Punishment/ Jin×bts(Minjin, k...

By Littlebirdy00

14.2K 847 327

بیبی جینی توسط ددیش تنبیه میشه. BTS×JIN Main ships: Minjin, kookjin Bottom:Seokjin Top: Jimin, Jungkook, bts ... More

Seven Days in Hell
The Little One

Cute Little Baby Jinnie

2.9K 188 69
By Littlebirdy00

*براساس رای ها( که خیلی دقیق شمردم اصن فکر نکنین حدس زدما) هم لیتل جینی داریم هم اسمات🥺😂

🚫🔞Warnings:

Extreme Little space
Humiliation
Cock warming
Daddy kink
Hyung kink
Explicit Sexual Content

❌کسایی که تازه وارد فیک شدن لطفا اخطارهای دو چپتر قبلو بخونن❌

❌خوشتون نمیاد برین بیرون❌

❌مسئولیتی در برابر شق کردن شما قبول نمیشه❌

****

-نههههه! نهه بُلو! نمی..نِمِتام!

جیمین آهی کشید وقتی سوکجین برای بار دهم، روشو از قاشق اونور گرفت.
در واقع پنهان کردن سرش تو گردن جونگکوک.

مکنه که با دستاش پشت لیتل رو نوازش میکرد، با صدای نرمی گفت:

- جینی عزیزم باید یه چیزی بخوری. و گرنه دلت اوف میشه ها!

نگاهی با جیمین رد و بدل کرد وقتی هیونگی که روی پاهاش نشسته بود، سرشو بدون بالا آوردن چپ و راست کرد.
از اون طرف تهیونگ و هوسوک سعی کردن سوکجین رو با ادا بازی ترغیب کنن، اما لیتل فقط دستاشو دور گردن جونگکوک محکم تر کرد و محل نداد.

جیمین قاشق رو به سرجاش برگردوند و خودشو به سوکجین نزدیک کرد.
دستش رو زیر چونه ی بیبیـش برد، و این باعث شد که لیتل بالاخره سرشو یکم بالا بگیره.
لبای صورتیش غنچه ای تر از همیشه و چشمای درشتش آماده ریختن مروارید.

جیمین جلوی خودشو گرفت تا چشماشو نچرخونه.
سوکجین غذا نمیخورد چون یک چیز دیگه میخواست.
و خب مسلما خوب بلد بود چجوری بگیرتش‌‌.

- به ددی بگو چی میخوای عزیز دلم.

هیونگش همچنان قیافه ی مظلومشو نگه داشت وقتی با صدای به معنای واقعی کلمه کوچولویی گفت:

+ بشتنی.

یونگی که سرش تو گوشیش بود گفت:

- اینجوری لوسش میکنی جیمین.

پسر کوچکتر فقط چشم غره ای به رپر رفت و دوباره روشو به سوکجین داد.

+ باشه برات بستنی میارم. اما اول غذا.

دوباره قاشق غذا رو برداشت و مقابل لبای غنچه ای گرفتش.
اما جین با چشمایی که خیس تر میشدن گفت:

- بشتنی..

+ گفتم اول-

- نهههه! بشتنییی!

با جیغش پشت دستشو به قاشق زد و باعث شد که شی به زمین بیفته.
صدای چینگ مانند و پخش شدن غذا روی سرامیک سفید، سکوتی رو به دنبالش خودش آورد.

همه با چشمای درشت شده به لیتلی نگاه کردن که همیشه خوش رفتار بود.
جونگکوک از اون طرف با قورت دادن آب گلوش به جیمین خیره شد که با اخمی به زمین کثیف نگاه میکرد.
امیدوار بود دوباره نخواد تنبیهش کنه؛ تازه به باسن اسپنک خوردش کرم زده بودن‌.
نگاهشو داد به جینی که دست به سینه، با صورت اخمالویی به یکجا زل زده بود.

- جینی..کارت بد بود، باید از ددی عذرخواهی کنی.

اما سوکجین سرشو چپ و راست تکون داد و بینیشو بالا کشید.
جیمین بالاخره سرشو بالا گرفت.

- جونگکوک. ببرش تو اتاقش و درو قفل کن. برای دو ساعت تنبیه میشه.

نگاه محکم هیونگش هیچ راهی برای بحث باقی نذاشت، پس فقط با بیرون دادن نفسی با لیتل تخس تو بغلش از رو مبل بلند شد.

حتی وقتی جین رو روی تخت گذاشت، همچنان هم چهره ی عروسکیش اخم آلود بود، و بهش نگاه نمیکرد.

جونگکوک سری تکون داد و بعد از بوس کردن تاج سر لیتلِ بی اعتنا، از اتاق خارج شد و در رو قفل کرد.

