امتحان کنی!

جیمین سوالی به پسر نگاه کرد.

جونگ کوک نگاهی به جیمین کرد و برای بار دوم بشکنی توی هوا زد.

×فهمیدم!

.

.

.

یک ساعت بعد جیمین با یه پاکت خرید که توش یه ست پنتی و نیم تنه‌ی مشکی و جوراب ساق بلند مشکی بود وسط سکس توی شاپ ایستاده بود.

*همین مدل بدون دم و گوش*


ا

ز اونجایی که بار اولش نبود که به اینجا میومد(حتی چند باری با تهیونگ اومده بود اینجا. و خدایا! اون مرد مثل بچه ها همش می‌پرسید این چیه؟ اون چیه؟! )، پس خودش راه افتاد به سمت یکی از قفسه ها.
نگاهش بین انواع دیلدو و بات پلاگ ها می‌چرخید تا بلاخره توی یکی از قفسه ها چیز هایی که می‌خواست رو پیدا کرد.

+واو اینا چه کیوتن!

دستی به بات پلاگ روباه کشید. خیلی نرم بود و مطمئناً بهش میومد. سعی کرد وسوسه‌ی خریدنش رو فعلا از سرش بیرون کنه چون الان دنبال چیز دیگه‌ای بود.

با اولین حرکت مردمک های براق از شوقش چیزی که می‌خواست رو پیدا کرد.

چند قدم جلوتر رفت و نگاهی به ست بات پلاگ و گوش های گربه‌ای انداخت.
سفید،سیاه،خاکستری،حتی رنگ های فانتزی مثل صورتی هم بود ولی چیزی که بیشتر از همه چشم امگا رو گرفته بود ستِ "کالیکو کت" بود.

+همینه!

از پشت رگال جلوش یکی از جعبه‌های مقوایی ست رو برداشت و با لبخندی که سعی میکرد با گزیدن لبش محوش کنه از بین قفسه‌ها بیرون اومد.

شاید باید قبل رفتن یه سری هم به لوب های طعم دار میزد.


.

.

.

.

جیمین نگاهی به ساعت مچیش کرد و لبخندی به پسرهاش زد.
کیف های کوچیکشون رو دست لوسی داد و روی زانوهاش نشست تا قدش با تینی و مینی یکی بشه.

+بابا بزرگ‌ها و لوسی رو اذیت نکنید کوچولوهای من باشه؟

هر دستش رو دور کمر یکی از پسرها حلقه کرده بود و یکی در میون گونه هاشون رو میبوسید.

••بله پاپا

جیمین به همزمان حرف زدنه پسرهاش خندید و از جاش بلند شد.

نگاهی مملو از تشکر به پدرشوهره امگاش کرد:

+فردا صبح خودم یا تهیونگ میایم دنبالشون.

مرد با سر رد کرد:

~نمی‌خواد، بزار همینجا بمونن، فردا شب با هم برگردین خونه.

جیمین قبول کرد. آخرین بار سر پسرهاش رو بوسید و بعد از خداحافظی به طرف ماشینش رفت.

.

.

.

.

ساعت هنوز شش بود.
جیمین می‌دونست که تهیونگ امروز به خاطر رسیدن یه سری بارِ سبد گل احتمالا تا یک ساعت دیگه خونه باشه.

با حوله‌ی تن پوش مشکی رنگش روی به روی آینه نشست و با یه حوله‌ی کوچیکتر موهای رنگ شدش با رنگ های موقت رو خشک کرد.

سشوار رو برداشت و شروع کرد به کاملا خشک کردن موهاش. ده دقیقه بعد موهاش کاملا خشک بودن و رگه های نقره‌ای و نارنجی رنگ بین موهای مشکیش ببینه.

*این رنگ*

کشویی رو باز کرد و لوازم میکاپی که نیاز داشت رو برداشت.
یکم خط و سایه‌ی چشم به علاوه‌ی بالم لب هلوییش کافی بود تا چهره‌اش فریبنده تر به نظر برسه.

بعد تموم شدن کارش نیشخندی به چهره‌ی خودش توی آینه زد از جاش بلند شد.
طبق توصیه های خجالت آوره جونگ کوک با یه شامپو بدن اکلیلی مسخره که بوی لوندر میداد خودش رو شسته بود و حالا می‌تونست برق اکلیل های نقره‌ای رو خیلی محو روی پوست بدنش ببینه.

خودش رو روی تخت پرت کرد و پاکت های خریدش رو باز کرد.
اول از همه جوراب های ساق بلند مشکی‌ای که کف پاش رد پای گربه داشت رو پوشید.

+چقدر تنگه...ولی خیلی کیوته.

