‪𝗔𝗹𝗽𝗵𝗮 𝗼𝗿 𝗼𝗺𝗲𝗴𝗮؟

By BooMi_13

89.1K 16.7K 2.5K

اخطار: ما هیچ مسئولیتی در قبال اکلیل هایی که قراره ازتون بپاچه قبول نمیکنیم :)))🌈 "سیزده سال اول زندگیم به ا... More

شروع؟ :)
Part 1:چرا من ؟
Part 2: كيم تهيونگ
Part 3:چه غلطی کردم؟!
Part 4:دو تا امگا
Part 5:ممنون
Part 6:پارك جيمين
Part 7: نقشه
part 8:دكتر كيم
Part 9: دوست پسر؟!؟
Part 10: عزرائیل
آپ نیست
Part 12: دروغ
Part 13: پدر؟
Part 14: اتاق 673
Part 15: نات
Part 16: حقايق
Part 17: اون موجودات چندش
Part 18: اون يكی باباش
Part 19: من یه امگام
Part 20: آلفا یا امگا
Part 21: یه کم مهربون تر
Part 22: ته‌ته و بیبی
Part 23: سلام بابابزرگ‌ها
Part 24 :چیمی ، تاتا و نی‌نی
Part 25 : باب اسفنجی و ته‌ته
Part 26: چشم‌هات رو ببند نی‌نی
Part 27: خانواده‌ی آقا خرسه
Part 28 : باهام برقص
Part 29 : ماه مربا ¹
Part 30: ماه مربا²
Part 31: مارش‌جیمین‌ملو
Part 32: من آلفا نمی‌خوام!
Part 33 : هر چی تو بخوای
Part 34 : زندگیِ خانواده‌ی کیم
Part 35 : الهه‌ی ماه
Part 37 : غم
Part 38 : همه چیزِ من
Part 40: اشک‌های بی‌دلیل
🍫bonus part🍓
Part 41: دو تا آلبالویِ تپل
🍃Fake Chat🍀
Part 42: یونی و کوکی
Part 43: یونی و کوکی²
Part 44: یوفوریا
🍒ᴀғᴛᴇʀ sᴛᴏʀʏ🍒
🍯ᴀғᴛᴇʀ sᴛᴏʀʏ²🍯

Part 11: هویت

1.7K 392 52
By BooMi_13


با قیافه خواب آلودی که با لبخند کج و کوله رو صورت تضاد مسخره ای ساخته بود به دو مرد رو به روش نگاه میکرد.
ساعت 10 صب بود که هوسوک زنگ زد بهش و گفت که توی کافه هتل منتظرشن.
و حالا اینجا بود، یه تیکه از وافل پرتغال رو تو دهنش چپوند. هیچی از مزش نمیفهمید، فقط صدای جیمین تو سرش اکو میشد:

"باید بیشتر همو ببینیم، باید با هم بخوابیم، بخوابیم، با هم بخوابیم..."

هوسوک کلافه از سکوت نامجون و قیافه مزحکی که تهیونگ به خودش گرفته بود غر زد:
×چته ته؟ چرا این ریختی شدی؟دیشب حموم نرفتی؟موهات داغونه!

تهیونگ لبه سیوشرتش رو بالا کشید و بو کرد، لبخندی زد:
-آره نرفتم، با همین لباس هم خوابیدم چون بوی اونو میده...

هوسوک پوفی کشید و با مشت ضربه نه چندان آرومی به بازوی نامجون زد:
×تو چرا حرف نمیزنی؟ اون برگه های کوفتی رو تا حالا صد بار نخوندی؟

نامجون که انگار از دنیایی دیگه کشیده باشنش بیرون گیج لب زد:
*هان؟عا ببخشید حواسم نبود!

×میشه حرف بزنی؟ !

نامجون سر تکون داد، برگه ها رو مرتب روی میز گذاشت و به امگای رو به روش خیره شد:
*ببین تهیونگ من آزمایشات رو کامل انجام دادم، و خب...هیچ چیز مشکوکی نبود جز عکس سونوگرافیت.
بعد دست کرد توی پوشه زرد رنگ و یه عکس سیاه سفید در آورد:
*ببین این رَحِمه توعه

تهیونگ بی حس به اون عکسی که ازش سر در نمیاورد نگاه کرد:
-خب؟
*این رحم خیلی ضعیفه! چیز عجیبی هم نیست جدیدا خیلی از امگاها اینطور میشن،همش هم به خاطر روش زندگی و تغذیس.

تهیونگ دوباره تکرار کرد:
-خب؟
* من همش دنبال یه نشونه بودم که بفهمم تو یه جهش ژنتیکی داشته باشی، یا چه میدونم دورگه باشی! ولی هیچی نیست! تو یه امگای سالمی که فقط رحمش ضعیفه.

