🐺Special Part.1🌙

Start from the beginning
                                    

دختر با شنیدن جمله آخرش پدرش که شدیدا خط قرمزش بود تسلیم شده دستاش رو بالا آورد.

_باشه ماما من تسلیمم! چرا انقدر ددیمو واسطه قرار میدی؟ مگه نمیدونی چقدر روش حساسم؟

تهیونگ طره های طلایی رنگش رو با حرص عقب زدو با حسودی واضحی غر زد.

_دو ساعته دارم برات دلیل میارم تو فقط تیکه آخرش رو شنیدی؟ یعنی حرف و خواسته من برات اهمیت نداره؟

تهیانگ با حس ناراحت شدن پدرش فوری قدمی به جلو برداشت و بار دیگه اون رو بین بازو های قوی و نسبتا ورزیده اش گرفت.

_نه... نه ماما این چه حرفیه؟ من عاشق هر دوتونم، فقط دلم نمیخواد حتی لحظه ای اخم بین ابروهای ددیم بشینه و ناراحت بشه

تهیونگ نیشخندی از اینکه بلاخره تونسته بود توله آلفای لجبازش رو راضی کنه زدو با نوازش کتف دختر گفت

_باشه عزیزم فهمیدم داری خفم میکنی! ددیت سر میز صبحونست، برو پیشش

دختر آلفا با شنیدن این حرف فوری از بغل پدرش فاصله گرفت و با گذاشتن بوسه سرسری و محکمی روی گونه اش سمت سالن غذاخوری دوید.

_بعدا میبینمت ماما...

تهیونگ با لبخند سری از تاسف برای دخترش تکون دادو سمت پله ها چرخید تا اون یکی توله خوابالوش رو که هنوز بیدار نشده بود از خواب بیدار کنه!

•┈┈┈•┈┈┈•┈┈┈

با رسیدن به سالن غذا خوری و دیدن ددیش که پشت میز نشسته بودو با خوردن قهوه اش در حال روزنامه خوندن بود لبخند عمیقی روی صورتش نشست و به سمتش قدم برداشت.

_صبح بخیر ددی!

با پایین اومدن روزنامه از صورت مرد و دیدن چهره فوق جذاب ددیش با موهای نسبتا بلندی که سفیدی بینشون به وضوح قابل دیدن بود، با عینکی که به صورتش زده بود با درهم کردن صورتش دستش رو روی قلبش گذاشت و نالید.

_اوه خدای من....ددی!!!

جونگکوک کمی چشماش از پشت قاب عینک درشت شده با نگرانی روزنامه رو روی میز گذاشت و از جاش بلند شد.

_تهیانگ؟ عزیزم خوبی؟

مقابل دخترش ایستادو با گرفتن شونه هاش بهش نگاه کرد که تهیانگ با چپو راست کردن سرش گفت

_نه ددی خوب نیستم! تو هر روز قصد جون من رو داری! چطور میتونی هر روز انقدر جذاب تر بشی؟ هوم؟ داری تمام استاندارد های منو برای جفت آیندم سخت میکنی! اگه مثل تو نباشه از الان کنسله! ندیده ردش میکنم

جونگکوک مات شده به دخترش که یک نفس حرفاش رو با غر گفت نگاه کردو با متوجه شدن منظورش قهقهه اش هوا رفت. دستش رو توی موهای جوگندمیش کشیدو به عقب فرستاد که دوباره سر جاشون برگشتن.

🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙Where stories live. Discover now