با خودش غر زد. روی تخت به پشت دراز کشید و با خنده پاهاش رو توی هوا تکون داد.
دوباره از جاش بلند شد و اینبار ست لباس زیر ها رو درآورد.
حدود دو دقیقه با گیجی به اون چند تا تیکه پارچه نگاه کرد، آخر سر هم مجبور شد اونها رو توی تخت بچینه تا بفهمه چی برای کجاشه!

+خدا لعنتت کنه جونگ کوک این نیم تنه دارههه!

توی خونه‌ی خالی فریاد زد و چشم غره ای به جونگ کوک خیالی رفت.
در واقع جونگ کوک وسط خرید کردن باهاش تماس تصویری گرفته بود و بهش گفته بود این لباس رو برداره.
وگرنه جیمین با دیدن اون همه پنتی و لباس زیر گیج شده بود و نمی‌دونست چیکار کنه.

با اینکه توی تمام ده دقیقه‌ای که اون نیم تنه و شورت رو بپوشه داشت غرغر میکرد ولی بعد از اینکه جلوی آینه ایستاد دهنش کاملا بسته شد.

+اوه...

از نوار های سفید و مشکی دور رون های تپلش گرفته تا اون سوتین مسخره که نوار های دور گردنش، ترقوه هاش رو قشنگ تر نشون می‌داد رو چندین بار با چشم هاش طی کرد.

+خب در واقع خیلی سکسیه.

چهره‌ی متعجبش به یه نیشخند و چشم های شیطانی تغییر مود داد.
دستی به رون هاش و شکمش کشید.
لب هاش رو آویزون کرد و دستی به رد بخیه‌ی کم رنگ زیر شکمش کشید.

+زیاد هم معلوم نیست.

سعی کرد به خودش دلداری بده. در حالی که واقعا هم از رد بخیه‌ چیز زیادی نمونده بود.
هر چند که تهیونگ هربار با دیدن اون رد روی شکمش چشم هاش برق میزد و کلی بوسه‌ی تف تفی روی پوستش می‌ذاشت.

سمت تخت رفت و آخرین کیسه رو باز کرد.
ست بات پلاگ و گوش گربه، به علاوه یه قوطی لوب هلو اخرین چیزهایی بود که خریده بود.
کاندوم نخریده بود، خب چون در هر صورت که دیگه قرار نبود باردار بشه.

بات پلاگ پشمالو رو با ذوق از توی بسته در آورد و دستی بهش کشید.
روی تخت رفت، به پشت دراز کشید و پنتی مشکی رنگ توی تنش رو تا روی رونش پایین کشید.

از اونجایی که تحریک نشده بود پس قوطی لوب رو باز کرد و یکم از اون مایع شفاف و صورتی روی گوی استیل بات پلاگ خالی کرد.

بعد از مطمئن شدن از خیس شدن کل بات پلاک اون رو سمت سوراخش برد.

هیسی از سردی فلز کشید و نوک تیزش رو به حفرش فشار داد.
کم کم جسم فلزی رو وارد خودش کرد و همزمان ناله های لرزونی میکشید.

+لعنتی...زیادی بزرگه.

وقتی کامل از فرو رفتنه بات پلاگ مطمئن شد، پنتی‌ش رو بالا کشید و آروم بلند شد و چهار دست و پا از تخت پایین اومد.

راست شدنه کمرش با برخورد اون جسم سرد به پروستاتش یکی شد و باعث شد ناله‌ی معترضانه‌اش به هوا بره.

دستش رو به کمد رسوند و بهش تکیه زد.
می‌تونست حس کنه دیکش داره سخت میشه.
با هزار بدبختی شروع به راه رفتن کرد و آخرین تیکه‌ی کاستومش رو برداشت. تل گربه رو روی سرش گذاشت و سعی کرد دسته هاش رو بین موهاش مخفی کنه.
بعد از مطمئن شدن از درست بودن جای گوش ها قدمی عقب رفت و توی آینه قدی کمد به خودش نگاه کرد.

+فاک جیمینا چرا انقدر خوب شدی؟!

نیشخندی زد، چرخید و به باسن تپلش توی اون شرت مشکی نگاه کرد.

+امیدوارم حداقل تهیونگ این یکی رو پاره نکنه.

آهی از یادآوری دامن پاره شدش کشید. تهیونگ سافت و مهربون بود ولی وقتی پای حشریت و سکس وسط میومد زیادی وحشی میشد!
و جیمین اصلا ناراضی نبود~

نگاهش رو به ساعت توی اتاق داد.
6:45

پاکت های خرید و بسته های اضافی رو با شلختگی توی کمد چپوند، از توی کشوی زیر تخت ویبراتور و ریموتش رو برداشت و همراه قوطی لوب روی میز کنار تخت گذاشت.

