هیولای خوشگل

By Melina7821

658 90 5

complete پنج شاتی زیبا از #chanbeak #honhan ژانر : عاشقانه ،کمدی ،دانشگاهی بیون بکهیون هیولایی ک کل دانشگاه... More

دیدار اول
دوستیم؟!
من عاشق ی هیولا شدم
هیولای خجالتی

غول وحشی

106 14 0
By Melina7821


چانیول
رفتم پیش سهون ک ازش کمک بخوام ولی طبق معمول اون عوضی سرش تو گردن آهوش بود و داشت مارکش میکرد  میخواست بره ولی نتونست اونا کلی وقت داشتن پس با ی سرفه اونا رو متوجه ی خودش کرد
/ای ببخشید و خواست از بغل سهون بیاد بیرون ک سهون همونجوری تو بغلش نگهش داشت  و روب چان
؛هیونگ چرا حسودی میکنی  خو توهم برو پیش دوست پسرت
-مگه اون توله سگ میزاره بغلش کنم چ برسه ب بوسیدنش
.؛اوه هیونگ چقد بیچاره ای
/اگه ب بک باشه ک تاابد  نمیزاره ببوسیش
-ینی
؛تو ی غولی هیونگ پس اون روی سکسیت رو بهش نشون بده
/اوه ن
لوهان با شیطنت خودش رو تو بغل سهون حرکت داد ک سهون اهش دراومد بعد فوری دستاشو رو پهلوی لوهان گذاشت و تو گوشش
؛یواش لو نمیخوای ک جلوی هیونگ کارتو بسازم هومممم
لوهان قرمز شد و مشت ارومی ب سهون زد
-اه این لوس بازیا رو  بزارین برای بعد
ب من کمک کنین
/اه میگفتم ی رقیب چطوره هومممم
؛چییی
-چی
/ی پسر خوب و کیوت بیار ک بک بترکه از حسودی ینی خودش میاد بغلت
-من ک کسی نمیبینم ک از هیونم خوشگلتر باشه
/ولی من ی پسر خوشگل میشناسم بهش خبر میدم نگران نباش همه چی درست میشه
و بلند شد از بغل سهون بیرون رفت سهون صداش در اومد ؛یاااا لوهاننن کجا
/کار دارم هونا
؛پس من چی
/ دوش اب سرد عزیزم
بعد چشمکی زد و رفت
؛اه هیونگ  خدا بگم چیکارت کنه من چیکار کنم حالا
چانیولم بلند شد و رفتنی
-دوش آب سرد عزیزم من هر روز میگیرم
بعد رفت

/بکییییی
.چیه لوو چی شده
/یادته گفتم پسر خاله ام داره میاد
.اره
/خب امروز داره میاد شب مهمونی بگیریم هوممم لطفنی
.باشه لو باشه
/وای خیلی خوشگله اگه ببینیش

.باشه لوووو باسه

شب شد و کلی خوراکی و سوجو و ی دورهمی ساده پنج نفره لوهان رفته بود ک پسر خاله اش رو بیاره و بکم اصن ب چان رو نداد و سهونم همش منتظر آهو کوچولوش بود ک برگرده تو آغوشش تا تلافی کنه
ک با باز شدن درها لوهان اومد تو
/تادا من اومدم
او اینم پسر خاله ام
با ورودش بک تعجب کرد اون پسر واقعا خوشگل بود خیلی هم خوشگل و کیوت
«سلام من دو کیونگ سو هستم
؛سلام کیونگ من سهونم دوست پسر لوهان
-سلام من چانیولم از آشناییت خوشبختم
بک
چرا فقط چانیول چرا نگفت دوست پسرمه چرا
/بکککک
.هوممم
.اوه ببخشید سلام من بکهیونم
ب لجبازی چان اونم چیزی نگفت همه نشسته بودن بغل هم لو طبق معمول تو بغل سهون بود و چانیول روب روی کیونگ سو درسته کنار من بود ولی نگاش همش ب اون چشم باقالی بود
داشتم دیونه میشدم ک با چیزی ک دیدم مغزم سوت کشید 
کیونگ  روب چانیول لباشو لیس زد و کاملا اغواگرانه گفت
«چانیول شی ببخشید میشه صمیمانه حرف بزنیم
-البته
«تو خیلی هیکلی هستی ینی سیکس پک داری
با این حرفش همه چشما رفت رو کیونگ
-خب اره
«واو میخوام ببینم
و خواست سمت غولیم بیاد ک من بلند شدم و گفتم میرم میز رو میچینم
با رفتنم پچ پچا شروع شد ولی هیچی نمیفهمیدم داشتم دیونه میشدم پسره ای احمق 

