ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀

By whallta_

16K 2.3K 675

ᴄᴏᴜᴘʟᴇ: ᴊɪɴᴛᴀᴇ , ʏᴏᴏɴᴍɪɴ,ɴᴀᴍᴊɪɴ . . ɢᴇɴʀᴇ: ꜱᴍᴜᴛ , ʀᴏᴍᴀɴᴄ , ᴛᴀᴊᴀᴠᴏᴢ, ꜱᴀᴅ . . وضعیت آپ: نامعلوم . ..من دیگ شا... More

ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.1"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.2"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.3"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.4"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.5"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.6"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.7"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.8"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.9"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.10"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.11"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.12"
.ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.14"
.ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.15"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.16"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.17"
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.18
ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.19
🖤🥀

ɪɴ ᴛʜᴇ ᴘᴀꜱᴛ☠🥀"EP.13"

630 105 35
By whallta_

هااااااییییی من بالاخره کامبک دادممم :)
امیدوارم خیلی ازم‌ناراخت نباشید.. این چند وقت که نبودم از لحاظ روحی و‌فکری زیاد اوکی نبودم نوشتن برام سخت بود از فضا فاصله گرفته بودم
امیدوارم به مهربونیتون منو ببخشید و دوباره حمایتم کنید🤍🥀
خیلی دوستون دارم الان که کامنتاتونو خوندم کلی شرمندم و اینک منو حمایت کردید خوشحالم میکنه سعی میکنم از این ب بعد هفته یک بار آپ داشته باشم :)
ولی به جاش براتون اسمات اوردم 😈😈💦💦
--------------------
هرکی دوست نداره بخونه جاهای اسماتشو علامت +18 هارو رد کنه.

‏"Yoongi"

