🐺Special Part.8🌙

Beginne am Anfang
                                    

لب هاش از ناراحتی آویزون شدو از اینکه توجه آلفاش رو به خودش نداشت دلش گرفت اما با فکری که به ذهنش خطور کرد کم کم لب هاش به نیشخندی باز شدو برق شیطنت از مردمک های آبیش گذشت.
میدونست که تو اون ساعت همه خواب بودن و مطمعن بود که کسی ناخواسته وارد اتاقشون نمیشه پس سریع حوله رو چند بار محکم روی موهای نم دارش کشیدو بعد از اینکه کمی خشکشون کرد با گذاشتنش روی صندلی بدون اینکه لباسی تنش بکنه نگاه هیجان زده اش رو به جونگکوک دوخت و با لحن دلبرانه ای صداش زد.

_جونگکوکی..؟

منتظر بود تا آلفاش سرش رو بالا بیاره و با لبخند همیشگیو نگاه های خاصش جوابش رو بده اما جونگکوک بی حواس از لحن امگاش بدون اینکه سرش رو بالا بیاره همچنان با اخم بین ابروهاش زمزمه کرد.

_جانم...؟

مرد با حرص بهش نگاه کردو از اینکه دید توجهش رو همچنان نداره بدون نا امید شدن با آرامش نفسی گرفت و در حالی که کمی کمر حوله اش رو شل میکرد با قدم های شمرده به سمت تخت حرکت کرد. نیشخند لبش رو با حالت مظلومی جایگزین کردو با درشت کردن چشماش طی حرکتی روی پاهای محکم و قوی آلفاش نشست.

_جونگکوکی..؟!!

اینبار مرد با حس وزن امگا روی پاهاش و صدا زدن دوباره اش بلاخره از فکر بیرون بیرون اومدو سرش رو بالا آورد. طولی نکشید که با دیدن ظاهر نیمه برهنه مرد و موهای نم دار طلاییش که روی پیشونیش ریخته بودو سنش رو کمتر از چیزی که بود نشون میداد، ناخوداگاه اخماش از بین رفت و با تعجب کتاب رو بست و با درآوردن عینکش کنارش انداخت. بالا تنه اش رو کمی روی تخت جابجا کردو با حلقه کردن دستاش دور کمر باریک امگاش گفت

_جانم بیبی؟ چیشده؟ چرا لباس هاتو نپوشیدی؟ ممکنه سرما بخوری!

تهیونگ همچنان با حفظ ظاهرش لیسی به لب پایینیش زدو نامحسوس باسنش رو روی عضو پوشیده با شلوار مرد کشید و با دیدن جا خوردن مرد و درشت شدن چشماش توی دلش خندید. دستاش رو روی شونه های جونگکوک گذاشت و سرش رو تکون داد.

_سردم نیست کوکی، برعکس دارم توی تب میسوزم!

جونگکوک با شنیدن این حرف با نگرانی فوری دستاش رو بالا آوردو روی صورت و بدن گذاشت تا دمای بدنش رو چک کنه. درست بود که تب نداشت اما بودنشون تو اون پوزیشن و برجستگی عضو مرد که به وضوح بین باسنش با وجود حوله نازک حس میکرد باعث میشد با فکر کردن بهش و حس لذت بخشی که ممکن بود چند دقیقه بعد احساس کنه بدنش گر بگیره و رایحه شیرین شکوفه هلوش با شدت بیشتری پخش بشه.

جونگکوک با دیدن لپ های گل انداخته امگاش شدت نگرانیش بیشتر شدو با لحن نسبتا آرومی توپید.

_عزیزم چرا مراقب خودت نیستی؟ چرا باید تو گرمای تابستون تب داشته باشیو مریض شی؟ زودتر لباس بپوش، میریم دکتر!

🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙Wo Geschichten leben. Entdecke jetzt