روی تخت دراز کشید و گوشیش رو برداشت.
تا موقع اومدنه تهیونگ باید خودش رو مشغول میکرد.

.

.

.

دستی لای موهاش کشید و در خونه رو با کارت باز کرد.
کفش هاش رو در آورد و وارد خونه شد.

-جیمینا؟ تینی؟ مینی؟ بابایی اومده خونه.

کتش رو توی کمد جلوی در گذاشت و با ابروهای بالا رفته به خونه‌ی خالی و ساکت نگاه کرد.

-هی~ کسی خونه نیست؟

آشپزخونه خالی بود و این عجیب بود. معمولا این موقع روز پسرها یا جلوی تلویزیون مشغول کارتون دیدن و بازی کردن بودن، یا داشتن توی حیاط دنبال هم می‌دویدن و یا پشت میز غذاخوری آشپزخونه نشستن بودن و به جیمینی که باهاشون ریاضی کار میکرد گوش میدادن.

دماغش رو به کار انداخت. بوی آلبالوی پسرهاش رو حس نمیکرد ولی بوی لوندر جیمین به شکل عجیبی خیلی زیاد شده بود.

به سمت اتاقشون راه افتاد و آروم در رو باز کرد.
چراغ های اتاق خاموش بود و پرده های کلف طوسی پنجره رو پوشونده بودن. تنها منبع نور اتاق چراغ خواب زرد ملایمی بود که کنار تخت قرار داشت.

تهیونگ در رو تا نیمه باز کرده بود و تقریبا نیمی از بدنش داخل اتاق بود.
چشم های از روی تک تک وسایل اتاق رد شد و به تخت رسید.

-ی..یا مسیح...

تهیونگ با چشم های بیش از حد درشت شده به وسط تخت، جایی که همسرش مثل یه گربه‌ی اشرافی دراز کشیده بود و با چشم های خمار نگاهش میکرد، خیره بود.

+بلاخره اومدی...ددی.

تهیونگ با پاهایی که میلرزید کاملا وارد اتاق شد و در رو بست.
قفسه سینش از شوک و بوی غلیظ لوندر تند تر از حالت عادی بالا پایین میشد.
همیشه میگفت که از "ددی" صدا شدن توی رابطه خوشش نمیاد، ولی فاک!
چطوری می تونست شق نکنه وقتی اون کلمه‌ی لعنت شده اونطور با ناز از بین لب های خوشگل همسرش بیرون میومد؟

جیمین از حالت دراز کش در اومد و چهار زانو وسط تخت نشست.
سرش رو روی یکی از شونه هاش خم کرد و با نگاهی مظلوم و عین حال فریبنده به تهیونگ که به در تکیه داده بود، نگاه کرد:

+کیتن دلش برات تنگ شده بود.

تهیونگ نگاهش رو به لب های براق و آویزون شده‌ی جیمین داد.
مثل مسخ شده ها از در فاصله گرفت و به سمت تخت رفت.
چهار دست و پا وسط تخت رفت و بدون هیچ حرفی به وحشیانه ترین حالت ممکن جیمین رو روی تخت انداخت و مشغول بوسیدنش شد.

جیمین وسط بوسه‌ی خیسشون نیشخندی زد و گذاشت تهیونگ زبونش رو با عجله توی دهنش بچرخونه.

تهیونگ اونقدر لب های نرم و هلویی همسرش رو بوسید که دیگه خبری از برق جذاب قبلی روی لب های جیمین نموند.
بلاخره بوسه ای محکم به لب های نیمه باز جیمین زد و در حد دو سانت بین لب هاشون فاصله انداخت.

-می‌خوای به کشتنم بدی؟

تهیونگ منقطع و با نفس نفس گفت و بوی خاک بارون خوردش رو رها کرد.
جیمین آروم خندید، دست هاش رو دور گردن همسرش حلقه کرد و پاهاش رو کامل باز کرد تا تهیونگ کاملا بین رون هاش جا بگیره.

+دوسش داری؟ اینکه برات مثل یه کیتن لوس بشم رو دوست داری؟

تهیونگ از توی گلو غرید.
هر دوشون به این واکنش های آلفا گونه‌ی تهیونگ عادت داشتن.

-دلم می‌خواد انقدر به فاکت بدم که این قیافه‌ی خوشگلت داغون بشه.

جیمین سر بلند کرد و اخم ناشی از هورنی بودنی که گره شده بود بین ابروهای تهیونگ رو بوسید.

