لوسی برای بار هزارم کمد لباساش رو زیر و رو کرد
باورش نمیشد که واقعا لباس مناسبی برای پوشیدن نداشت
کاش پیشنهاد اشلی رو رد نمیکرد
روی تخت نشست و آه غلیظی کشید
با این وضع مهمونی براش کنسل شده به حساب میومد.
گوشی رو دستش گرفت تا به هری بگه نمیتونه بیاد
صدای زنگ در از پایین بلند شد
لوسی پیامش رو تایپ کرد : سلام هری. واقعا متاسفم اما فکر نکنم بتونم امشب بیام. حالم اصلا خوب نیست.به هر حال امیدوارم به تو خوش بگذره
دستش رو سمت ارسال برد اما صدای مامانش متوقفش کرد: لوسی؟ لیلی اومده دیدنت
لوسی گوشی رو روی تخت ول کرد و سمت طبقه پایین رفت
-لیلی؟
لیلی با دیدن لوسی سمتش رفت و لبخند زد
-سلام لوسی!
لوسی با تعجب لیلی رو برانداز کرد: این چیه دستت؟
لیلی با عجله کاور لباسی که دستش بود رو روی مبل گذاشت
لیلی: محموله ای که از طرف اشلیه!
خندید و بعد یک پاکت نامه رو دست لوسی داد
-به همراه این نامه!
لوسی نامه رو گرفت و خوند
"میدونستم حوصله خرید نداری.و همینطور میدونم که لباس درست حسابی نداری.پس اینو بگیر. توی مهمونی هم ازم به خاطر نجات دادنت تشکر کن! -اشلی"
لوسی خندید و پرید بغل لیلی
لیلی اول شکه شد ولی بعد اونم لوسی رو بغل کرد
-ممنون لیلی! تو منو نجات دادی!
لیلی دوباره متفکر شد : از لحاظ فنی اشلی نجاتت داد!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~
لوسی و لیلی با هم وارد مهمونی جکسون شدند
به خاطر هالووین کل خونه با تم مخصوص تزیین شده بود
چهار گوشه ی خونه رو تار عنکبوت گذاشته بودن و روی زمین پر از کدو حلوایی هایی بود که داخل اون شمع های کوچکی بود که فضا رو روشن میکرد
ملافه هایی از سقف آویزون بود و سایه ای که از داخل اونا به بیرون میتابید فضایی ترسناک رو ایجاد میکرد
لوسی ،زین و لویی رو گوشه یک سالن دید و سمتشون رفت
-فکر نمیکردم شما دو تا رو اینجا ببینم!
اون به شوخی گفت و نگاه شیطنت آمیزی بهشون انداخت
لویی یکم از مشروبش خورد و گفت : لوسی! این رو ما باید به تو میگفتیم دختر!
لوسی خندید و مشروب زین رو از دستش گرفت
زین غر زد: میتونی بری برای خودت بگیری!
لوسی خندید و بدون توجه به زین یکم از مشروب خورد
YOU ARE READING
Game
Horrorبازی با یازده نفر شروع میشه اما چند نفر زنده میمونن؟ ..... این فن فیک توی اینستاگرام گذاشته شده بود و حالا کاملش اینجا گذاشته شد
part 1
Start from the beginning