با نوری ک ب صورتم میتاپید اخم ریزی کردم تو جام چرخی زدم جثه ریزه جیمینو تو بغلم بیشتر فشردم با وولی ک تو بغلم خورد اروم لای پلکامو باز کردم ب صورت خابالوش ک اخم ریزی کرده ، موهاش رو صورتش ریخته نگاه کردم.
این زیبایی بیش از اندازه برای انسان بودن زیاده ، جیمین قطعا ی فرشتس..
موهاشو از رو صورتش کنار زدم اروم سمتش خم شدمو بین ابروهاشو بوسیدن ، ب وضوح اخماش از هم باز شد.
تو گلوم خندیدمو بینیمو رو صورت لطیفش کشیدم سمته لباش رفتم زبون خیسو داغمو رو لبای بزرگ و قرمزش کشیدم اروم از هم بازشون کردمو لبامو رو لباش کوبیدم با ولع طعم لباشو میچشیدم دستامو دو طرف بدنش گذاشتمو روش خیمه زدم.
لب پایینشو تو دهنم کشیدمو میک میزدم، عمیق میبوسیدم.
بعد از چند دقیقه طولانی بوسیدن لبای نرم و قرمزش برای نفس گیری بالا اومدم با قیافه خابالو ک ب زور چشماشو باز کرده روب رو شدم..باعث شد قند تو دلم اب بشه، همین الان کارشو تموم کنم.
جیم:یون بزار یکم دیگ بخوابم
خیره ب اعضای صورتش زل زدم
یون: دیشبم خوابیدی ، نمیتونی از زیره دستم فرار کنی!
یکم زیرم وول خورد تو گلوش غر زد
جیم: یااا من خوابم میاد یونگیییی
چشامو تو حدقه چرخوندم سرمو بردم پایین رو لباش زمزمه کردم
یون: میدونم ک میخواییش، اندازه من..!
فرصت حرف زدن بهش ندادم لباشو با ولع از حرص شروع کردم بوسیدن...
.
.
.
‏"Jimin"
+18
با بوسیدن لبم فرصتی برای صحبت کردن نداشتم..یونگی راست میگفت من مطمئنا از اون کمتر نمیخوام ، اما ترسی ک تو وجوده منه مانع لذت بردن میشه.
ولی من نمیتونم اینو ب یونگی بگم..چون اون درکم نمیکنه مطمئنا باعث دعوای بزرگی میشه.
لبامو با ولع میبوسید، ضربان قلبم بالا رفته بود دستامو دوره گردنش حلقه کردمو تو بوسیدن هم دیگ کمکش کردم لبامو میک میزدو با فشاری ک ب دندونام میاورد باعث شد دهنمو باز کنم ، زبونشو وارد دهنم کردو جای جای دهنمو مزه مزه کرد.
دستشو پایین بردو از زیره لباسم ب پوست بدنم رسوند.
با حس لمساش تو دهنش ناله کردمو ب بدنم قوص دادم باعث شد دیکم از زیره شلوارم ب دیک یونگی برخورد کنه ، یونگی ناله مردونه ای از ته گلوش تو دهنم خالی کرد از لبام جدا شد ب نفس نفس زدنام خیره شد تو همون حال نیپلامو لمس میکرد تا تحریکشون کنه اروم فشاری ب سرشون وارد کرد.
جیم: عاح..یونگی..
دستمو رو دستش گذاشتم خودمو بیشتر ب دیک هارد شدش مالیدم ، یونگی با پوزخندی ک رو لباش بود نگاهم کرد
یون: هومم چیه جیمین؟ چی میخوای؟
نفسمو لرزون بیرون دادمو یونگی فشار دستشو رو نیپلم بیشتر کردو دیکشو ب دیکم فشار میدادو اروم میمالید
جیم: عاح..عوووممم بیشتر...لمس..کن عاخ
یونگی سرشو پایین اوردو وارد گردنم کرد بوسه های ریزی روش کاشت..
لباسمو از تنم در اورد همراه شلوارم کناره لباسای خودش ک از دیشب در اورده بود انداخت .
دوباره روم خیمه زد..
شروع کرد مارک گذاشتن جای جای گردنم مکیدن پوستش. صدای نفسام قابل شماردن شده بودن لذتی ک ب بدنم وارد میشد قابل توصیف نبود..
لباشو زیره گوشم اوردو با زبونش لاله ی گوشمو لیس میزد نفسای گرمشو ب گردنم میداد باعث میشد من بیشتر دیوونه بشم.
یون:جوجه کوچولو خیلی وقته گرگو گرسنه گذاشتی الان باید خوب سیرش کنی..