+پس به فاکم بده، داغونم کن، دوباره شکمم پره پاپی کوچولو هات بکن ددی~

هر دوشون می‌دونستن که دیگه خبری از بچه نیست و قرار نیست هم خبری بشه، اما جیمین خوب از کینک تهیونگ خبر داشت.
خوب بلد بود دست روی نقطه ضعف تهیونگ بزاره و دیوونه ترش کنه.

تهیونگ دوباره غرید و اینبار جیمین دندون های نیشش رو دید. ظاهرا قرار بود تمام تنش تا دو ماه آینده کبود باشه.
تهیونگ زبونش رو روی چونه تا گوش جیمین کشید.
دندون هاش با دیدن گردن و ترقوه های جیمین بین بند های نیم تنه‌ی مشکی رنگ به خارش افتاد.
زبونش رو روی گردن جیمین کشید و شروع به بوسیدن و گاز گرفتن جای جای گردنش کرد.

جیمین ناله‌‌ای لرزون کشید و خودش رو بیشتر به تهیونگ فشرد.

+ته...

تهیونگ سر پس کشید و گردن جیمین نگاه کرد.
دندون هاش جای سفید روی ترقوه‌های برجسته‌ی پسر نزاشته بودن.

جیمین تکونی به بدنش که با فشار بدنه تهیونگ محکم به تخت پین شده بود داد و با لحنی ناله وار شروع به اعتراض کرد:

+بزار برات ساک بزنم.

تهیونگ سر پاین برد و کام عمیق اما کوتاهی از روی لب های ملتهب شده‌ی جیمین گرفت و بعد از روی همسرش بلند شد.

با نیشخندی لبه‌ی تخت نشست، بلیز چروک شدش رو در آورد و گوشه‌ای از اتاق پرت کرد.

-بیا اینجا کالیکوی من.

با صدای بم شدش رو به جیمین زمزمه کرد و به روی زمین، جایی بین پاهاش اشاره کرد.
امگای کوچیکتر، مثل یه گربه‌ی واقعی چهار دست و پا از تخت پایین اومد و روی زمین، بین پاهای همسرش نشست و مثل یه کیتن ناز و ملوس باسنش رو تکون داد. توی اون کاستوم گربه‌ای اونقدر شهوت انگیز بود که نفسِ تهیونگ رو بند بیاره.

+تولدت مبارک ددی~

تهیونگ پوزخندی زد. پاهاش رو بیشتر از هم باز کرد و روی صورتِ جیمین خم شد.

-تبریک خشک و خالی پیشی؟

امگای کوچیکتر دست روی رون های مرد گذاشت و صورتش رو از روی شلوار به دیکه ورم کرده‌ی تهیونگ کشید.

+نه. جیمینی می‌خواد دیک ددی رو با زبون کوچولو و پیشی طورش خیس کنه و کاری کنه ددی رو صورتش بیاد. جیمینی با کام ددی رو صورتش خوشگل میشه؟

تهیونگ آه عمیقی کشید و به موهای پسر چنگ زد:
-معلومه که میشه. از همیشه خوشگل تر میشی کیم جیمین.

جیمین لبخند به ظاهر پاکی زد و زبونش رو از روی شلوار مشکی و نسبتا تنگ مرد روی اون برجستگی مورد علاقش کشید.

تهیونگ ناله‌ای کرد و سرش رو عقب فرستاد.
جیمین اون قدر به لیسیدن دیک تهیونگ ادامه داد که جلوی شلوار مرد از پریکام و بزاقش خیس بشه.

کمربند و دکمه‌ی شلوار رو با دست باز کرد و خیره به چشم های تهیونگ، با دندون زیپ شلوار رو پایین کشید.
تهیونگ با لب های نیمه باز و نفس های سنگین منتظر موند تا ببینه این کالیکو کت سکسی دیگه قراره چه بلایی سره قلب بی‌جنبش بیاره.

جیمین ابرویی از دیدن اینکه تهیونگ زیر شلوار باکسر نپوشیده، بالا انداخت.
تو حالت عادی باید کلی غر میزد ولی الان اصلا وقت اینکار ها نبود.
دیک خیس از پریکام تهیونگ از بین درز شلوار مزاحم بیرون کشید و نوکش رو به لب هاش چسبوند.

حس نفس های جیمین روی عضو تحریک شدش، باعث میشد تهیونگ محکم به رو تختی چنگ بندازه.

+سلام چینگو. تولد تو هم مبارک.

جیمین با پوزخند و بدون فاصله دادن لب هاش، روی پوست حساسه عضو تهیونگ زمزمه کرد و خیلی ناگهانی زبون خیسش رو روی طولش کشید‌.

