🌹 Fake Omega is real🌹

بهم بگو

به نامجون گفتم برگره به دفتر و هرچه زود تر یه شکایت نامه علیه رئیس دو تنظیم کنه و خودم هم
به خواسته هارابجی با سوهو و چانیول تماس گرفته بودم و حالا هر سه نوه توی اتاق کار هارابجی در امارت روبه روی میزش ایستاده بودیم

&شماها فکر کردید که چون هارابجیتون پیر شده احمق هم شده فکر کردید هر کاری که میکنید من ازش بی خبرم ؟؟

چانیول با لکنت گفت

{ها...هارابجی....اینجوری نگید ما
....ما هیچ وقت چیزی رو از شما مخفی نمی‌کنیم

&مطمعنی پارک چانیول ؟؟...

بعد سرش رو سمت سوهو چرخوند و ادامه داد

&بگو اوه سوهو تو چرا اینجایی؟؟....اینکه اومدی منو ببینیو از این مزخرفات تحویلم نده چون آپات بهم گفته چرا اینجایی ولی میخوام از زبون خودت بشنوم واگه همه چیز رو بگی قول میدم خودم کمکت کنم

سوهو روی مبل کناریش نشست دست هاش رو به زانوهاش تکیه داد و سرش رو میون دستاش گرفت نفس عمیقی کشید و موهاش رو بالا زد

(خودتون که میدونید تنها عموی بزرگم بچه نداره و من تنها نوه آلفای خانواده اوه هستم و قراره همه چیز به من برسه

&خوب ....مشکل این کجاشه؟؟

(خانواده من و لوهان برای ادغام کمپانی هاشون مارو نامزد کردند ولی من چون به آلفاها علاقه دارم نامزدی رو باهاش بهم زدم ......و...خوب

&اینا رو که همه ما میدونیم ...برو سر اصل مطلب

(بعد از بیست وپنج سال کاشف به عمل اومده که عموم یه بچه داره .....هوووف....یه پسر آلفا

من و چانیول با تعجب به هم نگاه کردیم و بعد به سوهو خیره شدیم و اون ادامه داد

(عموم میخواد پسرش وارث باشه و پدرم قبول نمیکنه و میگه سوهو تمام این سال ها برای این جایگاه تلاش کرده ...پدر بزرگم هم برای این که این دعوا رو فیصله بده پیشنهاد داده ما دوتا پسر عمو باهم ازدواج کنیم

{اما شما هر دو آلفا هستید ...چطور ممکنه؟؟

سوهو سرش رو بالا آورد و به چانیول جواب داد

(من یه آلفاگرافم چان و پسر عموم هم آسکشوالتیه و جنسیت براش فرقی نداره...

((آلفاگراف یعنی به آلفا ها گرایش داره و اینا همه ساخته ذهن نویسندست))

&خوب حالا تو اومدی آنجا تا از اونا فرار کنی؟؟!! ....ولی تا کی سوهو هان؟؟تا کی میخوای فرار کنی ؟؟

سوهو با کلافگی دستی داخل موهاش کشید و کلافه نالید

(نمیدونم هارابجی نمیدونم....

&آپات باهام تماس گرفته بود ...می‌گفت عموت موافقت کرده و پسرش رو فرستاده تا بیاد دنبالت ...احتمالا تا چند ساعت دیگه میرسه..