با اتمام حرفش بوسه ای زیره گوشم گذاشت رفت بین پاهام دستشو از رو باکسرم رو دیکم میکشید.
جیم:عوووممم جوجه منتظره گرگشه
با ی حرکت باکسرمو از تنم در اورد از زیر رون پاهام گرفتو روی شکمم خم کرد باعث شد ورودیم کامل دیده بشه از خجالت دستمو رو صورتم گذاشتم
یونگی با انگشتش شروع کرد لمس کردن ورودیم لرزی تو تنم افتاد ناله های ریزی میکردم
یون:جیمین دستتو از جلو صورتت بردار!
ب لمس کردن ورودیم ادامه داد ..انگشتشو وارد دهنش کردو کامل خیسش کرد دوباره رو ورودیم گذاشتو باهاش بازی کرد
جیم: ..عاح..نمی..تونم..ححح
فشاره انگشتشو رو ورودیم بیشتر کردو با لحن عصبی و جدی زمزمه کرد
یون: میدونی ک برنداری تنبیه میشی؟!
سر انگشتشو واردم کرد ناخوداگاه دستام رو تخت ول شدو ملافه تختو تو مشتم مچاله کردم
جیم:عاایی..عاح..در..د ..داره
یون: برای اولین بارت قول نمیدم درد نکشی جوجه
با اتمام حرفش تا انتهای انگشتشو واردم کردو خیره ب ورودیم زل زده بود
از درد پاهامو بیشتر تو خودم جمع کردمو لبمو بین دندونام گرفتم ناله های ریزی میکردم..
شروع کرد تکون دادن انگشتش داخلمو بوسه های ریز ولی عمیق گذاشتن رو رونای پام.
با قوصی ک ب کمرم دادم انگشتش بیشتر واردم شدو همون لحظه دومین انگشتشم واردم کردو شروع کرد تند حرکت دادن انگشتاش داخلم از درد و لذت قفسه سینم اروم و قرار نداشت.
جیم: عاح..عاح..یونگییی
روم خیمه زدو با صدای بم و مردونش کنار گوشم زمزمه کرد
یون: جان یونگی؟ چی میخوای؟
خودمو زیرش بیشتر تکون دادمو تا بتونم انگشتاشو بیشتر داخلم حس کنم از لذت ناله میکردم
جیم: عوووممم..عاح ..دیکتو..میخوام..عاح
یون: زوده برای داشتنش هوم؟
جیم: فاک..لطفا..عاح
از روم بلند شدو رو زانوهاش نشست انگشتاشو ازم خارج کرد ناله اعتراض امیزی از خالی شدنم کردمو همونجوری ک نفس نفس میزدم خیره و خمار ب بدن سفید و بی نقصش نگاه کردم
باکسرشو در اوردو پایین تخت انداخت دستشو چندبار رفتو برگشت رو دیکش ک هارد شده بود کشید ناله مردونه ای از ته گلوش شنیده میشد
نگاهمو از دیکش گرفتمو ب صورت پر از نیازش دادمو رو تخت نشستم ، موهامو تو چنگش گرفتو سره دیکشو رو لبام میکشید..لبامو از هم فاصله دادمو نفسای گرممو ب دیکش دادم. کلافه فکمو تو دستش فشار داد تا بازش کنم از درد دهنمو باز کردمو یونگی تا جایی ک جا داشت دیکشو وارد دهنم کرد..چشمام از بزرگی دیکش پر اشک شدو دردی ک ب فکم وارد میشد میخواستم هق بزنم
یون:عاح..دهنت..خیلی داغو خیسه..فاک
شروع کرد ضربه زدن تو دهنم. دستمو رو رون پاش گذاشتمو چنگش زدم..با دست دیگم باقی مونده دیکش ک وارد دهنم نمیشدو هندجاب دادمو ناله های مردونه یونگی بیشتر شد..با برخورد دیکش ب ته گلوم عق زدمو اشکام میریخت اما سعی کردم کنترل کنمو سرمو همراه با ضربه هاش عقب جلو کردمو زبونمو دوره دیکش میکشیدمو میک میزدم
یون:هوممم خوب بلدی از دهن..عاح ..کوچولوت استفاده کنی جیمین.
دیکشو از دهنم کشید بیرون صدای پاپ مانندی ایجاد شد رو تخت هولم داد و پاهامو از هم باز کرد دستشو رو ورودیم کشید
یون: اماده ای؟
تو نفس نفس زدناش گفتو استرس تمام وجودمو گرفت این اولین بار بود ک میخواستم توسط دیک ی نفر ب فاک برم..
جیم: یون..
