🐺Special Part.18🌙

Start from the beginning
                                    

با گریه سرش رو از روی سینه مرد برداشت و خیره به مردمک های تیره ناراحتش ادامه داد.

_م...من فقط میخوام که بچه هام خوشبخت بشن، میخوام که توی زندگیشون کنار کسی که دوستش دارن خوشحال باشن. نمیخوام هیچکدوم از لحظات سختی که توی گذشته تجربه کردیمو تجربه کنن

جونگکوک انگشت شصتش رو زیر چشمای خیس امگاش کشیدو تنش رو دوباره به خودش نزدیک کرد. بوسه ای روی شقیقه گذاشت و اجازه داد فورمون هاش مردو آروم کنن.

_عزیزم لطفا آروم باش، انقدر گریه نکن. من بهت قول میدم که هیچ کدوم از اون چیزایی که بابتش نگرانی اتفاق نمیفته. اجازه اش رو نمیدم هوم؟ جدا از اون پسرمون یانگ کوک خودش عاقله و میدونه که ما در این مورد هیچ چیزیو بهش اجبارو تحمیل نمیکنیم. اون با عقل و منطق خودش میتونه هر چیزیو که میخوادو به صلاحشه انتخاب کنه و ما هم حمایتش میکنیم. لطفا با گریه هات قلبمو عذاب نده! میدونی که طاقت اشکات رو ندارم. بهت قول میدم که به این موضوع رسیدگی کنمو اجازه ندم پسرمون بیشتر از این عذاب بکشه هوم؟

تهیونگ که سرش رو تو گردن آلفاش فرو کرده بودو رابحه اش رو نفس میکشید با آروم کرفتن قلبش تند تند سرش رو تکون دادو لبخند کوچیکی زد.

_دوست دارم جونگکوکا! ازت ممنونم که کنارمی

مرد تکخند جذابی زدو در جواب تو گوش امگاش زمزمه کرد.

_منم دوست دارم شیرینم... زود باش اشکات رو پاک کن برات یه سوپرایز دارم!

تهیونگ صورتش رو عقب کشیدو با کنجکاوی نگاهش کرد.

_چه سوپرایزی؟

جونگکوک کمی روی تخت جابجا شدو با جلو بردن صورتش بینیش رو خط فک مرد کشید با لذت عطر شیرینش رو به ریه هاش کشید که باعث لرزیدن تن تهیونگ شد.

_میخوام ببرمت سر قرار..!

_چی؟ قرار؟!

جونگکوک با عشق بوسه ای روی مردمک هاش آبی امگاش که با گریه سرخ شده بودو با این جمله اش با تعحب بهش نگاه میکردن، گذاشت و گفت

_اوهوم قرار! تو این مدت انقدر اتفاقای مختلف افتاد که نتونستیم کمی با هم وقت بگذرونیم! اما حالا میتونم جایی که خیلی وقت بود میخواستم ببرمت بریم

تهیونگ لبخندی زدو با جلو کشیدن خودش روی پاهای مرد نشست و دستاش رو دور گردنش حلقه کرد.

_کجا قراره بریم؟

جونگکوک با اشتیاق بدن مردو به خودش فشردو همزمان که یک دستش رو دور کمرش حلقه میکرد دست دیگه ای رو روی رونش گذاشت و فشار خفیفی بهش داد.

_اگه بگم که دیگه سوپرایز نیست بیبی!

تهیونگ خنده کوتاهی کردو با هیجان توی بغلش وول خورد.

🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙Where stories live. Discover now