وای کیونگ چقد سریع پیش رفتی ؟؟
/لوهان این هیون شما روز خوش رو از دوست پسرم گرفته بود بزار یکم اریتش کنم  حالش جا بیاد  نظرت چیه برادر شوهر
روبه چان حرفش رو تموم کرد چان خشکش زد
-چی تو دوست پسر جونگینی
«البته 😍😘قربون عشقم برم اگه بفهمه اینجام میکشتم پس بهش نگین هوم
باشه باشه نمگیم
.بچه ها بیایید شام همه دور میز جمع شدیم  کیونگ بازم روبه چان نشست و با پاش با پای چان بازی میکرد و گاهی اتفاقی پاش ب پام میخورد البته می دونم الکی تا من ببینم ک داره چیکار میکنه هومممم وقتشه منم حالشونو بگیرم
تلفنم زنگ خورد
.جانم جونی

.البته البته میتونی بیای عزیزم منتظرت میمونیم برای دسر بیا باشه

.اوه منم فعلا
با قطع تلفن چان چنان با خشونت نگام میکرد ک هیچ کی جرئت نمیکرد حرف بزنه پس منم
.اوه بچه ها ببخشید منم یکی رو دعوت کردم اخه برام خیلی عزیزه دلیل خیلی از داشته هامه می خواستم تو این شب خاص اونم باشه اشکالی نداره کیونگی؟؟
روب کیونگ
«ن البته
فقط کیه ک میاد
.فقط همین رو بدونین ک خیلی خاصه برام🤗
-اونوقت چرا من نمیشناسمش؟!!!
/بکی کیه مردم از فضولی
؛بگو دیگه
.اه غذا سرد شد بخوریم دیگه الان جونی میاد باید اینجارو جمع کنیم
-بککککک
.بله
-اون  عوضی کیه ها کیه ک برات عزیزه برات خاصه بگو
.ب تو ربطی نداره چانیول شی😊
/بک
.بخوریم
هیچ کس جرئت نمیکرد ب چان نگاه کنه و البته ب بک خندون  بک از نقشه اش راضی بود داشت کیف میکرد ک حالشون رو گرفته بود ولی هنوز مونده بود
«میگم چانیول تو دوست پسر نداری؟
-ن ندارم  با عصبانیت گفت و روشو از بک گرفت
هونهان با تعجب ب هم نگاه میکردن انگار داشت همه چی بدتر میشد
«راستش تو تایپمی اگه بخوای..با صدای در ساکت شد مثل اینکه مهمون بک رسیده بود بک هول هولی بلند شد و خودشو ب در رسوند و روب کیونگ گفت . حرفت ونگه دار الان میام
و در رو رو مهمونشون باز کرد
جونگین بادیدن نیشخند بک مثل همیشه ازش ترسید و خندید بعدش محکم بغلش کرد خب بک بعد از مدتی ازش معذرت خواهی کرده بود و گفته بود دلیل همه ی اذیتهاش
با اویزون جونگین شد و گفت جونی بیا دوست پسرت رو بردار  برو هومممم  جونگین خندید و گفت بازم مستی هیونی
هیونی تنها کلمه ای بود ک چهار نفر داخل اتاق شنیدن  چان داشت دیونه میشد با ورود بک و اومدن شخص مورد نظر همه  ی دور سکته کردن
. اوه بچه ها این جونگینه میشناسیدش دیگه نه
ولی جونگ نگاهش ب دوست پسرش بود ک بغل لوهان نشسته بود
@سوو تو اینجا چیکار میکنی
.اوه جونی میشناسیش ایشون دو کیونگ سو هستن  تازه داشتن میگفتن ک چانیول شی تایپشه و اه بیا بشین فعلا
ولی جونگین عصبانی بود از پنگوئنش ک بهش دروغ گفته بود بعدش چانیول هیونگش اینجا
@هیونگ تو اینجا چیکار میکنی
.اوه  هیونگت هم اتاقیمه 😂
@وات
.اره دیگه شد بیا 