می‌تونست دیک راست شده‌ی خودش که به پنتی مشکیش فشار میاورد و بات پلاگ که داشت زیر فشار اسلیکش کم میاورد رو حس کنه.

حدود نصفی از عضو همسرش رو توی دهنش کرد و همزمان با تهیونگ نالید.
چند بار سرش رو بالا پایین کرد و همزمان با دست دیگش بالز های حساس شده‌ی تهیونگ رو ماساژ داد.

-آه جیمین...خوبه عزیزم...اوم.. همش رو بکن توی اون دهن کوچولو و خوشگلت.

دست های تهیونگ پشت گردنش رو گرفت و سرش رو بیشتر به عضوش فشرد.
امگای کوچیکتر بدون توجه به حالت تهوعش گذاشت که تهیونگ کنترل حرکاتش رو دست بگیره و دهنش رو به فاک بده.

قطره‌ی اشکی از گوشه‌ی چشم جیمین چکید. از شدت درد زیر دلش و اسلیکی که حتی با وجود اون پلاگ رون هاش رو خیس کرده بود، رون هاش رو به هم سایید تا یکم دردش رو کم کنه‌.

-آهه جیم...دارم میام...

تهیونگ سر جیمین رو رها کرد تا پسر عقب بکشه.
جیمین دیک تهیونگ رو از دهنش بیرون آورد و اونقدر بهش هندجاب داد تا بلاخره مرد با آه بلندی روی صورتش به کام برسه.

تهیونگ گیج و هیجانزده از ارگاسمش لای پلک هاش رو باز کرد و با دیدن صحنه‌ی رو به روش نفسش رفت.

جیمین وسط پاهاش نشسته بود و دور دهن، گونه ها و حتی نزدیک های چشمش غرق کام بود. پسر انگشت‌های آغشته به کامش رو دونه دونه مثل یه گربه‌ی فریبنده می‌لیسید و حتی به تهیونگ نگاه هم نمی‌کرد.

تهیونگ با سرعتی غیر عادی خم شد و با کمک بازو های جیمین اون رو از روی زمین بلند کرد و روی پاهاش نشوند.
جیمین دست هاش رو شل دور گردن تهیونگ حلقه کرد صورت خیسش رو به شونه‌ی برهنه‌ی همسرش مالید.

-تو واقعا امشب قصد کشتنه منو داری...

تهیونگ بغل گوش جیمین زمزمه کرد و با شنیدن خنده‌ی آرومش اون رو روی تخت پرت کرد و خودش روش خیمه زد. البته قبل از اون در آوردن شلوار مزاحمش و پرت کردنش به ناکجا آباد رو فراموش نکرد.

با دست باقی مونده‌ی کام رو از صورت جیمین پاک کرد و انگشت هاش رو سمت دهن خودش برد.
خیره به چشم های جیمین انگشت هاش رو مکید و اونها رو تمیز کرد.

جیمین لب گزید. ناخودآگاه بدنش لرزش محسوسی کرد و بوی غلیظ لوندرش رو رها کرد.

تهیونگ تمام تن جیمین نگاهی انداخت.
چرا انقدر زیبا بود؟
جوری که اون کاستوم گربه‌ای بهش میومد تهیونگ رو مطمئن میکرد که همسرش توی زندگی قبلیش یه کالیکوی اشرافی بوده.

بدون هیچ حرفی پایین رفت و بین رون های سفید و تپل جیمین نشست.
با دندون یکی از نوارهای دور رون جیمین رو پایین کشید،
زبونش رو روی بخش داخلی و نزدیک کش پنتی جیمین کشید و کاملا غیر ارادی گازی از اون گوشت سفید و لطیف گرفت.

+ته..تهیونگ...

صدای جیمین بدجور می‌لرزید.

-دلم می‌خواد بخورمت بیبی...

تهیونگ با چشم های مسخ شده گفت و سراغ پای دیگه‌ی جیمین رفت.

جیمین نمی‌دونست چقدر گذشته.
ده دقیقه
یک ربع
یه ساعت
فقط می‌دونست که تقریبا بخش داخلی رونش رو حس نمیکنه و انقدر ناله از سره لذت کرده که صداش خشدار شده.

تهیونگ بلاخره بی‌خیال رون های کبود امگا شد. کمی خودش رو بالا تر کشید و به شورت خیس از اسلیک و پریکام جیمین نگاه کرد.
نیشخندی زد و دم نرم و پف پفی بیرون زده از شورت جیمین رو گرفت کشید، ولی نه در حدی که از سوراخ حساس شده اش خارجش کنه:

-برای کی انقدر خیس شدی بیبی؟

جیمین نالید و دست هاش به بالش زیر سرش چنگ زد.