قبل از اینک حرفمو تموم کنم با ی ضرب تمام دیکشو واردم کرد. از دردکمرمو از تخت فاصله دادمو نفسم حبس شد با فشاری ک دیواره های سوراخم ب دیکش وارد میکردن یونگی ناله های مردونه ای میکردو دیکشو بیرون کشیدو دوباره وارد کرد.روم خیمه زد
یون: عاح..فاک..خیلی تنگی جیمین
نفسمو لرزون بیرون دادمو اشکام از گوشه چشمم رو متکام میریخت قفسه سینم تند تند بالا پایین میشد
جیم: عاححح..درد..داره...عاح لطفا درش ..بیار هق.
یون: هیشش عادت میکنی اگ کم کم واردت میکردم دردت طولانی تر میشد
کناره گوشم زمزمه کردو شروع کرد ب گذاشتن بوسه های ریز رو گردنمو فکم..این کارش باعث میشد حس بهتری داشته باشم لذتو حس کنم..بعد چند ثانیه شروع کرد حرکت دادن دیکش داخلم..
جیم:عاح ..پس چرا..درد..داره عاحح هنوز
پاهامو دوره کمرش حلقه کردمو دستمو دوره گردنش انداختم لبامو رو لباش گذاشتمو شروع کردم بوسیدن لباش تا حواسم از پایین تنم ک داره بفاک میره پرت بشه
بعد اینک ورودیم ب دیک بزرگ یونگی عادت کرد شروع کرد ب ضربه زدن داخلمو.
با ولع بیشتری لبای یونگی رو بوسیدمو میک میزدم
جیم:عوووم..عاححممم
دستاشو دو طرف بدنم گذاشتو تو بوسه همراهیم میکرد ضربه هاشو محکم تر داخلم میکوبید با برخورد دیکش ب پرستاتم از لباش جدا شدم بلند ناله کردم خودمو بیشتر بهش مالیدم
جیم: عاححح فاک یونگی همونجا ..عاح
تندتر و عمیق تر از قبل شروع کرد ضربه زدنو دستشو سمته دیک هارد شدم بردو تند تند هندجاب میداد تمام لذت از دو طرف وارد بدنم میشد..
یون: بیا..جیم..برای ددی بیا میخوام ..عاح..لرزیدنتو ببینم
ضربه محکمی ب پروستاتم وارد کردو نگهش داشت
جیم: عاح ععااااح فاک
با فشار تو دستش کام شدمو بدنم بی حال رو تخت افتاد چشام از حس لذت داشت بسته میشد ک دوباره شروع کرد ضربه زدن داخلمو بعد چند دقیقه داخلم کام شد..جفتمون ب نفس نفس افتاده بودیم یونگی بعد از ارضا شدنش داخلم بی حال روم افتاد بدنای عرق کردمون هم دیگ رو تو آغوش هم گرفتن.
یون: عاح..جوجه خوبی بودی..
گردنمو بوسید زیره گوشم زمزمه کرد خنده ریزی کردمو چشامو بستم نفس عمیقی کشیدم.
جیم: توام گرگ گرسنه ای بودی کاملا..
+18
.
.
.
‏"Jin"
من میدونستم ک تهیونگ چه بیماری داره هر کدوم از این حمله ها براش خیلی خطرناکه..
اگ دلیل حال بد الانش من باشم هیچ وقت خودمو نمیبخشمو تا اخرش کنارش میمونم کمکش میکنم تا حالش خوب بشه.
سرشو رو قفسه سینم گذاشته بودو تو خودش مچاله شده بود. جثه کوچیکشو تو آغوشم کشیدمو موهاشو نوازش میکردم اروم کناره گوشش زمزمه کردم.
جین:هیششش هیچی نیست کسی اینجا نیست ک بهت اسیب بزنه، من اینجام کنارت تا هروقت ک بخوای کنارت میمونم ازت محافظت میکنم تهیونگ ..اروم باش.
موهاشو از رو صورتش کنار زدمو با حاله نوری ک به صورتش میخورد ب صورت زیباش خیره شدم..
لبخند محوی زدمو بعد چند دقیقه کم کم تو بغلم خوابش برد ، با فشاری ک بهش وارد شده بود تمام بدنش عرق کرده ..نفس عمیقی کشیدم براید استایل بغلش کردمو روی تخت قرارش دادم اروم روشو کشیدم انگشت اشارمو نوازش وار رو گونش کشیدم.
دلیل این همه مظلومیت و ترس چی میتونه باشه؟!
درد و اندوهی که از تهیونگ دریافت میکنم خیلی عجیبه و‌ حس خفگی بهم‌میده
نیم نگاه اخری بهش کردمو از رو‌ تخت بلند شدم
برای اینک راحت بزارمش از اتاق بیرون رفتم.

