ديدم خيلي مد شده و اكثرا شرطه ووت ميزارن🤨گفتم منم بزارم😅
اِهم اِهم شرطه ووت: ٢٥٠😂😎
ايده اي يا ...داشتيد حتمااا بهم بگيد بيبي ها💋
چانيول درو باز كرد و با لوهان وارده خونه شد!
سوهو و لي رويه مبل ها و تو بغله هم خوابيده بودن و خانومه كيم تويه اشپز خونه بود!
خ.ك:اومديد؟خوش اومديد!پسرا امروز خسته شدن و خوابشون برد! ميخوايد بيدارشون كنم؟
چان:نه نه ممنون ما هم ميريم بخوابيم!بكهيون كجاس؟
-فك كنم تو اتاقش باشه.
لوهان خودشو بينه لي و سوهو جا داد و بينشون دراز كشيد!
چان:بيا بريم بالا سره جات بخواب!
لوهان:خستم،صبح ميام!
چانيول سرشو تكون داد،اين رفتارايه لوهان هيچ وقت واسش عادي نميشد،اون عاشقه خوابيدن بينه ٢ نفر بود و دليلشم نميدونست!جاش تنگ نميشد مگه؟
دره اتاقو باز كرد و با بكهيوني مواجه شد كه حوله رو دوره پايين تنش بسته بود و شكه بزرگش تويه چشم ميزد!
-هي..!
بك-چانيولااا..
-بك..
گرگه درونش دلش ميخواست كه همين الان بره پيشه اون امگا و تا ميتونه بغلش كنه ،از بس كه خوردني شده بود و با چشمايه كيوت و برق برقي نگاش ميكرد!
بك-برگشتي بالاخره...
چان نفسه عميقي كشيد و سعي كرد خودشو اروم كنه،عقلش بايد كار ميكرد.
بك سمتش اومد كه بغلش كنه ولي با حرفه چان سره جاش خشك شد!
-چاق شدي،پهلو دراوردي!خانومه كيم ميگفت كم غذا ميخوري ولي الان چاق شدي كه!
بك نگاهي به پهلوهاش كرد ،اونا فقط يه كوچولو درومده بودن و اونم فقط به خاطره بارداريش بود،چرا چانيول همچين چيزي رو داشت بهش ميگفت!
بكهيون سمتش راه افتاد و رو به رويه چانيول وايساد.
-چرا لنگ ميزني؟
-اومدي فقط سوال كني ازم؟
-چرا لنگ ميزني؟
-امپول زدم بابا،پرستاره بد زد بهم!
بكهيون با ذوق تو چشمايه چانيول نگاه كرد و سرشو تكون داد و گفت: موهامو ناز كن زود باش!
-ها؟
-موهام ،موهاممم توشون دست بكش!
-حده خودتو بدون!
از سر تا نوكه پاش مورمور شد و درده بدي رو تو قلبش حس كرد!
اون فقط ميخواست الان چانيول بغلش كنه يا حداقل موهاشو ناز كنه!
اين چيزه زيادي بود؟شايد بود!
امگايه درونش واسه حس كردنه اون الفايه دور از دسترس خودشو به در و ديوار ميكوبيد انگار!
-هوا سرده برو لباس بپوش! و پشتشو به بكهيون كرد و سمته در رفت!
فروموناش كله اتاقو پر كرد،عطره سردِ تلخ و شكست توشون احساس ميشد،نميتونست كنترلش كنه و بيشتر فرومون ازاد كرد!
چانيول درو پشته سرش بست و نفسه عميقي كشيد!
فرومونايه بكهيون كله راه رو رو پر كرده بود! تند رفته بود؟بكهيون كه حالش خوب بود!
خانومه كيم با يه ظرف به سمتش اومد و لبخند زد:خوب شد كه برگشتيد،امروز اينقدر حالش بد شد كه رفت بيمارستان،بهتره كه اين ماهايه اخر پيشش باشيد و هواشوبيشتر داشته باشيد!
اتاقتونو مرتب كردم بكهيون اين چند وقت ازش استفاده ميكرد ،گفتم بهتره يه دستي بهش بكشم!
-حالش كه خوبه تازه چاق ترم شده!
-به اون ميگيد چاق؟ اين سيني داروهاشه ببريد بهش بديد!
-دوستاش پيشش نيومدن هنوز؟
-نه هنوز،سفرشون طول كشيد.
-مرسي كه پيشش بوديد!
نفسه عميقي كشيد و دره اتاقو دوباره زد و وارد شد!
چي ميديد؟
يه باسنه خوش فرم و سفيدِ گاز گرفتني!سكسي!زيادي سكسي بود!
يه باسنه سكسي و يه پسره سكسي!نميخواست متوجه اين جذابيت ها بشه وگرنه هيچي درست پيش نميرفت!
-چان..
-بپوش لباساتو و بيا داروهاتو بخور!
بكهيون سريع لباس هاشو پوشيد و سمته چانيول رفت.
-بردار بخور!
بكهيون دهنشو باز كرد و منتظر بع چانيول نگاه كرد!
-من بزارم تو دهنت؟
-هوم!
-هوووم قرص يا ديكمو؟
-ها؟؟
چانيول قرصو از جاش دراورد و سمته دهنه بكهيون برد !بكهيون شوكه از حرفش دهنشو باز كرد و قرصو قورت داد!
چانيول فاصله صورت هاشونو كم كرد و بوسه سريعي به لباش زد و تو همون فاصله تو صورته بكهيون گفت:
مرسي كه اين مدت مواظبه خودت و بچه بودي!
بكهيون لبخند زد و پشته سره چانيولو گرفت و لباشو رويه لبايه چانيول كوبيد و شروع به بوسيدنش كرد!