+برای تو...فقط برای تو.

تهیونگ هومی کشید. روی زانوهاش ایستاد و شورت جیمین رو پایین کشید.
نگاهش خیره به دیک سیخ و براق همسرش بود.

-فقط برای من...

زمزمه کرد و سرش رو پایین برد.
به طرز عذاب آور ولی خوشایندی اطراف عضو جیمین رو می‌بوسید و ناله‌ی معترضانه‌ش رو در می‌آورد.

+تهیونگ‌‌‌..آه لطفا.

امگای بزرگتر بلاخره کوتاه اومد و خیلی ناگهانی عضو جیمین رو وارد دهن گرم و خیسش کرد.

جیمین بلند تر نالید و بین رو تختی تیره رنگ وول خورد.
اما اون حس کمتر از یک دقیقه طول کشید، وقتی که تهیونگ سر پس کشید و جیمین تقریبا به گریه افتاد.

-هیشش آروم عسلم.

همون طور که روی پسر گربه ای خیمه زده بود، بغل گوشش زمزمه کرد و زیر گوشش رو بوسید.
آروم از جاش بلند شد و قوطی لوب و ویبراتور مورد علاقه‌ی جیمین رو از روی میز کنار تخت برداشت.

ویبراتور رو دست جیمین داد و کمکش کرد از روی تخت بلند بشه.

-خودت انجامش بده عزیزم.

با لحن مهربونی گفت و جای جیمین، به شکم رو تخت دراز کشید.
جیمین نفس عمیقی کشید.
به بوت سفید و تقریبا باکره‌ی تهیونگ نگاه کرد و در قوطی لوب رو باز کرد.

+زانوهات رو خم کن ته.

دو تا از انگشت هاش رو خیس از لوب کرد و با دست دیگش رون تهیونگ رو نوازش کرد.
امگای بزرگتر زانوهاش رو خم کرد و با حس کردن انگشت خیس از لوب هلویی جیمین لرزید.

جیمین خنده‌ی به سوراخ تقریبا خشک تهیونگ کرد.
ورودی تهیونگ در مقایسه با آبشاری که روی رون های خودش راه افتاده بود واقعا خشک به نظر میرسید.

روی یکی از لپ های بوت تهیونگ رو بوسید و بدون توجه به غرغرهای تهیونگ انگشت هاش رو واردش کرد.
تهیونگ به این سایز عادت داشت پس جز گزیدن لبش واکنش دیگه‌ای نشون نداد.

جیمین انگشت هاش رو یکم حرکت داد و خنده‌ی تهیونگ رو شنید.

-انگشت هات کوچولون کیوته من~

جیمین حرصی انگشت هاش رو خم کرد و ضربه ای به پروستاتش زد. اونقدر حرکتش ناگهانی بود که ناله‌ی بلند تهیونگ رو درآورد.

+ساکت شو تا شب تولدت پرتت نکردم تو کوچه‌‌.

تهیونگ صورت خندونش رو توی بالش فرو کرد‌.

جیمین انگشت های رو در آورد و ویبراتور کوچیک رو جایگزین کرد.

تهیونگ آروم نالید و سرش رو بلند کرد.
همون لحظه دست جیمین اسپنک محکمی به باسنش زد.

تهیونگ ناله‌ی اعتراض آمیزی کرد و همون طور که باسن سرخ شده‌اش رو می‌مالید روی تخت نشست.

جیمین نیشخندی از خود راضی‌ای زد:

+حالا به فاکم می‌دی یا برم اون دیلدو گلگلی اُم رو بیارم؟

تهیونگ آروم خندید و جیمین رو روی تخت پرت کرد.
امگا خندید ولی با حس کشیدن شدن دیک تهیونگ به دیکش و لب های تهیونگ روی نیپل پوشیده شده با نیم تنش، نالید.

تهیونگ پارچه‌ی مشکی رو کنار زد و اینبار مانعی نبود که نگاه هیزش رو از نیپل های قهوه و سیخ شده‌ی همسرش دور نگهداره.

لب هاش نیپل راستش رو می‌مکید و با دست راستش با اون یکی ور میرفت.
دست دیگش با یه ریتم یکنواخت دم بات پلاگ رو میکشید و باعث کش اومدن اطراف ورودی جیمین میشد.
جیمین به موهای قهوه‌ایه تهیونگ چنگ می‌انداخت و بدون توحه به چیزی ناله میکرد.

+ته..لطفا-

هنوز حرفش تموم نشده بود بات پلاگ به شدت از توی سوراخش خارج شد.

+آهههه فاک!

