کاغذ ساندویچ رو مچاله کردم و انداختم سطل آشغال با سایمون به سمت بیرون پیتل رفتیم.. سر نگهبانای اونجا هنوز شلوغ بود و کسی به ما توجه نمی‌کرد... به چند تا از پسرها و دخترای همسن خودم نگاه کردم و گفتم
/یعنی همه بچه هایی که اینجان مثل منن؟ رفتارشون خیلی نرمال تر از منه..
سامون با ناراحتی منو نگاه کرد و گفت
+لویی.. وقتشه بگی اون داخل چیشد
تمام ماجرا رو براش تعریف کردم.. اون دوستم حساب می‌شد و قرار نبود چیزی ازش مخفی کنم

+ببین لویی.. نمیخواد انقد نگران باشی.. من از اونجایی که عاشق فضولی کردن تو کار مردمم *پوزخندی زد و ادامه داد
واسه همین با چند تا از خانواده ها صحبت کردم.. فهمیدم هرکسی یجوری از خاطراتش رو فراموش کرده.. پس مطمئن باش هستن کسایی که مثل تو هیچی یادشون نیاد..
/نمیدونم واقعا.. منم انگار یه چیزایی تو ذهنم هست ولی نمیتونم درست بفهمم چیه.. مثلا یجورایی راجب پیتل از قبل میدونستم و فقط یادم رفته بود!

کم کم به رودخونه ای رسیدم که حدودا پشت درختای بیرونی قلعه پنهان شده بود. روی تخته سنگی نشستیم و سایمون سکوت رو شکست
+الان میری که دوباره ببینیش؟
_آره احتمالا.. مجبورم.. ولی ایندفعه حالم بهتره نگران نباش
سایمون سری تکون داد و به رودخونه خیره شد
/سایمون شروع کن.. راجب پیتل بهم بگو.. نمیدونی چقد دلم میخواد راجب اینجا بیشتر بدونم.
+میگم ولی اگه اهل مطالعه باشی میتونی بری کتابخونه پر از کتاب تاریخچه پیتل هست.. البته هرچند دو ترم تاریخ باید پاس کنی..
/وای آره کتاب واقعا همیشه آرامش میده.. من کتابای توی خونه مون رو ده بار میخوندم

سایمون نگاهم کرد و من از نگاهش فهمیدم چی گفتم
+لویی باور کن این پیشرفت خیلی خوبیه!
لبخند غمگینی زدم.
/آره اونم چه پیشرفتی..
سایمون متوجه حالم شد و بحث رو عوض کرد
+خوب گوش بده چون قراره راجب خفن ترین مدرسه دنیا حرف بزنیم..

"آقای ساموئل استایلز، پدر پدربزرگ آرنولد استایلز توی سن ۲۲ سالگی اینجا رو ساخته. حدودا فکر کنم ۲۰۰ سال پیش..
براساس کتاب ها و حرفای استادمون، ساموئل شخصی بوده که گوی هارمون رو پیدا کرده. اون گوی بدست اون فعال میشه و نیروی اصلیشو به ساموئل میده.. و ساموئل به عنوان اولین جادوگر تاریخ شناخته میشه.. هرچند خیلی از آدما اینو نقص کردن ولی من باورش دارم!
از اون وقت به بعد گوی هارمون هرسال تعدادی از افراد رو انتخاب میکنه و حدودا از سن ۱۶ سالگی به بعد یکی از چهار نیروی ماورالطبیعی رو بهش میده.. *خون آشام ها ، جادوگر ها، گرگینه ها و دورگه ها*
از دلایلی که خیلی ساموئل رو دوست دارم اینه که اون کسی بوده که تونسته کنترل اونایی که هارمون انتخاب کرد رو بدست بیاره و با کمک و مدیریتش پیتل ساخته بشه"

با دقت به حرفاش گوش میدادم اما وسط حرفش پریدم و گفتم
/من خودم جزوی از این افرادم.. ولی آخه گوی هارمون بنظر خطرناک میاد.. یعنی اون موقع انسان های عادی در خطر بودن چرا باید فعال بشه؟
+خب گوی هارمون درواقع افسانه بوده.. داستان های زیادی راجبش وجود داشت. خیلیا بر این باور بودن گوی هارمون یه اسمه و وجود نداره و این ذات طبیعته که افراد مشخصی رو برای اینکار انتخاب میکنه..
ولی ساموئل تنها شخصی بود که گوی هارمون رو پیدا کرد و من میگم واقعا حقش بود!
حالا بزار بقیه داستان رو هم بگم!!

PITTEL •L.S•Where stories live. Discover now