کیونگسو سریع درُ قفل کرد و جعبه ی غذا رو روی میز ناهارخوری گزاشت.جونگین روی کاناپه نشست و کیونگسو،کنترل رو برداشت.
اون به سرعت تلویزیونُ روشن کرد و ازاینکه به موقع رسیده بودن،خیالش راحت شد.
"کیونگسو:میدونی...این اولین باره که دارم برنامه ی خودمُ میبینم..(با لبخندی رو به جونگین گفت.)
این همون اپیزودی بود که جونگین هم توش حضور داشت و اون،بیشتر از این نمیتونست خجالتزده باشه و دعا میکرد که زودتر تموم بشه.
"تو دوسش داری..جونگین..؟
(صدای سرآشپز توی تلوزيونُ شنید.)
آب دهنش قورت داد..چون محض رضای خدا..!
امشب پنجشنبه بود و دیکش،کم کم داشت بهش آلارم میداد.
سرآشپز توی تلوزیون،تازه مخلوط کردن خامه رو تموم کرده بود و مقدار کمی خامه رو با یک قاشق چوبی برداشت و اجازه داد جونگین اونُ مزه کنه.ولی بعد از اینکه جونگین اینکارُ کرد کیونگسو هم به تقلید از اون،کمی خامه برداشت و کناره های اون قاشقُ لیس زد.
"جونگین:فاککک..اون لبااا...!(بلند ناله کرد و یهو یادش افتاد که تو خونهی خودش نیست.) محض رضای خدااا...کیم جونگینننن...!
اون فقط دعا میکرد که کیونگسو،چیزی نشنیده باشه..اون فقط آرزو میکرد که برنامه هرچی زودتر تموم بشه تا سرآشپز دو،دست از لیسیدن اون قاشق برداره..چون شلوارش داشت براش تنگ میشد.
تقریبا نیمی از برنامه گذشته بود..و جونگین از تمام وجودش بخاطر اینکه در طول فیلمبرداری یک احمق به تمام معنا بود،از خودش متنفر بود..و بنظر خودش کیونگسو باید همیشه مراقبش میبود تا گندی بالا نیاره..
برنامه با عکس ضایع خودش و سرآشپز، روی صفحه ی تلویزیون،به پایان رسید.البته هفتاد درصدِ اوقات،جونگین داشت راجب اینکه اون بخش رو باید ادیت کنن غرغر میکرد و کیونگسو به اون مرد هیکلی و کیوت بازیاش،میخندید و تحسینش میکرد.
نگاهش به جونگین داد و متوجه عضو برآمده اش شد..جونگین تا فهمید کیونگسو داره به کجا نگاه میکنه فورا به بهونه ی دستشویی از جاش بلند شد.
"کیونگسو؛جونگین..(صداش با همیشه فرق داشت.)
لباشُ لیسید و باعث شد جونگین تو ذهنش فریاد بزنه..
قبل از جواب دادن،نفس سنگین و عمیقی کشید.
"جونگین؛ب..بله..کیونگسو...؟
جونگین میخواست بره که کیونگسو نگهش داشت و بیشتر بهش نزدیک شد و با قاب گرفتن صورتش،اونُ بوسید.
بوسه،طولانی تر از انتظارشون بود و هر دوتاشون اوقات سختی داشتن..تا اینکه جونگین بالاخره کنار کشید و به چشمای کیونگسو زل زد.
"جونگین:این دیگه برای چی بود..؟
کیونگسو دوباره به سمتش خم شد و بوسه ی آرومی روی لباش نشوند.
"کیونگسو:جونگین..راستش تو این چند وقت..خیلی بهش فکر کردم...(نوک بینیشُ و گونه هاشُ به نوبت بوسید.)که ما...دیگه نباید..آروم پیش بریمم..چون تو...لیاقتت بیشتر از ایناست...(چونه اشُ و خط فکشُ بوسید و زبونشُ روی گردن جونگین کشید.)
و من..میخوام..بیشتر از اینا برات جبران کنمم..و میدونم که تو..ازش خوشت میاد..(کیونگسو پوستِ زیر گوششُ مک زد و باعث شد جونگین تو جاش بلرزه.)
"جونگین:کیونگسو...من...
"کیونگسو:اون شب بهم گفتی که لبامو دوست داری..! مگه نه..؟الانم که داشتیم می دیدیم هم شنیدم که گفتیش...! پس...شاید بزارم امشب تجربش کنی..
جونگین توی رویاهاش هم تصورشُ نمیکرد که روزی این اتفاق بیوفته..!
کیونگسو در حالیکه دستشُ رو طول عضو جونگین بالا و پایین می برد همزمان سرشُ لیس میزد.
جونگین با هربار بلعیده شدن عضوش توسط دهن کیونگسو،ناله میکرد.
زبون کیونگسو ماهرانه کار خودشُ کرد و باعث میشد جونگین،هرچی زودتر به کام برسه..
"جونگین:فاکک...سووو...من..مننن نزدیکمم...
کیونگسو پوزخندی زد برای یک لحظه بلند شد و لباشُ بوسید دوباره سرجاش نشست و با چنگ زدن به رونای جونگین مشغول انجام دادن کارش،شد.
کیونگسو لباشُ بالا و پایین میبرد و کل عضو جونگین رو توی دهنش جا داده بود و جونگین با نگاه کردن به دیکش بین اون لبای متورم،بیشتر تحریک شد.
بعد از چند ضربه دیگه..کیونگسو عق زد چون جونگین خودشُ توی دهنش خالی کرد و کیونگسو تمام اون مایع چسبونکی رو،قورت داد و بعد از تمیز کردن لباش،پیشونی جونگین رو بوسید.
"کیونگسو:حالا چی..؟ لبامو دوست داشتی..؟
(وقتی که دید جونگین با خجالت سرخ شد و صورتشُ پوشوند،با لبخند پرسید.)
سرآشپززز...سرآشپز خودش...!! سرآشپز دی اوووو...!
براش ساک زده بودد..! چی میتونست ازاین هات تر باشههه...؟!
وقتی حس کرد یک جفت چشم منتظر جوابشن به آرومی متکا رو از صورتش فاصله داد.
"جونگین:دوسش داشتم...اون..عالی بود..
اونا روی مبل کنار همدیگه لم دادن و جونگین درحالیکه هنوز سعی میکرد نفساش مرتب کنه
سرشُ روی شونه ی کیونگسو گزاشت.
کیونگسو با یک دستش موهاش نوازش کرد و اون یکی دستش دور کمر جونگین انداخت.
"کیونگسو:پس..واقعا ازم خوشت میاد..؟
"جونگین:عوهوم..(فورا سرشُ بالا و پایین کرد.)
"کیونگسو؛میدونی چیه..(جونگین منتظر بهش نگاه کرد.) دوست داشتنت اونقدرا هم سخت نیست...
(جونگین لبخند کوچیکی بهش زد.)خوشحالم که ریسک کردی و توی لایو من،کامنت گزاشتی..چون اگه اینکارُ نمی کردی..اونوقت من نمیتونستم باهات آشنا بشم.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
پ.ن:پارت آخر بود..ممنون از عشقتون..👨🍳🐻
با عشق سوعاااا..♡♡♡
YOU ARE READING
chef's kiss(kaisoo_translation)
Random🐻🐧🥐🌭👨🍳🍴 main writer: jonginniesprout translator:lil_sua Finished ژانر:فلاف،داستان کوتاه
^^eight^^
Start from the beginning
