پارت ۵۳(منو یونجون هم دوست داریم)

Start from the beginning
                                    

جیمین بعد از غذا دادن به یونجون پوشکشو عوض کرده بود و سرهمی خوشکلی بهش پوشونده بود..پالتوی کیوتشو تنش کرده بود و کلاه طوسی رنگی رو سرش کرد...از پله ها پایین اومد و یونجون رو به کوک داد...
جیمین:براتون خوراکی اماده میکنم...یه شیشه شیر هم برای یونجون گذاشتم که اگه گرسنه شد گریه نکنه...
و سبد کوچیکی رو کنار در گذاشت...کوک دونسنگشو توی بغلش کشید و سرشو بوسید....
کوک:مراقبشم...زنگ میزنم شوگا برگرده خونه،یکم خلوت کنین تا یونجون نیست...
میدونست جیمین الان از خجالت سرخ شده،برای همین فوری سبد رو برداشت و از در خونه بیرون زد...
جیمین دستشو روی گونه های صورتیش گذاشت و جیغ ارومی از خجالت زد....بعد نگاهی به خونه انداخت،پذیرایی به لطف تمیز کاری دیشبش کاملا مرتب بود...
جیمین:غذا بپزم؟...کوک گفت به شوگا زنگ میزنه بیاد...اممم...وقت ندارم غذا دست کنم...
و موبایلشو برداشت و برای شوگا پیام گذاشت که برگشتنی غذا بگیره و بعد بیاد خونه....
سمت اتاق مشترکشون رفت و بعد از بیرون اوردن لباساش سمت حموم رفت تا دوش کوتاهی بگیره...روتین پوستیشو انجام داد و با زدن لوسیون بدن گل رزش که دقیقا رایحه خودشو داشت،از حموم بیرون اومد و با سشوار کمی نم موهاشو گرفت...
پنتی تنگشو تنش کرد و با پوشیدن لباس گلبهی رنگی تیپشو کامل کرد...موهای بلوندشو توی صورتش ریخت و با زدن بالم لب توت فرنگیش کارشو تموم کرد...
روتختی روکاملا صاف کرد،لوب و کاندوم رو برداشت و روی عسلی گذاشت...اهنگ بیکلامی رو پلی کرد و پرده های سفید رنگ رو کشید،با اینکه ظهر بود ولی باز هم سردی هوا خودشو نشون میداد و نمیتونست پنجره رو باز بزاره....
با صدای شنیدن در اروم روی پارکت های خنک خونه قدم برداشت و با دیدن چهره شوگا از توی چشمی..لبخند عمیقی روی لباش نشوند و درو باز کرد...میدونست شوگا بشدت حساسه،برای همین فقط سرشو از بین در بیرون اورد و لبخند گنده ای زد...شوگا تک خندی زد و اروم درو هل داد تا وارد بشه..باکس غذا رو روی جاکفشی گذاشت و کفشاشو در اورد...سرشو بلند کرد که سلام بده اما با دیدن بدن جیمین حرفشو خورد...
پنتی مشکلی رنگی پاهای گوشتیشو پوشونده بود،بخشی از روناش لخت بود و بخاطر سردی هوا سرخ شده بود،عضوش توی باکسر تنگش خودنمایی میکرد و بالا تنش توسط پیراهن گلبهی رنگی پوشیده شده بود...
جیمین با دلبری لبخندی زد و با استین لباسش که کل انگشتای کوچیکشو پوشونده بود موهاشو از جلوی چشماش کنار زد...بعد سرشو خم کرد و با کیوتی زمزمه کرد..
جیمین:خوش اومدی پیشی...
شوگا مسخ شده به جفت کوچولو و دلبرش خیره بود و توی دلش براش ذوق میکرد...جیمین با انگشتای پنهان شده زیر استینش،انگشت اشاره شوگا رو گرفت و کل دست ریزشو دور همون انگشت حلقه کرد...
جیمین:جوجه طلایی داره سردش میشه...بریم تو؟
شوگا لبخند ارومی زد و جیمین رو توی بغلش کشید،سرشو توی موهای نیمه خیسش برد و بوی شکلات شامپوی جیمینو توی ریه هاش فرستاد...بعد سر جفتشو عقب کشید و با لطافت بوسه ای روی پیشونیش زد...
شوگا:بریم تو جوجه طلایی...
و دست جیمین رو کشید و داخل برد...سمت پذیرایی رفت و بین راه باکس غذارو روی کانتر گذاشت...
شوگا:یونجون کجاست عزیزم؟
جیمین:هیونگی بردش پارک...
شوگا:یعنی من و تو فقط خونه ایم؟
جیمین:اوهوم...هیونگی گفت بهت زنگ میزنه بیای دوتایی خوش بگذرونیم...
شوگا روی مبل نشست و جیمین رو روی پاش نشوند...
شوگا:چقدر خوشکل شدی توت فرنگی....
وتوی گردن جیمین عطرشو نفس کشید...بوسه ای به شاهرگ جیمین زد و مک ارومی به اون نقطه زد....طعم شیرینی پوست جیمین زیر دندونش اونو به وجد میارد...