چانيول هم اروم شروع به بوسيدنش كرد و از پشت كمرشو نوازش كرد!
بعد از چند مين بكهيون بوسه رو شكست و پيشونيشو به پيشوني چانيول چسبونيد و گفت:خيلي خوبه كه برگشتي!و لبخند زد!
فاك اين خيلي جذاب بود بكهيون خيلي شيرين بود!
چانيول:خوبه كه ميبينم حالت خوبه!
-هوم الان خيلي بهترم!
-بيا بريم بخوابونمت!
چانبول دستشو دوره گردنه بكهيون انداخت و سمته تخت بردش و كمك كرد رو تخت دراز بكشه!
كناره تخت نشست و به صورته بكهيون نگاه ميكرد!
بك:هي اينقدر بهم زل نزن!
-خوب!
بكهيون لبشو به دندون گرفت و گفت:ميدوني اين مدت از وقتي كه رفتي مسافرت يه چيزي خيلي اذيتم ميكنه!
-چي؟؟
-خوب اون شب كه رفتي،من بهت زنگ زدم كه بگم گرگ كوچولو اولين لگداشو زده و تو گفتي مهم نيست بازم ازت پرسيدم كه واست مهمه اين بچه يا نه؟ولي تو جوابي ندادي!
اين..اين واقعاا منو اذيت كرد كه تو هيچ جوابي ندادي.تو كه واقعا نميخواي بعدا اذيتش كني؟من واقعاا نميخوام اون سختي بكشه!
لطفاا لطفاا قول بده كه مواظبشيي.
اون نبايد مثله من يا تو بشه منظورم وظعيتيه كه توشيم!
دماغشو بالا كشيد و به چشمايه چانيول نگاه كرد!
-من قولي نميدم بكهيون.
-چ...چي؟
-من و تو هم از اولين نميدونستيم كه قراره اين اتفاق برامون بيوفته!
من سعيمو ميكنم در حده توانم خوشحال نگهش دارم و مواظبش باشم.
و اولين لگده بچه؟من واقعا چندشم ميشه به شكمه يكي كه حاملس نگاه كنم چه برسه كه اون بچه لگد بزنه اوه واقعا حالم بد ميشه!
و اين كه اره بچه برام مهمه!
الانم بگير بخواب!
-نميخوابي اينجا؟
-اتاقه خودم راحت ترم!شب بخير!
-شب بخير!
با صدايه داد چشماشو باز كرد!
-فاك بهت چانيول يه سوغاتي كوفتي نميتونستي برام بگيري؟عقده اي بدبخت!خسيس!
سوهو-لي بس كن!
لي-بس كنم؟من تازه شروع كردم!سوغاتييييييي!
سوهو-بس كن عزيزم اين احمق هيچي حاليش نيس كه!خسيسه و عقده اي!شپش تو جيبش نيست بابا!
لي-جدي؟
سوهو-اره بابا بدبخته!
چانيول هنگ و گيج به دو تا دوستاش كه سره سوغاتي بحث ميكردن نگاه ميكرد!
سوهو-چته چانيولِ خسيس؟ نگاه نكن مگه نميبيني بيبيم ناراحته!
لي:بيبييي بغللل!
سوهو لي رو بغل كرد و گوشيشو دراورد و شروع به تكست دادن به چانيول كرد:
چان-من ميرم بالا تو چمدونم نگاه كنم!
لي-منم ميامم باهات،با هم نگاه كنم!
سوهو-تو بشين سرهه جااات بيبي،چان الان ميره بالا و حتمااا برات سوغاتي مياره!
لوهان-هنوز باورم نميشه شما دوتا با هم باشيد!
سوهو-اينجوريشو نگاه نكن،تو تخت يه ادمه ديگس!
لوهان-فاك فاك انتظاره شنيدنه همچين حرفي رو نداشتم!
لي-من تو تخت يه ددي واقعي ام،سوهو تا يه مدت به جايه اسمم بهم ددي ميگفت!
سوهو:فاك،دهنتو ببند عنتر.
لي:بكهيون بيدار شده؟
سوهو-نميدونم،برو چكش كن!
لي سمته پله ها رفت و داد زد-بيداري ماما؟
بكهيون-دارم ميام پايين.
لي-اومدممم!
و از پله ها بالا رفت پيشه بكهيون.
لوهان-كجا رفت؟
سوهو-رفت بكهيونو بياره پايين،پله ها يكم واسه بكهيون زياده!ميره حواسش باشه يه وقت نيوفته،از وقتي اومديم پيشه بكهيون خيلي حواسش به بكهيون هست.بكهيون لياقته بهترينا رو داره.
چان-چرا اومدي بالا؟
لي-اومدم بكي رو ببرم!
-خودش پا داره ميتونه بياد.
لي-ديروز امپول زده مطمعنم باسنه كوچولوش درد گرفتهه،برم يكم كمكش كنم!
چان-لازم نكرده خودم كمك ميكنم.
-من كمك ميكنم.
-بيا سوغاتيتو بگير و برو پايين.
-ببرشون پايين،ميام ازت ميگيرم!
-ميگم برو.
-نميرم،تو برو!
بكهيون از اتاق بيرون اومد و پوكر به هر دوشون نگاه كرد!
لي-صبحت بخير قشنگ!
بك-صبح بخير.
چان-دستمو بگير ببرمت پايين.
لي دسته چانيولو كنار زد و بكهيونو سمته پله ها برد و گفت:تو لازم نيست كمك كني،يكي شايد ناراحت بشه.
چان-و اونم دوسته خودته.
لي-دوسته من عقل تو سرش نيست.