@ن من باید برم بکی بعدا میام میبینمت باشه قول میدم
.اوکی اوکی
فقط
آروم کنار گوشش دوست پسرتم ببر فک کنم دیگ نقشش تموم شد😂😂😂😂😂
@چی چ نقشی
. اوه کمان پسر برو برو خودت میفهمی بوس بوس بای
@بای و ی نگاه ب کیونگ کرد
و رفت
و.اوه ببخشید جوگین رفت خوب بیخیال بیایید ادامه بدیم
/بک تو و جونگین
؛شما دوتا
@تو توو چطور
.خب اونم تایپمهو بعد خنده ی زیبایی کرد ک همشون ترسیدن چون ب محض قطع خنده اش
.دو کیونگ سو همین الان پا میشی میری دنبال دوست پسرت و ب گوه خوردن میفتی لوهان برای توهم دارم و اما اوه سهون نمیخوای توضیح بدی
؛چیزه خب من بیگناهم
.اوه البته نمایش زیبایی بود
ولی دستش رو چونه ی چانیول گذاشت تموم نفش ها حبس شد  و آروم آروم بهش فشار وارد میکردفک نمیکردید من ی هیولام ک همتون رو میکشم هومممم
غولی چرا چیزی نمیگی فراموش کردی ن کیم هاااا
-ببخشید خب منظوری نداشتم 
.اوه منظوری نداشتی اونوقت میزاشتی یکی دیگه لمست کنه خوشت میاد هاااا
و دستش رو روی لبای چان گذاشت چان از شدت ترس و هیجان نمی دونست چیکار کنه ب
-بک من
ک بک بهش نزدیک شد و ی لیس کوچولو ب لبش زد و ازش دور شد
.اینم جایزه ات امیدوارم فراموش نکنی چون اخریش بود از طرف من پس جرئت داری بهم نزدیک شو
و از اونجا دور شد کیونگ ک خیلی وقت پیش رفته بود مونده بود ی چانیول با ضربان قلب هزار و هونهان شوکه
/الان چی شد
؛بوسیدت
-اره ولی گفت آخریشه اخرییی
؛اوه هیونگ این ی دعوت نامه س بچسپ بهش و برو جوری ب فاکش بده ک صدای ناله اش خواب از همه بگیره
چان عصبانی شد چرا که هیچ کس حق نداشت در مورد هیونش اینجوری بگه بعدش صدای ناله اش رو فقط خودش میخواست ن برای بقیه
پس بلند شد ک بره گفت فردا بک میدزدم کمکم کنین میخوام ببرمش ویلامون
هونهان هورا کشیدن و چان رفت
برگشت ب اتاقش با اون ی ذره لیس داشت دیوونه میشد غولش خیلی خوشمزه و کیوت و خشن بود میدونست عصبانی کردنش نتیجه ی خوبی نداره ولی بازم دوست داشت عاشقش بود پس همه جوره میخواستش
اروم رفت رو تختش و چشاشو بست چیزی نگذشت ک چان اومد با نفسای عصبی
اومد بالا سرش
-هه خوابیدی کوچولو تو ی هیولایی چجوری میتونی بعد اونکار اینجوری اروم بگیری بخوابی
اروم انگشتاش رو ب لب بک رسوند
-فردا کاری  میکنم ک نتونی لباتو تکوت بدی خوشگله  منتظرم باش
بعد رفت سمت حموم
بک
قلبم داشت ب شدت میزد ینی قراره فردا مال غولم شم چقد بیتابشم میخواستم همین الان خودم رو بندازم بغلش ولی ن میوه ی صبر شیرینه از فکرم خنده ای کردمو خوابیدم
فردا صبحش بیدار شدم دیدم یولی نیست پس رفتم حموم و خودم شستم زیباو کاملا اماده ی ارایش ساده و نفس گیرم کردم و اومدم بیرون همین ک پام رو گذاشتم بیرون یکی از پشت ی دستمال رو دهنم گذاشت و من جز سیاهی چیزی ندیدم