سرش رو عقب انداخت و نفس نفس زد.
تهیونگ به بین پاهای همسرش نگاه میکرد.
اون حجم از اسلیک شفاف که پشت پلاگ جمع شده بود حالا داشت آروم آروم تخت رو خیس میکرد. بوی لوندر باعث شده بود تهیونگ سرگیجه بگیره و حتی بیشتر تحریک بشه.

-فاک بیبی، همه جا رو کثیف کردی‌.

جیمین توی سکوت به تهیونگ نگاه کرد.
لب های نیمه باز سرخش، چشم های خمار و خیسش که آرایش کم اطرافش پخش شده بود همه اش به تهیونگ می‌فهموند جیمین دیگه بیشتر از این طاقت نداره.

پس سر جلو برد، لب های جیمین رو با ملایمت بوسید و عضوش رو وارد سوراخ کاملا آماده‌ی پسر کرد.
ناله‌ی جیمین بین لب های تهیونگ خفه شد.
هیچ دردی نبود، فقط لذت بود و بوی خوب گلِ لوندر بارون خورده...

تهیونگ لب هاش رو اینبار به شقیقه‌ی خیس عرق جیمین چسبوند و خودش رو حرکت داد.

+فاک! ته سریع تر!

تهیونگ جیمینی که کاملا بهش چسبیده بود رو بیشتر به خودش چسبوند:

-صبر داشته باش بیبی...

تموم شدن حرفش با لرزش شدید روی پروستاتش یکی شد.
جیمین ریموت رو جلوی چشم تهیونگ گرفت:

+تا بیشتر از نکردمش کون خوشگلت رو تکون بده عسلم.

تهیونگ آب دهنش رو قورت داد و حرکاتش رو سریع تر کرد و به خاطر لرزش ویبراتور روی پروستاتش چشم هاش رو بهم فشرد.
صدای خیس ورود و خروج دیکش توی سوراخ مملو از اسلیک جیمین کل اتاق رو برداشته بود.

+عهه..خوبه عزیزم...همونجا، همونجا!

تهیونگ جهت ضربه هاش رو حفظ کرد و گذاشت جیمین گردنش رو ببوسه.

+دوست دارم...خیلی دوست دارم تهیونگ...

-منم دوست دارم بیبی.

نزدیک بودنش رو حس میکرد.
حس لب ها و دندون های جیمین رو روی گردنش دوست داشت.

-جیمین...

نالید و دستش رو روی شکم و پهلوی جیمین کشید:

-مارکم کن!

چشم های جیمین باز شد.
به خاطر ضربه های محکم تهیونگ روی پروستاتش نمی‌تونست خوب تمرکز کنه.

+چی؟!

تهیونگ نالید:

-تو هم مارکم کن. دلم ..آه..دلم می‌خواد مارکت روی گردنم باشه عزیزم...

جیمین تردید داشت.
ولی گرگش داشت خودش رو به در و دیوار می‌کوبید تا فقط دندون هاش رو توی گردن سکسی همسرش فرو کنه.

فقط چند ثانیه طول کشید تا نیش های جیمین، جایی روی ترقوه ها و گردن تهیونگ فرو بره.

موج لذت مثل برق توی بدن هر دوشون گذشت.
جوری که بلافاصله جیمین روی شکم تهیونگ و تهیونگ توی ورودی جیمین اومد.

جیمین دندون هاش رو از پوست تهیونگ بیرون کشید و باعث ناله‌ی تهیونگ شد.
ویبراتور رو خاموش کرد، دل جویانه زبونش رو روی زخم تازه کشید و آروم جاش رو بوسید.

-درد داشت.

تهیونگ همون طور که سرش رو توی گردنه جیمین فرو کرده بود، با لحن لوسی گفت.

جیمین موهاش رو نوازش کرد و باز هم بوسیدش.
دیک تهیونگ هنوز داخلش بود و شل شدنش رو می‌تونست حس کنه.

+درد میکنه هنوز؟

تهیونگ سرش رو بلند کرد و به جیمین نگاه کرد.

-آره درد میکنه.

+خونش که بند اومد.

-گردنم رو نمی‌گم.

جیمین گیج بهش نگاه کرد.

-قلبم درد میکنه، از وقتی که اومدم تو اتاق و دیدمت حس میکنم الانه که سکته کنم.

تهیونگ با یه لحن دراماتیک واری گفت و دستش رو روی قلبش گذاشت.
جیمین با خنده تهیونگ رو از روی خودش کنار زد:

+مسخره!

تهیونگ به جیمین که داشت نیم تنه اش رو کامل در میاورد نگاه کرد.
اطراف نیپل هاش، گردنش و رون هاش همه جای دندون و کیس مارک بود.

