2

1.3K 116 26
                                    

بعد از تموم کردن کاپ کیک ها، هری باافتخار لویی رو بغل کرد، و گفت که واقعا خوشحاله لویی تو همچین کاری بهش کمک کرد. لوییم خوشحال بود که یه حرکت ساده میتونه این لبخند قشنگ رو رو لبای هری بیاره. ولی الان لویی فکر میکنه که دیگه نمیتونه کنترل کنه خودشو، تقریبا ۹ روزه که اونا بدون انجام هیچ کاری سپری کردن.

پس لویی خودشو از هری جدا میکنه. اول هری اخم میکنه چون تازه یه ثانیه بود بغلش کرده بود و حالا ازش جدا شده، ولی بعد حس نرم لبای لویی رو لبای خودش باعث شد هرچی که الان داشت بهش فکر میکردو یادش بره.

اول ابروهاشو از حالت تعجب برد بالا اما این باعث نشد که به بوسیدن دوست پسرش ادامه نده. بوسه شون شیرین و آروم شروع شد ولی هر ثانیه که میگذشت، لویی بیشتر و بیشتر برای هری تشنه میشد. که بیشتر ببوستش، بیشتر لمسش کنه، بیشتر حسش کنه.

اون زبونشو بیرون آورد و به راحتی کردش تو دهن گرم هری وقتی هری بازش کرد تا نفس بگیره. حس زبون لویی تو دهنش باعث شد هری ناله کنه، باعث شد زبون لویی یه ارتعاشی رو حس کنه. لویی زبونشو تو دهن هری حرکت میداد وقتی زبون هری هم بهش خورد و اونا مزه همو چشیدن.

هری زبون لویی رو ساک زد ، میدونست که این لویی رو دیوونه میکنه. لویی ناله کرد از حسی که دریافت کرد لذت برد. بعد کشید کنار و رو لبهای هری نفس نفس زد.

"میخوای کاپ کیکارو بذاری سرجاشون؟" لویی با نفس بریده ش پرسید. هری سریع همشونو گذاشت تو یخچال و برگشت تا به بوسیدن لویی ادامه بده.

"اتاق خواب. الان." لویی گفت.

هری جوابش رو نداد و فقط دوباره لبهاشونو بهم متصل کرد. دقیقا همون اندازه که هری بهش نیاز داشت خودشم هریو میخواست. رفتن سمت در با اینکه تلو تلو میخوردن اما از لبهای همدیگه کنار نکشیدن.

بعد اینکه تو اتاقشون رسیدن، هردوشون نفس نفس میزدن. لویی سریع هری رو هل داد رو تخت و رفت روش نشست، با هرزانوش تو دوطرف هری. لباهاشون دوباره به هم متصل شدن و لویی عاشق حس بیبیش درحال بوسیدنش بود. عاشق این بود که هیچکی بجز خودش نمیتونه همچین حسی داشته باشه بخاطر هری.

لویی لبهاشو از هری جدا کرد رفت سراغ فک هری. لویی عاشق خط فک هریه، خیلی خوشگل بود و بوسیدن قسمت بین فک و گوشش فوق العاده بود چون هری همیشه ناله میکرد و صورتش رو چین میداد که لویی عاشقشه.

پس همین کارو کرد.

مستقیما شروع کرد به مکیدن اون قسمت و هری گردنشو چرخوند تا به لویی فضای بیشتری بده. لویی با ولع داشت به کارش ادامه میداد و هری داشت نفس نفس میزد و ناله هایی میکرد که برای گوش لویی مثل موسیقی بودن. اری انگشتاشو برد تو موهای لویی و کشیدشون و باعث شد لویی از لذت ناله کنه‌.

Pretty Boy [L.S]Where stories live. Discover now