چانیول
بعد از اینکه بیدارشد رفت حموم منتظرش شدم همین ک پاش رو گذاشت بیرون از پشت گرفتمش و دستمال رو گذاشتم رو دهنش و تو بغلم بیهوش شد
-متاسفم ولی تو ی هیولایی وباید مثه خودت هیولا باشم تا داشته باشمت
پس اروم گذاشتمش تو ماشین و ب سمت ویلا حرکت کردم  بعد از چند ساعت رسیدم ویلای جنگلی چیزی جز درخت و ی ویلا اون طرف نبود پس حتی اگه میخواستم نمی تونست برگرده
ب اتاق خواب بردمش و آروم درازش کردم سرم رو تو موهاش فرو بردم لعنتی بوش دیونه کننده بود ولی باید ب هوش میومد تا من بتونم کارم رو شروع کنم
پس رفتم پایین و براش کلی خوراکی گرفتم نوتلا ک عاشقش بود و خیلی چیزای دیگه راستش ازش میترسیدم   وقتی رفتم بالا با چیزی ک دیدم چشام تا اخرین حد باز شده بودن
بک
بعد از اینکه بهوش اومدم دیدم رو ی تختم تو ی ویلا هه پارک چانیول منو آوردی اینجا ک فرار نکنم ولی بد کردی
زودی لباسام رو در اوردم و فقط ی شورت تنم موند رفتم زیر ملحفه ها و موهامو پریشون کردم و  و یکم عرق ک کردم اومدم بیرون دیگه از این سکسی تر نمیشدم تا خواستم بلند شم صدای پای غولم رو شنیدم پس دراز کشیدم و خودمو ب خواب زدم
چان
با دیدنش ک لخت لخت بود تعجب کردم ملی بادبدن دونه های عرق رو پیشونیش دیونه شدم نکنه بهش صدمه زدم فوری رفتم بالای سرش ک داشت با خودش ناله میکرد و حرف میزد از میون حرفاش تونستم بفهمم چی میگه
.اهههه  درد داره..... اییییی ...سوجان یواش
باشنیدن اسم اون عوضی دیونه شدم داشت ناله میکرد برای یکی دیگه خیلی عصبی شدم خیلی ولی چیزی نگفتم شاید داشت هزیون میگفت ب خاطر بیهوشیش
پس بغلش کردم ببرمش حموم ک گازم گرفت
-یااااا وحشی چته چرا گاز میگیری
. چرا گفتی دوست پسر نداری هاااا
جلوی من چطور  تونستی اونجوری نگاش کنی
چطور اجازه دادی لمست کنه درعینی ک اینا رو میکفت بک روی تخت ایستاده بود و ویوو کاملی از خودش رو در اختیار غولش گذاشته بود یول بادیدن سینه ی کوچک بک ک ب شدت بالا پایین میشد عقل از سر پرید و پای بک رو کشید و بک افتاد رو تخت و اخش در اومد
.اخخخخ
-هنوز برای اخ گفتنت  زوده کوچولو
و بدون هیچ فرصتی لبای بک رو گشید تو دهنش داشت دیونه میشد از این همه خیجان برای داشتن این پسر تخص جوری میبوسیدش ک بک لباشوراحساس نمیکرد  انقد محکم میمکید ک طعم خون قاطی بوسه اشون شد و بک ناله ای از سر لذت رها کرد ک این کارش باعث شد غولش جری تر شه و محکم ترو عمیقتر ببوستش جوری میبوسید ک لبای بک حس نمیشد دیگر و کاملا ملتهب و قرمز شده بودن چان بعد از یک نفسک گرفت ب بک نگاه کرد ک مثل ی گنجشک زیرش نفس نفس میکرد این صحنه جوردی هورمون های چان رو ب بازی گرفت ک فوری سرش رو تو گردن بک فرو کرد و گاز محکمی گرفت بعدش جاشو لیس زدو مکید بک انگار رو اتش باشه کل بدنش داغ کرده بود چان جوری نگاش میکرد ک الانه بخورتش
-اونجوری نگام نکن اگه کل دنیا جمع شه بازم از این ک امشب هارد برفاکت بدم پشیمون نمیشم پس کارو برای خودت سختتر نکن
بعد بازم رفت سراغ گردن بک و شروع کرد ب گاز گاز کردن و مکیدن و لیسیدنش طوری ک کل گردن و سینه ی بک پر بود از کبودی های بنفش بک با هر گازی ک چان ازش میگرفت اخی میگفت و این چان رو مسممم تر میکرد
.اهههههههه بسه خواهش میکنم
-چی
.یول بس کن دیگه نمی تونم
-چی میخوای عزیزم