جیمین گردنشو خم کرد و بیشتر به الفاش فضا داد...
جیمین:گرسنه نیستی؟
شوگا:الان غذا بخوریم؟
جیمین توی بغل الفاش با خجالت مچاله شد و زمزمه کرد...
جیمین:نمیدونم...ممکنه بعدش خوابمون ببره،اونجوری گرسنه میمونیم...اگرم گرسنه نیستی من مشکلی ندارم میتونیم بریم اتاقمون....
شوگا دوباره پیشونی امگاشو بوسید...
شوگا:توت فرنگیم همینجا بشینه و به هیچی دست نزنه،خودم غذارو میارم...
بعد دست کوچیک جیمین رو بالا اورد و با دیدن انگشتای کوچیکش چشماشو با ذوق بست و محکم کف دستشو چندین بار بوسید...
شوگا:این انگشتای کوچولو دوستداشتنی ترین چیزیه که دلم میخواد محکم ببوسمش...
جیمین خودشو بالا کشید و سیبک گلوی الفاشو اروم بوسید و مثل یه توله گربه لیسش زد...
جیمین:میتونیم غذارو بیخیال شیم هوم؟
شوگا:نه جیمینا..تو یه کوچولو رو شیر میدی،نمیتونم نسبت به تغذیه ات بی تفاوت باشم...اول غذا میخوریم...
جیمین رو روی دستاش بلند کرد و به طرف اشپز خونه رفت...
شوگا:بعد میتونیم درباره تعداد راند هایی که قراره انجام بدیم باهم صحبت کنیم...
جیمین از لذت تصور سکسشون انگشتای پاشو جمع کرد و چشماش سیاهی رفت...
شوگا باکس غذارو باز کرد و چابستیک فلزی رو دست جیمین داد..دستاشو دور صورت جیمین حلقه کرد...
شوگا:قبل از غذا اول بیا بالم لبتو پاک کنیم..ممکنه مضر باشه اگه بخوریش..
و با شیطنت لبای جیمینو توی دهنش برد...جیمین چابستیکشو ول کرد و به یقه شوگا چنگ زد..لبای گوشتیش توی دهن شوگا محکم مکیده میشد و جیمین سعی میکرد زبونشو وارد دهن شوگا کنه...اما شوگا با شیطنت زبون امگاشو پس میزد و نمیزاشت جیمین توی بوسه شرکت کنه...
لبای امگاشو ول کرد و بوسه ارومی روی اون زد...با چاسبتیک کمی از غذارو برداشت و فوتش کرد،اونو جلوی دهن جیمین گرفت و توی دهنش فرو کرد...
جیمین:خودم میتونم بخورم...
شوگا:ولی من دلم میخواد خودم به بیبیم غذا بدم...
.
.
.
شوگا برای جیمین وقت خرید و گفت میز رو جمع میکنه،جیمین سریع از پله ها بالا رفت و وارد اتاق شد...از اونجایی که نور خورشید تمام اتاق رو روشن کرده بود،روشن کرده شمع یا خاموش کردن چراغ عملا کار بیهوده ای بود...اون میدونست شوگا عاشق رابطه داشتن توی روزه...چون واضح میتونست بدن امگاشو رصد کنه و تمام عکس العملاشو ببینه...واسه همین سکس صبحگاهی جزیی از زندگیشون بود که شوگا ازش نمیگذشت،حتی اگه منجر به دیر رسیدنش به شرکت میشد...
توی اینه خودشو چک کرد و استیناشو پایین کشید که دستاشو بپوشونه و کیوت تر بشه...لباشو غنچه کرد و با خم کردن سرش خنده دلبرانه ای کرد و بوسی برای خودش فرستاد که دستایی دور کمر باریکش حلقه شد...
شوگا:لاغر شدی....دیگه بسه،نرو باشگاه...جیمین نرمالو رو بیشتر دوست دارم...
جیمین به بدن الفاش تکیه داد...
جیمین:باشه...دیگه نمیرم...
شوگا اون به طرف خودش برگردوند و کمرشو به لبه میز تکیه داد...جیمین دستاشو به پهلوهای الفاش رسوند و گرفتشون...شوگا گردن جیمین رو گرفت و سرشو جلو کشید تا لباشو ببوسه..
🔞🔞🔞اسمات🔞🔞🔞
جیمین هومی کرد و سر خودشو جلو برد تا لبای صورتی رنگ الفاشو ببوسه...با رسیدن لب هاشون به همدیگه دست شوگا پشت سر امگاش قفل شد و با خشونت گردنشو چنگ زد...جیمین ابروهاشو توی هم کشید و سرشو خم کرد و به بوسیدن ادامه داد...
شوگا که میترسید جیمین اذیت بشه عقب کشید و جیمینو روی تخت هول داد...
جیمین وحشت زده روی تخت افتاد و دستاشو ستون تنش کرد...سرشو بالا اورد و شوگا رو دید که اروم دکمه های لباسشو باز میکرد و با چشماش رونای تپل جیمینو گاز میگرفت...