****

بعد از گذشتن حدود یک ربع، لبای غنچه ای لیتل شروع به لرزیدن کردن.
اتاق نیمه تاریک بود. وسیله های در اتاقش به شکل سایه های خاکستری دیده میشدن که انگار میساختن روش بپرن و در خودشون فرو ببرنش.

بینیش رو بالا کشید و از روی تخت پایین اومد.
روی زمین چهاردستو پا کرد به سمت در.
با یک دستش آروم به در ضربه زد.

- دد..ددی؟

منتظر شد. اما هیچکس نیومد. حتی هیچکس جوابشو نداد.
کم کم چشماش خیس شدن.

- کوکی هی-هیونگ؟ ددی؟

اینبار بلندتر صداشون زد ولی بازم هیچی.

لباشو بهم فشار داد تا بغضش بیرون نیاد.

هیچکس دوسش نداشت. مطمئن بود دیگه هیچکس دوسش نداره.
اما بازم به در با مشتای کوچیکش ضربه زد و ددیشو با لحن شکستش صدا میزد.

سیل اشک روی گونه هاش جاری شدن، مزه ی شورشون باعث میشد بیشتر بغضش نزدیک به ترکیدن بشه.

بعد از مدتی، خسته روی زمین مانند یک توپ جمع شد.
انگشت شستش رو وارد دهنش کرد و پلکاشو محکم بهم فشار داد.
پارکتای چوبی سرد و سفت بودن، و همین باعث شد گریه های ساکتش بیشتر بشه.

میخواست ددیش بیاد، میخواست تو بغل ددیش بخابه، میخواست کوکی هیونگ تو گوشش لالایی بخونه.

-ب..ببهشید.

چندبار با خودش این کلمه رو زمزمه کرد.
درحالی که آرزو میکرد که ای کاش زودتر میگفتش.

****

- میشه انقدر پاتو به زمین نکوبی؟

اولین جمله ای بود که بینشون گفته شد.
اعضا ناخودآگاه نیم نگاهی به جونگکوک انداختن، که حرکت پاش زیر میز، ذره ای آروم نگرفت.

مکنه چشم غره ای به تهیونگ رفت، و سپس به جیمین نگاه کرد که سرگرم گوشیش بود.

+ یک ساعت و نیم شد هیونگ. نمیشه برم بیارمش؟

جیمین با بی اعتنایی گفت:

- نه. باید تنبیهش کامل بشه.

صدای جونگکوک بلند شد:

+ اما هیونگ خیلی وقته صداشم در نیومده! من نگرانشم-

- وقتی میگم نه یعنی نه جونگکوک.

مکنه در جواب دستشو به میز کوبید و از سرجاش بلند شد.
اعضا با چشمایی باز و نگران نگاهشونو بین دو نفر چرخوندن.
جونگکوک و جیمین اون دو عضو بودن که هیچوقت باهم دعوا نمیکردن...

+ من میرم بیارمش هیونگ. توام اگه یک ذره نگرانش بودی دنبالم میومدی.

و سپس رفت.
جیمین گوشیشو انداخت روی میز و با قیافه ای که مشخص بیش از حد اعصابش خورده داد زد:

- حق نداری اون درو باز کنی جونگکوک!

جونگکوک در جواب فقط چشماشو چرخوند.
وقتی به جلوی در رسید، کلیدو از جیبش بیرون آورد.
نگرانی و هیجان دلش رو در هم پیچوند.

درو آروم باز کرد.
اما هنوز تا نصف هم بازش نکرده بود که چوب به چیزی برخورد کرد.

- اوو جینی...

از طرف شونه خودش رو از شکاف جا داد و وارد اتاق شد.
بلافاصله روی زمین نشست و بدن جمع شده ی هیونگشو در بغلش گرفت.
در همون لحظه صورتش در هم رفت وقتی فهمید چقدر بدنش سرده.
حتی در تاریکی هم میتونست رد طولانی اشکاشو روی صورتش ببینه.

- جینی؟ بیبی؟ صدامو میشنوی؟ هیونگ اومده..نمیخوای بیدار شی؟!

انگشت شستشو جینی رو از بین لباش بیرون کشید.
انقدر محکم مکیده بودش که تمام سطح پوست انگشتش قرمز بود و رد سفید دندون هاشم روش معلوم بود.

جینی ناله ای بیرون داد و در خوابش میخواست دوباره انگشتشو وارد دهانش کنه.

- نه نه جینی. اینکار خوبی نیس بیبی.

جونگکوک بدن سبک هیونگشو بلند کرد و روی تخت گذاشتش. سپس از توی کشو یک پستونک آبی برداشت و اونو بین لبای درشت غنچه ای گذاشت.
لیتل بلافاصله شروع کرد به مک زدن.