.تو ی غول عوضیی
-توهم ی هیولایی تخصی
و بعد شروع کرد ب مکیدن نوک سین هاش ک بک قوسی ب کمرش داد
.اهههههه غولی
-جان دل غولی
.نکن نمیتونم
و چان با شدت بیشتری مکیدش طوری ک نوک سینه هاش متورم شده بود بعدش گازش گرفت ک صدای بک بالا رفت
.اخخخخخخ یواش وحشی
-یواش نداریم کوچولو میخواستی زودتر میدادی بخورمت ک اینطوری نمیشدم
و شکمش رو گاز گرفت کل بدن بک پر بود از جای دندونای چان و چان هربار محکم تر بارقبلی گازش میگرفت
.اههههههههه یول بسه خواهش میکنم
-خواهش میکنی چی
.منو بکن اههههههه
-حتما پرنس و بعد شورتش رو در اورد با دیدن دیک بک فوری لیسی ب سوراخش زد ک بک هیسی کشید و سر چان رو بیشتر ب خودش فشار داد
چانم تموم دیک بک رو کرد تو دهنش
و اه بک ستون خونه رو ب لرزه آورد
.اهههههههه غولی تند تر
و چان سرعتش رو بیشتر کرد طوریک بک نتونست خودش رو کنترل کنه و تو دهن غولش اومد ویولم تموم کامش رو قورت داد و بعدش لبش رو لیسید ک این کارش بک رو دیونه کرد و ی بار دیگه سفت شد
چان آروم یکی از انگشتاشو وارد بک ک
.اخخخخخخخخ درد داره 
-عزیزم فقط ی انگشته ک
.اهههه نمیخوام بزار برم
-عمرا
و انگشت دومم واردش مرد و بک هیس بلندی کشید و خودش رو از تخت فاصله داد ک چان دستش رو رو شکمش گذاشت و اروم اروم ماساژش داد تا اروم بشه بعد شروع کرد ب حرکت دادن انگشتاش بک از شدت درد و لذت ب خودش میپیچید و همش غولش رو صدا میکرد تا اینکه توان چان تموم شد و رو تخت دراز کشیدو بک رو رو دیکش تنظیم و با ی حرکت واردش شد
.اهههههههههههه لعنتی  درش بیار
-شششش دیونه الان دردت میخوابه
.چ خوابی تو ک این هیولا تو کونت نیس ک ببینی نمیخوابه
چان خندید و اروم اروم شروع ب بوسیدن هیولاش کرد بعد از ارامش بک شروع ب حرکت کرد اولش درد داشت خیلی ولی بعدش کم کم بک داشت لذت رو تجربه میکرد
.اههههههه محکمتر
.اوممممممم بیشتر غولی
تو ی غولی
-بک چقد تنگیتو لعنتی داری دیکم نصف میکنی
و ضرباتش رو عمیق و تند کرد جوری ک صدای برخورد بدناشون و ناله هاشون کل جنگل رو گرفته بود
.دوست دارم غول وحشی
چان با این حرف بک جری تر شد و شدت ضرباتش ب اخر رسید جوری ک بک صداش ب جیغ تبدیل شده بود و بعداز چند دقیقه باهم اومدن و
-منم دوست دارم هیولای هورنی  ام
و از بک خارج شد زود وان رو اماده کرد و بک رو برد ولی بک اینقد خسته شده بود ک همون اول خوابش برد پس یول بعد حموم بردش تو تخت و بعداز کلی ماساژ و بوسیدنو بوییدنش خوابش برد
قبل خواب
-عاشقتم دیوانه وار هیولای خوشگلم
پایان

Continue Reading

You'll Also Like

290K 13.9K 93
Riven Dixon, the youngest of the Dixon brothers, the half brother of Merle and Daryl dixon was a troubled young teen with lots of anger in his body...
207K 9.5K 59
Orm Kornnaphat's feelings for Lingling Sirilak have undergone a transformation over time. Initially, at the age of 11, Orm held an unromantic, platon...
1M 33.1K 78
"𝙾𝚑, 𝚕𝚘𝚘𝚔 𝚊𝚝 𝚝𝚑𝚎𝚖! 𝚃𝚠𝚘 𝚕𝚒𝚝𝚝𝚕𝚎 𝚗𝚞𝚖𝚋𝚎𝚛 𝚏𝚒𝚟𝚎𝚜! 𝙸𝚝'𝚜 𝚕𝚒𝚔𝚎 𝚝𝚑𝚎𝚢'𝚛𝚎...𝚍𝚘𝚙𝚙𝚎𝚕𝚐ä𝚗𝚐𝚎𝚛𝚜 𝚘𝚏 𝚎𝚊𝚌𝚑...
170K 7.9K 104
In the vast and perilous world of One Piece, where the seas are teeming with pirates, marines, and untold mysteries, a young man is given a second ch...