‏"Taeyung"

آروم لای پلکامو باز کردم با خستگی و کوفتگی ک تو بدنم بود کلافه دستمو بالا اوردم رو صورتم کشیدم؛با یاداوری اتفاق گذشته نفسمو بیرون دادم رو تخت نشستم.
نمیدونم الان قراره چجوری باهاش روب رو بشم.. نمیخوام جلوی کسی انقد شکسته و ضعیف دیده بشم.
همه فک میکنن نمیتونم از خودم محافظت کنم و این منو اذیت میکنه.
ملافه رو‌ از رو بدنم کنار زدم از رو تخت بلند شدم سمته خروجی اتاق راه افتادم از پله ها پایین رفتم.
جین پشت‌کانتر مشغول درست کردن سالاد بود متوجه اومدنم نشده بود.
ته:معذرت میخوام
زیر چشمی به واکنش جین نگاهی انداختم، اما دریغ از تغییری تو رفتارش
گلومو صاف‌کردم کمی ب جلو‌قدم برداشتم با صدای واضح تر‌ صحبت کردم
ته:معذرت میخوام که رو تختت خوابیدم وارد اتاق شدم
سرشو بالا اوردو با چشایی که نگرانی توش موج میزد نگاهم کرد
جین:اشکالی نداره..خوبی؟ حالت بهتره؟
سرمو اروم تکون دادمو نگاهی از پنجره ب بیرون‌انداختم، هوا تاریک شده برای برگشت به خوابگاه دیره.
ته:امروز کارمو خوب انجام دادم اما تو بدقولی کردی
همونطور که خونسرد گوجه هارو به سالاد اضافه میکرد زمزمه کرد
جین:خوب؟! اون قهوه وقتی ب دستم رسید کاملا یخ بود من اسم اینو خوب نمیزارم
ته:اون تقصیر من نبود خودت به سره قرار دیر رسیدی
جین:بخاطره شغلم امکان این تاخیرا زیاده پس تو باید همیشه قهوه داغ بهم برسونی
چشامو تو حدقه چرخوندم روبه روش رو صندلی پشت کانتر نشستم دستمو زیره چونم زدم
ته: منو باید برسونی خونه جیمین
جین:نمیری خوابگاه؟
ته:ساعت ورود به خوابگاه گذشته
جین:هوم. پس همینجا بمون
ته:خونه تو؟! عمرا
نگاهشو بالا اوردو سرد تمام اعضای صورتمو انالیز کرد
جین: به این زودی یادت رفته همین الانشم از اتاق من در اومدی بیرون.. به هر حال الان تایم استراحتمه جایی نمیبرمت پس تحمل کن
ظرف سالادو برداشتو روی میز قرار داد.
همه چیزو خیلی مرتب چیده بود برای منم ظرف گذاشته بود، نگاه تغسی بهش انداختمو نفسمو بیرون دادم
ته:اتاقم کجاست؟
پشت میز نشستو مشغول خوردن شد
جین: اتاقت؟! تو خوابگاه.. فراموشی گرفتی؟
ته:یااا منظورم اینجاس شب کجا بخوابم؟!
سرشو عقب بردو نگاهی ب‌کاناپه جلوی پنجره انداختم دوباره نگاهشو رو من اورد
رد نگاهشو گرفتم چشمام درشت شد
ته:رو‌کاناپه بخوابم شب؟!؟!
جین: فک‌کردی من رو گنج نشستم؟ من از کجا باید میدونستم که مهمون ناخونده دارم ی خونه چندین اتاقه بخرم
ته:همین الانشم خونت چندین اتاق داره
جین: همه اونا پرن
ته:نه ی اتاق که درش قفل باشه هست میرم اونجا میخوابم
با صدای کوبیدن چنگالش رو‌میز نگاه عصبیش از ترس توخودم لرزیدم
از جاش بلند شدو با عصبانیت خشمی که داشت سمتم‌ اومد