جونگکوک دوباره اونو در بغلش کشید و با دستاش شروع کرد به مالوندن بدنش تا زودتر گرمش کنه.
فکر اینکه بیبی نازش تمام این مدت روی زمین سفت و سرد بوده و گریه میکرده قلبش رو به درد می آورد.

کم کم دید که چشمای هیونگش دارن باز میشن.
لبخندی زد و شروع کرد به نوازش دادن گونه هاش.

- بیدار شدی بیبی؟ هوم؟~

سوکجین با چشمای باز و درشتش بهش زل زد در حالی که به پستونکش مک میزد.

جونگکوک انتظار داشت در اون لحظه شروع کنه به گریه کردن و هیونگ صداش زدنش. اینطوری بود که اصولا بعد تنبیه ها پیش میرفت.

اما لیتل ریز ریز پشت پستونکش خندید و انگشتشو فرو کرد تو لپش.

- بیبی خوشگل من~خوشحالی هیونگ پیشته آره؟ آره؟

جونگکوک روی صورتشو بوس کرد و ادای یک هیولا رو در میاورد که میخواست بخورش.

جینی انقدر خندید که پستونک از دهنش افتاد بیرون و شروع کرد به حرف زدن.
اما حرف نمیزد. بلکه فقط صداهای نامفهوم از خودش در میاورد.

جونگکوک سرشو با اخمی بالا گرفت.

- جینی؟

لیتل دوباره خندید و دوباره سیلی از صداهای نامفهوم ازش بین لباش بیرون ریخت.

فحشی زیر زبونش داد وقتی فهمید چه اتفاقی افتاده.

+ چی شده؟

چشم غره ای به جیمین رفت که الان توی اتاق دست به سینه ایستاده بود. چهرهش محکم و بی اعصاب اما هیچی نمیتونست نگرانی در صورتش رو پنهان کنه.

- چی انتظار داشتی بشه؟! انقدر ترسیده بوده که الان بیشتر توی لیتل اسپیس فرو رفته.

+ چقدر؟

جونگکوک پوفی کرد.

- چمدونم. احتمالا زیر یکسال.

توجه جینی به فرد جدید توی اتاق جلب شد.
اون بلافاصله بعد دیدنش شروع کرد به دستو پا زدن.

- دَدا ! دَداا ! دَ-دَدا !اممممم-

جیمین سریع به سمتش اومد و لیتلو در بغلش بلند کرد.

+ آره عزیزم ددی اینجاست~ بیبی دلش برای ددی تنگ شده بود؟ هوم؟

جینی سرشو به شونه ی جیمین مالوند و پاهاشو دور کمرش حلقه کرد.
جونگکوک دوباره پستونکو توی دهنش گذاشت و با اخمی روبه جیمین گفت:

- دیگه هیچوقت اینجوری تنبیهش نمیکنی. خداروشکر که هنوز لیتله. میدونی اگه خود جین هیونگ بیدار میشد و میدید تو اتاق تنهائه چقدر میترسید؟!

جیمین لباشو بهم فشار داد. خوشش نمیومد که جونگکوک داشت بهش دستور میداد.
اما نمیتونست انکارش بکنه.
این دفعه واقعا زیاده روی کرده بود ولی مصمم بود که اشتباهشو جبران کنه.

+ باشه..معذرت میخوام.

جونگکوک سرشو تکون داد و از اتاق بیرون رفت. جیمین هم به دنبالش به هال رفتن.

بلافاصله تهیونگ و هوسوک دورش رو گرفتن تا ببینن چه خبره.
چند دقیقه بعد همه چیز در هرج و مرج تمام فرو رفت.

جینی که با خنده موهای تهیونگو میکشید و جیغش رو درآورده بود، هوسوکی که از اون طرف سعی میکرد بدون وارد کردن زور مشتای کوچیک لیتلو از موهاش جدا کنه، جونگکوکی که سر نامجون بخاطر سر رفتن شیر روی گاز داد میزد.

- بیبی لطفا اینکار خوبی نیس نه؟ ببین ته ته داره گریه میکنه.

و اشک واقعا در چشمای تهیونگ جمع شده بود.
سوکجین بالاخره موهاشو ول کرد و به طور معصومانه ای از پشت پستونکش بهش لبخند زد.
تهیونگ که داشت موهاشو درست میکرد گفت:

+ لعنتی حتی نمیتونم از دستش ناراحت باشم.

جونگکوک بالاخره با شیشه شیر و نامجون با سری پایین وارد حال شدن.
جیمین لیتل رو در بغل دراز کرد. سرش روی آرنجش و نزدیک سینش.
با یک دستش شیشه روی جلوی لبای جینی گرفت.

- ددا! اممممم~

جینی بلافاصله سرشو به دهانش گرفت و شروع کرد مک زدن.

