/خودت داری میگی امشب... الان ساعت هشت صبحه‌‌.. بعدشم اسمی از جشن پیش من نیار!

+خیلی خب حالا چرا دعوا داری؟؟ زود باش سوار شو..

مسیر نیم ساعته رو دوساعت تو راه بودیم.. همش هم به خاطر برفی که باعث شد ماشین ده باری گیر بکنه..

منم از خستگی زیاد داغون بودم و هردفعه مجبور بودم از ماشین پیاده شم تا تو این سرما و زمین گلی ماشین رو هل بدم..

با سر و وضعی افتضاح جلوی در خوابگاه پیاده شدم... دلم برای اینجا خیلی تنگ شده بود.. برای پیتل.. چند دقیقه ایستادم و به اون منظره خیره شدم.. دوهفته رفته بودم ولی انگار دوسالی دور بودم..

درسته به خاطر سرما بیرون خلوت بود اما داخل ساختمون خیلی شلوغتر از همیشه بود.. در بیشتر اتاق های خوابگاه باز بود و همه پسرا دائم در رفت و آمد بودن...

/اوف یه جشن مزخرف بیشتر نیست.. انگار دخترن که انقد هول میکنن..

وقتی به دم در اتاق خودمون رسیدم متوجه شدم در نیمه بازه و صدای سایمون میاد
+زین چرا تو ذره ای کمکم نمیکنی؟؟ میگم این کت با کدوم شلوار بهتره؟؟

درو خیلی یواش باز کردم و بی سر و صدا به داخل نگاهی انداختم.. سایمون روبه آینه ایستاده بود و زین درگیر زیر و رو کردن چمدونش بود...

+سایمون دهنمو سرویس کردی چقد میپرسی! گفتم اون کمرنگه.. تو بهم بگو این........ لوییییی!!!

به محض دیدن من تقریبا با صدای بلندی اسممو فریاد زد جوری که سایمون یه لحظه بدجوری ترسید..

/هی گایز من برگشتممم!

هرچقدر هم حال روحیم افتضاح بود اما دلم خیلی خیلی براشون تنگ شده بود.. برای این قیافه احمقشون..

/چرا خشکتون زده؟ دلتون تنگ نشد برام؟

+اوه خدایا..

سایمون از تعجب دو دستشو جلوی دهنش گذاشت و روی زمین نشست.. زین بدون معطلی وسایلشو انداخت و خودشو تقریبا روی من پرت کرد

+لویی لویی لویی لویی باورم نمیشهههه!!

لبخندی زدم و از روی لذت چشمامو بستم.. وقتی فهميدم سایمون به زور زینو جدا کرد و محکم بغل کرد بلند خندیدم‌...
/وای سایمون یواش تر! الان میفتمممم!

به راحتی منو از روی زمین جدا کرد و همونجور که از ته دلم بلند میخندیدم دور تا دور اتاق منو چرخوند و بعدش محکم پرتم کرد روی تخت..

+لویی پسر میدونی چقد دلم برات تنگ شده بوددد؟؟ چرا بی‌خبر اومدی؟؟ وای سوفی هنوز نمیدونههه!!

/خیلی یهویی صبح منو اوردن.. به لیام که گفته بودم امروز برمیگردم..

+آره ولی خب لیام میگفت معلوم نیست راست باشه یا دروغ... واسه همین ببخشید نیومدیم دنبالت..

PITTEL •L.S•Where stories live. Discover now