جین:وارد اون اتاق شدی؟!
از لای دندوناش کلماتو بیان میکرد
ته: نه..نه من فقط امتحانش کردم همین دیدم قفله
جین: دفعه اخرت باشه حتی سمت اون اتاق میری فهمیدی؟!
بلند سرم فریاد‌ کشیدو بغض تمام راه گلومو گرفت
من چه کار اشتباهی کردم..
اگ میدونستم انقد عصبی میشه هیچوقت اینکارو نمیکردم..جین ادم ترسناک و پر از  رازه..
ته:فه..مید...م
سعی کردم بغضمو نشکونم
جین دستشو رو صورتش کشیدو نفسشو‌بیرون داد نگاه عصبی بهم انداختو از پله ها بالا رفت.
سرمو برگردوندم نگاهی به کاناپه کردم خواستم حرفی بزنم ک از طبقه بالا ی متکا ی پتو روی زمین پرت کرد با صدای بلند بسته شدن در اتاقش فهمیدم که رفته..
اروم سمتشون رفتمو تو بغلم گرفتم
متکارو رو کاناپه گذاشتمو دراز کشیدم پتورو رو سرم کشیدم.
بغضم بلافاصله شکست چند ساعتی گریه کردم، حتی متوجه نشدم که کی خوابم برده بود که با حس گرسنگی از خواب بیدار شدم ، اروم پتورو از رو سرم کنار زدم با یاد اوری امروز متوجه شدم که هیچی تا الان نخوردم معدم کاملا خالیه..
از جام بلند شدم تو تاریکی خیلی اروم سمته اشپزخونه قدم برداشتم؛ دره یخچالو باز کردم خم شدم تا داخلشو نگاه کنم شیشه شیر رو تو دستم گرفتم از کیکی ک ته یخچال بود کمی بریدم.. تو همون حالت بودم که با شنیدن قدمای کسی تو جام سیخ شدم از اینک قرار بود مچم گرفته بشه کلی خجالت میکشیدم.
جین انقد باهوش وتیزه ک با صدا از خواب بیدار شده؟!
+اینجا چه غلطی میکنی؟!
با شنیدن صدای مردی که برام اشنا نبود شیشه شیر از دستم ول شدو پخش زمین شد سریع سرمو برگردوندم چند قدم عقب رفتم از ترس متوجه نشدم پام رو خورده شیشه ها رفته با وحشت ب مرد رو ب روم زل زدم.
اون..اون جین نیست.. !


_________________
ووت و کامنت فراموش نشه
لطفا ازم حمایت کنید ✨

Continue Reading

You'll Also Like

459K 75.2K 62
کاپل اصلی: ویکوک. کاپل فرعی: سپ«یونگی تاپ» و ناممین. خلاصه: تهیونگ پادشاه کره جنوبیه و ده سالی هست که دنبال جفت حقیقیشه... چی میشه که وقتی با یونگی،...
30.5K 5.8K 23
White Rose | رُز سفید من به دلیل ترسی که از تو داشتم برای قوی‌تر شدن تلاش کردم و به عنوان قوی ترین امگای پک رُز سفید شناخته شدم. ولی این کافی نبود نه...
9.2K 1.3K 8
پس از مرگ خانواده‌ی جئون، سرپرستی جونگ‌کوک یتیم رو عموش کیم تهیونگ قبول میکنه و توی پر قو بزرگش میکنه... اما چی میشه اگه جونگ کوک سعی در اغوا کردن ع...
368K 13.5K 17
❗حتما قبل از خوندن فصل دوم فصل یک رو بخونید❗ فصل اول👈 the little father زندگی ادامه داره (فصل دوم پدر کوچک) زندگی ادامه داره..... حتی اگه زیر بارون...