Chapter 9

489 23 0
                                    

نمیدونم دقیقا ساعت چند بود ک باتکونای دست هاله بزور چشماموبازکردم

ـ شمیم شمیم چقد میخوابی پاشو لنگ ظهره خرس قطبیم انقد نمیخوابه

ـ سوراخم کردی بیشور بزا یکم بتمرگم

ی ضربه وحشیانه  ب باسن مبارکم زد ک ازجاپریدم

ـ هوی کبود شه کی میخادیشوبده بزنم پس کلت

هاله ریزخندیدوگفت این باسنی ک من دیدم پاموکبود نکنه خودش کبود نمیشه

بالشتوبرداشتمو ب طرفش پرت کردم ک روهواقاپیدشوگفت بیا صبحانه کوفت کن ک بعدش باید برا شروین نقشه بکشیم

ـ اه اه اسم اون نفلروپیش من نیار کچل ایدزی

ـ اولا ک قد هیکل منوتوموداره دوما ک ایدز کجابود

ـ اه چمیدونم باو بزابرم دشوریوبیام

اینوگفتمو دویدم دشوری

بعداز انجام کارای مربوطه ب اشپزخونه رفتمو مشغول شدم

ـ به به ببین چ کرده دیگه وقتشه ا ترشیدگی دربیای

ـ خدا اززبونت بشنوه خواهر

ـ ای مرگ خوزودتر خودم برات استین بالامیزنم

ـ ریدی گل من خودتوسروسامون بده من پیشکش

میگما من با این شروین گودزیلاچیکنم

ـ شمیم نگا ماهنوبرافارغ التحصیل شدن حامد جشن نگرفتیم

ـ خب چ ربطی داشت

ـ ربطش ب اینه ک قراره این پنج شنبه جشن بگیریم شروین و توام میاید

ـ خوبعدش

ـ بعدش ب اینه ک جنابعالی باپسرای فامیل بنده گرم میگیری و عکس العمل شروینو میبینی اگه روت غیرتی شد ینی دوست داره

ـ و اگه مث سیب زمینی وایساد نگاکرد

ـ دوست نداره
انگشت شستواشارمو بهم چسبوندمو روب هاله گفتم پرفکت
همینه الهی عمم قربونت بره ک انقد مهربونی

ـ عمه ترشیدتونگه ار براخودت لازمت میشه

ـ حوله جونم من چی بپوشم

ـ زهر ماروحوله حالا ی گونی پیدامیشه ک بپوشی بیخی دیه

هاله من برم دوش بگیرم از اونورم بایدبرم خرید لباس

ـ من بات نمیاماگفته باشم

ـ کسیم نگفت توبیای مگه خودم بوقم

ـ بوق ک چ عرض کنم شیپوری

بعداز خدافظی از هاله ی اژانس گرفتمو رفتم خونه

کیف پولمو سوییچو هندزفریمو برداشتمو ی تیپ پسرکش زدم و رفتم براخرید لباس

ی ساعتی میشد ک داشتم گشت میزدم اخر خسته شدمو گفتم الان وارد هرمغازه ای شدم باید از همونجا لباس بخرم چ خوشگل باشه چ زشت

نفس عمیقی کشیدموب سمت اولین مغازه ای ک بم نزدیک بود شدم

اتفاقا لباساش شیک بود

خداروشکر تو این ی موردشانس اوردم
اکه ما شانس داشتیم اسممونو باید میزاشتن شمسی

داشتم چشم چشم میکردمو دنبال ی لباس

خوب میگشتم ک چشمم ی لباس
صورتیوگرفت ساده بود ولی شیک

ازرگال دراوردمشو رفتم ک پرو کنم

خیلی بم میومد انصافا غالب تنم بود

لباس دکلته ای بود ک بالاتنش باتور پوشونده میشد اما از قسمت کمر تا نزدیکای باسن بازبود

همینشم برا اجرا نقشم خوب بود مطمئنم پوست سفید بدنم تواین لباس بیشتر جلوه میداد
____________
عکس شخصیت های داستانم میتونید ببینید ✌

شمیم عشقWhere stories live. Discover now