-مهمونی جکسون؟ اممم...نمیدونم

هری اصرار کرد : بیخیال لوسی امشب هالوینه. بیا یکم خوش بگذرونیم

اون لب پایینش رو گاز گرفت و با حالت ملتمسانه به لوسی نگاه کرد

لوسی خندید : باشه .امشب اونجا میبینمت

هری خوشحال شد : عالیه. بهتر از این نمیشه

لوسی به هری خندید

معلومه که هری خیلی خوشحال شده بود.لوسی زیاد به مهمونی ها نمیرفت و ترجیح میداد سرش رو توی خونه با کتاب خوندن گرم کنه

هری به لوسی نزدیک شد
لوسی خندید: چیکار میکنی هری؟

هری چشماشو بست و با شیطنت گفت : یک دختر خوشگل رو میخوام ببوسم
لوسی خندید و هری رو بوسید

هری جلوی لوسی قرار گرفت و لوسی رو به کمد چسبوند
یک دستش رو روی کمد گذاشت و با دست دیگش کمر لوسی رو گرفت
لوسی دو تا دستش رو دور گردن هری حلقه کرد و با اشتیاق اون رو میبوسید

-اهم!

لوسی هری رو از خودش جدا کرد و به پشت سر هری نگاه کرد
اشلی با نیش باز به اون دو تا نگاه میکرد

هری غر زد: چرا تو همیشه بدموقع پیدات میشه؟

اشلی جلوی صورت هری بشکن زد : پسر خوب اینجا مدرسست .جای اینکارا نیست!

هری چشماشو توی حدقه چرخوند
اشلی سمت لوسی رفت و دستش رو دور گردنش انداخت : این کاراتون رو برای امشب نگه دارید! فعلا کارهای مهم تری داریم!

هری: مثلا چه کاری؟

اشلی نگاه مرموزی به لوسی انداخت : خرید لباس؟

لوسی غر زد: اوه نه خدایا.خواهش میکنم اشلی نه! من لباس دارم!

اشلی یک دونه زد به شونه لوسی: هیچ دختری رو ندیدم که مثل تو از خرید فراری باشه

-اش؟ چرا این دو تا رو تو حال خودشون ول نمیکنی یکم حال کنن؟

یک دست از پشت دور گردن اشلی حلقه شد
اشلی پوکر فیس برگشت و به قیافه شیطون برادرش نگاه کرد: و چرا تو هیچ وقت من رو تو حال خودم ول نمیکنی تا یکم حال این و اون رو بگیرم؟

-شاید به خاطر اینکه من ازت بزرگترم و باید حواسم بهت باشه؟

اشلی چشماشو گرد کرد: فقط یک دقیقه و بیست و چهار ثانیه!

هری خندید : نایل! به موقع رسیدی! خواهشا این خواهرت رو از لوسی دور نگه دار!

نایل : با کمال میل هری
نایل همینطور که دستش دور گردن اشلی بود اون رو با خودش کشید

اشلی همینطور که دور میشد داد زد : شب توی مهمونی میبینمتون!

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

GameWhere stories live. Discover now