+نگاش کن وحشی رو. همه جام رو گاز گرفته بعد به خاطر یه گاز خودش رو انقدر لوس میکنه.

جیمین همون طور که جلوی آینه وایساده بود غر زد.
از توی آینه به تهیونگ که روی تخت دراز کشیده بود، دستش رو زده بود زیر سرش و با نیشخند به باسن و رون‌های آغشته به کام و اسلیکش نگاه میکرد چشم غره رفت؛ چرخید و نیم تنه‌ی مشکی رنگ رو پرت کرد توی صورتش.

+هوی مرتیکه‌ی هیزِ تولدی، پاشو بیا حموم منو بشور!

با لوسی و تخسی گفت و به طرف حموم توی اتاقشون رفت.

تهیونگ تا لحظه‌ی آخر که جیمین در حموم رو ببنده به حرکت باسنش زل زده بود.

.

.

.

.

جیمین روی کاناپه، بین کوسن های آبی رنگ ولو شده بود. تهیونگ هم دراز کشیده بود و سرش روی رون لخت جیمین بود.

ساعت دو شب بود و بعد از اون همه فعالیت، اون‌ها بدون خستگی از حموم اومده بودن و حالا روی کاناپه توی بغل هم به یکی از فیلم های جدید نگاه میکردن.

-من عاشق پسرامونم ولی یه وقت هایی برای این سکوت خونه دلم تنگ میشه.

تهیونگ کاملا یهویی گفت و باعث جیمین دست از خوردن پفیلا برداره.

+فک کنم همه‌ی والدین یه همچین حسی دارن.

جیمین گفت و خمیازه‌ای کشید.
تهیونگ فیلم رو نگه داشت و بهش نگاه کرد.

-بریم بخوابیم؟

با لبخند پرسید و دستش رو روی پای جیمین کشید.

+می‌خوام فیلم رو ببینم.

لب هاش آویزون بود و چشم هاش خسته.

-ولی همین الانش هم داره خوابت می‌بره کیوتم.

جیمین کاسه پفیلا رو روی میز گذاشت و دست هاش رو به طرف تهیونگ گرفت.

+پس بغلم کن بریم بخوابیم.

تهیونگ بلند خندید.

-انقدر با تینی‌ و مینی سر و کله زدی که خودتم شبیه شون شدی.

دست هاش رو دور کمر و باسن جیمین انداخت و اون رو کاملا توی بغلش کشید.

جیمین سرش رو توی گردن تهیونگ فرو برد و بوسه های پشت سره همی روی مارک تازه‌اش میذاشت که تهیونگ رو به قلقلک می‌نداخت.

+کادوی تولدت رو دوست داشتی؟

جیمین از بغل تهیونگ بیرون اومد و روی تخت دراز کشید.

تهیونگ چراغ ها رو خاموش کرد و روی تخت، بغل جیمین دراز کشید.

-عاشقش شدم. خیلی خوشگل شده بودی، حتی بیشتر از اون موقع که دامن پوشیده بودی.

جیمین سرش رو توی گردن تهیونگ فرو کرد و پاهاشون رو به هم قفل کرد.

+باباها می‌خوان فردا توی عمارت جشن بگیرن. یه کادوی دیگه هم برات دارم.

تهیونگ به جیمین که کم کم خوابش می‌برد نگاه کرد.

-تو خودت کادوی منی بیبی.

جیمین قبل از اینکه کاملا غرق خواب بشه لبخندی زد.

.

.

.

.

4750

اینم از اولین افتر استوری :)
گفتم این آخری یه اسمات بندازم تو بغلتون😂🌈

هنوز یه دونه افتر استوری دیگه مونده که خودم خیلی دوسش دارم *^*

♡~لاو یو~♡

Continue Reading

You'll Also Like

8.4K 910 13
-تو درست ترین اشتباه منی! +به اندازه تمام گل های اماریلیس دلتنگتم! -من از آسمون اومده بودم ، اونجا ستاره ها فقط از تو حرف میزدن. +نورِ من. کیم . ت...
48.6K 725 8
Why do I need to love? It's a waste of time, once you start it you can never change it so that's why I don't bother at all due to attracting unwanted...
1.3M 53.6K 55
Being a single dad is difficult. Being a Formula 1 driver is also tricky. Charles Leclerc is living both situations and it's hard, especially since h...
5.6K 738 12
در این بوک از شیپ‌های مخلتف bts سناریو گذاشته میشه بعضی از داستان‌ها وانشات و بعضی هاشون چند شاتیه... قراره داستان های کوتاه اما جالبی رو توی این بوک...