73-Born to be miserables

Start from the beginning
                                    

لویی از سرما انگشتاشو حس نمی‌کرد. توی کامیونت یه مقداری گوشت بود تا اگه چک کردن لو نرن. زندانیا پشت گوشتا بودن و اکثرشون خوابیده بودن. لویی ولی بیدار بود و با این که چونه‌ش می‌لرزید لبخند زده بود : اسمیت؟

اسمیت هایی گفت و نگاهی به لویی انداخت. لویی به سقف نگاه کرد و خندید : اگه دیدمش زشته همون موقع به فاکش بدم؟

اسمیت خندید و نچی گفت. لویی دستاشو به هم مالید : زشته اگه بدون هیچی باشه؟ نه مقدمه نه وسیله‌ای؟

اسمیت نه‌ای گفت و موهای لویی رو به هم ریخت : کاری رو بکن که راحتی لو. و بهم قول بده دیگه اذیتش نکنی.

لویی لبخندی زد و گونه‌ی اسمیتو بوسید : باشه اسمیت. از این به بعد تو رو اذیت می‌کنم.

اسمیت خندید و به چشمای براق لویی نگاه کرد : دلم برات تنگ میشه. برای تیکه انداختنت و گریه کردنت. برای هورنی شدنت حتی.

لویی با مشت کوبید وسط پای اسمیت. اسمیت آخی گفت و خم شد. لویی خندید : تو رو هم عقیم می‌کنما. گم شو عوضی بچ.

اسمیت وسط درد خندید و هی صاف نشست و دولا شد تا درد خوب بشه. لویی دستاشو زیر پاش گذاشت : سردمه.

اسمیت بلند حقته‌ای گفت و چپ چپ نگاهش کرد. لویی خندید و خودشو کش و قوس داد. از منفذای کامیونت نور خورشید می‌زد داخل. صبح شده بود. پنج و پنجاه دقیقه بود.

هری با استرس کتو برای بار سوم پوشید و با چرخ خیاطی کوچیکی که کنار اتاق کارش بود سرشونه‌های کتو که حالا براش گشاد شده‌بود تنگ کرد. کمر شلوارو هم همینطور و کفشاشو برق انداخت. یه کفش مشکی کالج با زبونه‌ی رنگین کمونی.

کتو با اتو پرسی اتو کرد و بعد از این که برای آخرین بار به اتاقش نگاه کرد، لامپو خاموش کرد. با مبلش خداحافظی کرد و عکساشو از روی یخچال برداشت. همه رو توی یه کیف کوچیک مشکی جا داد و دم در ایستاد : حالا که فقط بدون لویی توت زندگی کردم، بهتره به فاک بری. خداحافظ برای همیشه. فاک بهت.

درو‌ محکم به هم کوبید و کفشای رنگین کمونی‌شو پوشید. از پله‌ها پایین رفت و تا برسه سه بار اسپری زد. سوار ماشینش شد و کتو روی صندلی کمک‌راننده نشوند. 

با لبخند پشت تمام چراغ قرمزا ایستاد. وقتی رسید به محل اجرا ساعت هفت و نیم بود و همه چیز آماده بود. با چند تا فن عکس گرفت و بهشون امضا داد و توی دلش خندید. اون فنا رو فروخته بود به یه چیز بزرگتر.

اجرا شروع شد. تمام مدلا کارشونو خوب انجام دادن. آهنگ همون آهنگ همیشگی بود. مدلا تند تند رد می‌شدن و هری بی‌نهایت منتظر بود بره بیرون تا مهمون ویژه‌شو ببینه.

How to be a criminal (L.S) (Completed)Where stories live. Discover now