تهیونگ انگار که موضوع براش جالب شده باشه خودشو جلو کشید و پرسید:
-یعنی چی؟ آخه پس..چه جوری میشه؟ من از اون خوشم میاد..از خودش، از فرومون هاش، از اون چشم های قشنگش، یا اون موهای نرمش که حتی نمیتونم تشخیص بدم طلاییه یا نقره ای!

هوسوک زد زیر خنده:
×داری نابود میشی پسر! فک کنم همه اینا به خاطر اینه که اولین کسی بود که باهاش خوابیدی.آره دقیقا همینه. اگه با یه آلفا بخوابی درست میشه.

امگا اخم کرد و به پسر توپید:
-خفه شو من با هیچ آلفایی نمیخوابم!

نامجون سعی کرد جو رو آروم کنه:
*هی پسر این موضوع جسمانی نیست. تو یه امگایی اما به امگاها کشش داری. منم اول جدی نگرفتم ولی آخه کدوم امگایی از بوی فورومون یه امگای دیگه خوشش میاد،اونم یه امگای پسر!؟

پسر دوباره کنجکاو شده بود:
-منظورتو واضح بگو!

*تو مثل پسری می مونی که از مردا خوشش میاد، یا دختری که فقط میتونه با یه دختر بخوابه! منظورمو میفهمی؟ تو مغزت مثل یه آلفاست، در حالی که از لحاظ وضعیت جسمانی، همه چیزت مثل یه امگاست.

مرد وقتی گیجی پسر رو دید سعی کرد سوال بکنه:
*شنیدم چند تا سکس نا موفق با آلفاهای مرد داشتی درسته؟
-آره
*چرا نتونستی ادامه بدی؟

تهیونگ آب دهنش رو قورت داد، گلوش مثل کویر خشک بود:
-نمیدونم. فقط حس میکردم غرورم داره خرد میشه. از اینکه کسی انگشتم کنه بدم میاد.حتی خودمم اینکارو نمیکنم.

نامجون سر تکون داد:
*تا حالا خودتو حامله تصور کردی؟
پسر چینی به دماغش انداخت و به شکمش نگاه کرد.
حتی تصورش هم چندش بود.
ناخودآگاه لب زد:
-منزجر کنندس!

نامجون لبخندی زد و به پشتی صندلی تکیه داد:
*اون امگا چی؟ تا حالا به این که اون ازت حامله بشه فکر کردی؟

بهش فکر کرده بود؟
نه اون بهش فکر نکرده بود بلکه میشه گفت این مدت با این فانتزی زندگی کرده بود!
شبا حتی خوابه جیمین با یه شکم گرد رو میدید!

بالا تنش رو جلو کشید و تند تند شروع به حرف زدن کرد:
-خیلی خیلی بهش فک میکنم، و خدایا من عاشق اون صحنه ام. بهم بگو، بگو که میشه، تو دکتری پس بگو که میشه !

هر دو آلفا به چشم های برق برقی و ملتمس پسر نگاه کردن.
یکی با بهت و دیگری با لبخند.

*چرا نشه؟ تو در هر صورت یه پسری پس میتونی کاری کنی اون بار دار بشه.
نامجون با لبخند جوابش رو داد.

هوسوک اما توی بهت و تعجب داشت دستو پا میزد:
×تهیونگ چی میگی؟ کدوم امگاییه که دلش بخواد یکیو حامله کنه؟!

امگا بی توجه به پسر داییش داشت تو تفکراتش سِیر میکرد.

پسر که دید جوابی به سوالش داده نمیشه، هوفی کرد و دوباره پرسید:
×حالا این پارک جیمینی که به خاطرش ما رو کلافه کردی چه شکلی هست؟

-هوسوکا نمیتونم توصیفش کنم. اون مثه فرشته ها می مونه!
تهیونگ با ذوق جواب داد.

×ته ولی پدرت از این موضوع اصلا خوشش نمیاد ها!

همین حرف کافی بود تا لبخند بزرگ پسر از بین بره و به جاش گره ابروهاش تنگ بشه.
همه اون نقش پسره خوب بودن رو بازی کرده بود که بیاد ججو؛ تا بتونه جیمین رو پیدا کنه، ولی همه کار ها رو هوسوک بیچاره انجام میداد. نمیخواست ترسو باشه، به خاطر جیمین..
-برام مهم نیست! من فقط باید مطمئن بشم جیمین هم منو میخواد. بعد از اون بهشون همه چیزو میگم. برام هم مهم نیست که قبول میکنن یا نه!

×ولی آخه...

-نه هیونگ! گفتم که برام اهمیتی نداره که میخوان چیکار کنن. از ارث محرومم کنن؟ من همین جوریشم از خدامه ،از زیر بار وارث بابام شدن در برم. طردم کنن؟ فک میکنی اونا میتونن بیشتر از یه ماه تک پسرشونو نبینن؟

هوسوک نمیدونست باید چی جوابشو بده،از طرف میدونست که تهیونگ داره راست میگه.
فقط از آخر این ماجرا میترسید؛ همین...