بیبی نازش در حین خوردن شیر خوابش برد. گونه هاش صورتی و لباش خیس و غنچه ای. نیاز بوسیدنشون اونقدر زیاد بود که باید لب پایین خودشو گاز میگرفت.

الان باید جلوی خودشو میگرفت، ولی وقتی بیبیش از لیتل اسپیس بیرون اومد به خودش قولی نداد‌.

****

سه روز طول کشید تا بالاخره سوکجین از لیتل اسپیس بیرون اومد.
بلافاصله بعد از به حالت عادی برگشتنش، دوباره تنبیه هفت روزش که امروز ششمین روزش بود، شروع شد.

سوکجین بعد از این سه روز که ددی و کوکی هیونگ و بقیه ی اعضا مراقبش بود، مصمم بود تا لطفشونو برگردونه و بهترین بیبی براشون باشه.
حتی لازم نبود دستوری بشنوه، همیشه روی زانوهاش یا با دهنش یا با باسنش منتظر بود تا ددیش ازش استفاده کنه.

الان توی هال بودن، جونگکوک و تهیونگ و جیمین در حال گیم زدن.
و سوکجین در حال گرم نگه داشتن دیک ددیش.

کاملا برهنه بود به جز یک پنتی توری سفید ( که مورد علاقه ی کوکی هیونگش بود) که فقط تا حدودی ورودیش رو پوشونده بود و جوراب های سفید با پاپیون صورتی کنارشون به پا داشت که تا کمی به بالای زانوهاش میومدن.
بین پاهای جیمین روی زمین زانو زده بود و عضو نسبتا سختش توی دهنش بود. اما اجازه نداشت براش ساک بزنه یا هیچ کار دیگه ای بکنه. فقط باید اونجا مینشست و گرم نگهش میداشت.

اما اینکار با وجود اون وایبراتور توی باسنش سخت تر از همیشه بود. عضو خودش که اون رینگ لعنتی رو دورش داشت سفت و قرمز بود. پارچه نازک پنتی به زور نگهش داشته بود.

اما به خودش یادآوری میکرد که باید بیبی خوبی باشه.

اون سه نفر به طور عادی میخندیدن و باهم صحبت میکردن، انگار اون اصلا اونجا وجود نداره.
این بیشتر باعث میشد که بدنش داغ بشه و سوراخش دور وایبراتور فشرده بشه.

چندین بار بی صبر شده بود و شروع کرده بود به مک زدن دیک در دهانش اما ددیش در جواب دستشو اخطار آمیز روی سرش میذاشت و اسمشو با صدای عمیقش میگفت.
همین کافی بود تا ناله ای بیرون بده و متوقف بشه.

نمیدونست چیکار کنه وقتی بیشتر از همیشه کام ددیش رو میخواست.....

ادامه دارد....

+++++++++++

سلام گایز خوبین؟🥺😅😍

من بالاخره اینو اپ کردم🥲💜 امیدوارم فانتزیای تشنتونو سیراب کرده باشم🤤😭
قلمم در این فیک ضعیفتره چون خیلی موقع نوشتنش فکر نمیکنم😅

هفته ی بعدم یه چپتر اپ میکنم، اون کلا اسماته💜😁

امیدوارم لذت برده باشین و برای باسن سوکجین دعا کنین😔🙏

پی نوشت:
میخام هر وقت ایده ای برای وانشات یا مولتی شات به ذهنم رسید در این بوک اپش کنم، جدا از خط داستانی اول. موافقین؟

Continue Reading

You'll Also Like

140K 2.8K 44
"You brush past me in the hallway And you don't think I can see ya, do ya? I've been watchin' you for ages And I spend my time tryin' not to feel it"...
1.1M 61.9K 38
It's the 2nd season of " My Heaven's Flower " The most thrilling love triangle story in which Mohammad Abdullah ( Jeon Junghoon's ) daughter Mishel...
506K 20.7K 61
╰┈➤ *⋆❝ 𝐢'𝐝 𝐫𝐚𝐭𝐡𝐞𝐫 𝐧𝐨𝐭 𝐥𝐨𝐬𝐞 𝐦𝐲 𝐜𝐨𝐟𝐟𝐞𝐞 𝐭𝐚𝐛𝐥𝐞 𝐚𝐬 𝐚 𝐫𝐞𝐬𝐮𝐥𝐭 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 𝐩𝐢𝐬𝐬𝐢𝐧𝐠 𝐨𝐟𝐟 𝐭𝐡𝐚𝐭 𝐭𝐢𝐦𝐞-𝐛...
369K 22.1K 79
Y/N L/N is an enigma. Winner of the Ascension Project, a secret project designed by the JFU to forge the best forwards in the world. Someone who is...