آلفای شکسته

144 43 18
                                    

با اعصابی متشنج به سمت باغ پا تند کردم تمام دعوا ها و مشکلات پدرهام جلوی چشمم دوباره جون گرفته بودند ،دعوا ها و مشاجراتشون دروغ های پدر امگام خیانتش ...همه و همه

امگا های اطراف من چرا اینقدر خود خواه بودند اون از عموهام که به خاطر ثروت بیشتر پدر بزرگ رو رها کرده بودند و توی کشور های غریب زندگی می‌کردند این هم از یونگی و بکهیون که یکی شون حاظر نیست بخاطر عشقش از مقعیت هاش دست بکشه و دیگری بخاطر تولش و حس پدرانش حاظر به عذاب دادن بعد انسانیشه، اصلا درکشون نمیکنم چرا؟؟.....چرا این همه خودخواهی....

به یاد عمه هاوون به سمت تک درخت انتهای باغ رفتم و پای درخت نشستم ،شروع کردم به زمزمه کردن شعری که عمه همیشه در حالی که با گوشی موبایلش با امگاش صحبت می‌کرد براش میخوند

(( Serendipity از جیمین ))

[[هیچ کدوم از اینا اتفاقی نیست

فقط، فقط اینطور حس میکنم

تمام دنیا از دیروز متفاوته

فقط، فقط بخاطر خوشحالی تو

وقتی صدام زدی.

من تبدیل به گُلت شدم.

انگار منتظرش بودیم.

ما اونقدر شکوفه میزنیم تا درد بکشیم.

شاید این فقط آینده نگریِ جهان باشه.

باید همینجوری باشه.

تو میدونی، من میدونم.

تو من هستی و منم توئم.

همونقدری که قلبم بال بال میزنه نگرانم.

سرنوشت به ما حسودی میکنه.

منم به اندازه‌ی تو ترسیدم

وقتی منو میبینی

وقتی منو لمس میکنی

جهان بخاطر ما حرکت کرده

بدون جاانداختن یه چیز کوچیک

خوشحالیه ما برنامه ریزی شده بود

چون تو عاشقمی

و من عاشق توام

هیچ کدوم از اینا اتفاقی نیست

فقط، فقط اینطور حس میکنم

تمام دنیا از دیروز متفاوته

فقط،فقط بخاطر خوشحالی تو

وقتی صدام زدی.

من تبدیل به گُلت شدم.

انگار منتظرش بودیم.

ما اونقدر شکوفه میزنیم تا درد بکشیم.

شاید این فقط آینده نگریِ جهان باشه.

باید همینجوری باشه.

تو میدونی من میدونم

🌹  Fake Omega is real🌹Where stories live. Discover now