.

.

.

از این ساختمون متنفر بود و از آدمای لعنتیش بیشتر!
دستاشو توی جیب کاپشنش چپوند و با انزجار به مرد روبه روش خیره شد.
از این بتای  فاکی حالش بهم میخورد؛با اون لبخند چندشش!

-جیمین شی بازم که راهت به این ورا افتاد.

دندوناش رو روی هم کشید،اعصابش دیگه از این خورد تر نمیشد:
+خفه شو لی. میدونی که حالم ازت بهم میخوره!فقط بگو به چه دلیل لعنت شده ای بهم زنگ زدی؟

-نمیدونی چرا زنگ زدم؟ هه خودت هم خوب میدونی،پول این ماه رو بهم ندادی پارک جیمین!

لعنت بهش.
آخه مگه اون دفتر مجله بابت چهارتا عکس درخت و این چرتو پرت ها چقدر بهش پول میداد؟
همین جوریش هم خرج زندگیش به زور در میومد.جوری که حتی پول ماه قبل رو جونگکوک داده بود.
دو سال قبل وقتی یکی از آدمای همین مرد رو به روش سعی کرد بهش تجاوز کنه، فکرش هم نمیکرد به خاطر کشتن یه عوضی متجاوز این جوری تو دردسر بیوفته.
و قطعا اگه میدونست درد و افسردگی تجاوز رو به جون میخرید!

+یه چند روز بهم وقت بده لی، بهت میدم .

بتا لبخند مزخرفی زد:
-اوه پاپی کوچولو این روی آروم رو هم داره؟! پولو از کجا میخوای بیاری؟ میخوای همون پسر پول داره که جدیدا زیاد دور و برت میپلکه رو تیغ بزنی؟

دروغ چرا، مگه جیمین نمیخواست همین کار رو بکنه؟
+به تو ربط نداره عوضی! تو پولتو میخوای منم بهت میدمش.

لی قهقهه زد، انگار که از در موندگی پسر لذت میبرد:
-خیلی خب، فقط سه روز بهت وقت میدم، همین.

جیمین خرناسی کشید و بدون حرف راه بیرون رو در پیش گرفت. با خودش فکر میکرد، اصلا از کی انقدر عوضی شده بود که مردم رو بِچاپه؟اونم آدم ساده ای مثل تهیونگ رو!

+حالم ازت بهم میخوره پارک جیمین.داری تبدیل به یه لجن میشی!
سرش رو بالا گرفت و روبه آسمون آروم لب زد:
+همین یه بار. فقط همین یه بار همچین کاری میکنم. امیدوارم آخر همه این بازیا تهیونگ منو ببخشه.

.

.

.

هلووووووو کیوتچه ها :)
خوبین؟
میخواستم زودتر آپ کنم نشد :(

عه وویو ها به یک کا رسید *-*
پس این پارت رو به مناسبت یک کا شدن وویو ها و تولدم آپ میکنم :)
مرسی که تا اینجا با من و" آلفا یا امگا" بودین😻

یوهاهاها😈
بلاخره فهمیدیم تهیونگ چیه؟

انتظارشو داشتین؟
دلم نمیخواست یه فیک تکراری بنویسم
اصلا برنامه از اول همین بود:)
چرا دو تا آلفا میتونن با هم باشن ولی دو تا امگا نه!🧐

و جیمین.بچم برای دفاع از خودش زده یکیو کشته، حالا مجبوره باج بده :(

تهیونگ خیلی شبیه پاپی ها رفتار نمیکنه؟😂🥺
زیادی کیوته :)

خب مثه همیشه بومی دوستون داره *-*
ووت و نظر فراموش نشه
میدونین که چقدر دوست دارم نظرتونو بدونم :)

Continue Reading

You'll Also Like

638K 23.3K 98
The story is about the little girl who has 7 older brothers, honestly, 7 overprotective brothers!! It's a series by the way!!! 😂💜 my first fanfic...
90.6K 9.4K 48
Name: "𝙢𝙮 𝙘𝙤𝙢𝙢𝙖𝙣𝙙𝙚𝙧"🔞 - اگه این‌قدر علاقه به مردن داری... می‌تونم زودتر از این تمرین‌های کشنده دخلت رو بیارم! جونگ‌کوک که گونه و چونش توی...
27.4K 4.3K 65
Name : The only end Couple: yoonmin (jimin top) *البته اسمات نداره و رابطشون ورسه ولی در کل جیمین تاپه Genre: angest, sad , slice of life , romance...
113K 14.3K 168
《تا حالا فکر میکردم اون زیباترین لبخند ها رو داره اما امروز متوجه شدم علاوه بر اون، زیباترین صدای جهان رو هم از آنِ خودش کرده!》 _____________________...