-هری نیومده؟

اون پرسید و به اطراف نگاه کرد
لویی: تو که میدونی اون تو هر مراسمی آخرین نفر میاد!

زین مشروب رو از دست لوسی گرفت و یک قلپ خورد : تا وقتی ما هستیم اون دوست پسرت رو میخوای چیکار؟

لویی حرف زین رو ادامه داد : ما از اون خیلی باحال تریم نیستیم لوسی؟

لوسی خندید: حتما همینطوره!!

-لوسی!
لوسی سمت صدا برگشت

-دیلان!
دیلان حالت چهرش رو متعجب کرد: واو! تو اینجایی ! باورم نمیشه پاتو از در اتاقت بیرون گذاشتی!

اون به شوخی گفت و لوسی یک مشت به بازوش زد : هیییی انقدر من رو اذیت نکنید!

دیلان خندید و لوسی رو بغل کرد
-بازی بیر پونگ؟

لوسی کشید عقب: اوه نه مرسی !
دیلان دست لوسی رو گرفت : زود باش.بیا یکم خوش بگذرون!

لوسی: مطمئن نیستم که بخوام مست کنم
دیلان لوسی رو کشید : فقط یک دور!

لوسی دیگه چیزی نگفت و همراه دیلان رفت
فقط یکم از بازی بیر پونگ گذشته بود که سروکله هری پیدا شد
اون لوسی و دیلان رو در حال بازی دید و سمتشون رفت
هری از پشت دست هاشو دور کمر لوسی حلقه کرد و اون جا خورد

برگشت و با دیدن هری لبخندی زد : بالاخره اومدی!
هری خندید : میخواستی نیام؟
لوسی خودش رو توی بغل هری جا داد : میخواستم زودتر بیای!

هری خندید و دستش رو گرفت تا به یک گوشه برن
لوسی قبل رفتن سمت دیلان رفت: مرسی دی. بازی خوبی بود

دیلان چشمکی زد و با شیطنت گفت :خوش بگذره

پسر ها و دختر ها با آهنگی که کل خونه رو پر کرده بود مشغول رقصیدن بودن
لوسی و هری دست در دست هم یک گوشه ایستاده بودن
هری لبخندی زد : لباست خیلی قشنگه
لوسی یک نگاه به لباس دکلته مشکی کوتاهش انداخت : مرسی. انتخاب اشلیه!
هری خندید : حدس میزدم!

لوسی سرش رو روی شونه هری گذاشت و دستاش رو دور بازوش حلقه کرد: هری؟میخوام یک چیزی بهت بگم
هری سرش رو روی سر اون گذاشت و با آروم ترین صدا ممکن جوابشو داد : چی؟
لوسی یکم مکث کرد

هری سرش رو برگردوند تا بهش نگاه کنه
لوسی به یک نقطه خیره شده بود : بعدا... بعدا بهت میگم
هری چیزی نگفت. عوضش لوسی رو جلوی خودش کشید
لوسی از این عکس العمل ناگهانی هری جا خورد: هری داری چیک...

اون نتونست حرفش رو تموم کنه چون لب های هری روی لب هاش قرار گرفت

لوسی دستش رو روی قفسه سینه هری گذاشت و اون رو بوسید

بوسه های هری هر لحظه شدید تر و وحشیانه تر میشد
اون خودش رو کاملا به هری چسبوند و با تمام سرعت میبوسیدش

دست هری از پشت لوسی سمت باسنش رفت و اون رو برگردوند سمت دیوار و خودش جلوش ایستاد
با یک دست اون رو بلند کرد

لوسی پاهاشو دور کمر هری حلقه کرد اما بعد چند ثانیه یکم عقب رفت و نفس نفس زنان گفت : هری...یادت نره...ما وسط مهمونی...هستیم

هری خندید و یک بوسه روی لب لوسی گذاشت : میدونم

لوسی خواست جواب هری رو بده که صدای یک داد همراه با شکستن چیزی متوقفش کرد

هری لوسی رو پایین گذاشت و سمت صدا برگشتن
پسر ها و دختر ها دور یک چیز جمع شده بودند و همهمه میکردن

-اون دست کثیفت رو از من بکش عوضی

لوسی به هری نگاه کرد : اوه نه
هری متوجه شد و سمت جمعیت دوید

صدا صدای لیام بود.اون باز هم خودش رو توی یک دعوا انداخته بود
هری جمعیت رو کنار زد و جلو رفت
به صف اول رسید و لیام رو دید که جلوی جکسون ایستاده بود و با عصبانیت دست هاشو مشت کرده بود

جکسون به لیام پوزخند زد : فکر کردی کی هستی؟ تو هیچی نیستی.بهتره پاتو از گلیمت دراز تر نکنی چون الان توی محدوده من ایستادی پسر.اینجا خونه منه

لیام خیلی ناگهانی سمت جکسون حمله کرد و هری سمتش دوید

GameWhere stories live. Discover now