شوگا:وانیلا؟
جیمین:نه...دردناک..
شوگا ابرویی بالا انداخت و به جفتش نگاه تاریکی انداخت...
شوگا:مطمعنی؟
جیمین نامطمعن زمزمه کرد...
جیمین:اذیتم نمیکنی نه؟!یه کوچولو دردناک...
با خم شدن جفتش و کم شدن فاصله بینشون نفس عمیقی کشید،شوگا در حالی که نفس هاش به صورت جیمین میخورد زمزمه کرد...
شوگا:اگه بخوام بهت سخت بگیرم ده دقیقه هم دووم نمیاری...میدونی‌،واسه گرگ مطیعی مثل تو اروم بودن خیلی سخته...
گردن جیمین رو گرفت و فشار داد...
شوگا:منم یه گرگ گرسنم...نمیتونم جلوی خودمو برای کبود کردن بدنت و ضربه زدن به صورت صافت بگیرم...اگه قراره دردناک باشه هیچ کنترلی ندارم و برات خیلی سخت میشه...
گردن جیمین رو بیشتر فشار داد و انگشتاشو توی گردنش محکم کرد،جیمین که حالا احساس خفگی میکرد به دست الفاش چنگ زد...شوگا گردن جیمین رو ول کرد و ضربه نسبتا محکمی رو به گونش زد...
(رایتر:
نیاین بگین واییییی کتکش زد😐...نه اونجوری که فکر کنین کتکه...یه سیلی از روی شهوته و قرار نیست شوگا جیمینو به باد کتک بگیره...اینجا روابط دردناک و bdsm نداریم)
شوگا:این اروم ترین چیزیه که گیرت میاد....۳ ثانیه بهت فرصت میدم تصمیمتو عوض کنی...
جیمین با اینکه واقعا خواستار یه سکس دردناک بود ولی میدونست شوگا چقدر میتونه بهش درد بده جوری که اصلا لذتی نبره...
جیمین:باشه...اروم...نمیخوام دردم بیاد..
و خودشو سمت الفاش کشید..
شوگا نیشخندی زد و خوبه ای گفت..جیمینو کشید و لبه تخت اوردش...توی صورتش خم شد و جایی که به صورت جیمین زده بود رو با لطافت بوسید...
شوگا:دردت گرفت؟....ببخشید...
جیمین لبخندی زد و دستشو توی موهاش کشید و موهاشو عقب زد،داگی شد و همونجور که بوتشو بالا میداد،سرشو سمت شلوار پارچه ای شوگا برد و با دندون زیپشو گرفت...شوگا دست داغشو روی شونه جیمین کشید و منتظر موند تا شلوارش رو جیمین در بیاره...
با پایین اومدن شلوار و باکسرش خواست دیکشو وارد دهن جیمین کنه که سر جیمین عقب رفت...جیمین روی تخت نشست و دکمه هاشو باز کرد،با لوندی پیراهن گلبهی رنگشو در اورد و انگشتاشو روی نیپلای بزرگ شدش کشید...شوگا که دیگه تحمل نداشت موهای جیمینو چنگ گرفت و بوسه محکمی روی لباش زد،بعد سرشو پایین برد و دستور داد...
شوگا:بکنش تو دهنت...
جیمین با شیطنت با نوک انگشت ضربه های ارومی به دیک الفاش میزد...
جیمین:امممم...بزرگه خب...لبام درد میگیرن
شوگا کلافه بیشتر موهای جیمینو کشید و سرشو بین پاهاش فشار داد...
شوگا:بازی نکن جیمین...زود باش...
جیمین رو تخت دراز کشید و سرشو از لبه تخت اویز کرد،بالز های ددیش دقیقا جلوی لباش بود،زبونشو در اورد و لیس ارومی به بالز های شوگا زد...شوگا که صبرش تموم بود چند سانت عقب رفت و کلاهک دیکشو توی دهن جیمین هل داد...جیمین با دهن پر شدش خندید و مکی به کلاهک دیکش زد و واکنش خواستنی ددیشو شکارکرد...شوگا از لذت ته دلش خالی شد و شکمشو داخل برد،ناله مردونه ای کرد و پلکش از لذت پرید،دستشو لبه تخت گذاشت و سعی کرد بیشتر دیکشو توی دهن جفتش ببره...
جیمین دستاشو دور دیک شوگا برد و چشماشو بست،تند تند بزاق دهنشو روی دیک الفاش پخش میکرد و دیک بزرگ شده رو میخورد...
شوگا که ضعف کرده بود روی تن جیمین افتاد...
شوگا:امممم لعنتی...چرا اینقدر خوب میخوری...
و کمرشو تکون داد تا توی دهن جفتش ضربه بزنه..جیمین از رون شوگا نیشگونی گفت تا حواسشو جمع کنه،شوگا نگاهی به جیمین انداخت...جیمین دستاشو از دور دیک الفاش باز کرد و دهنشو تا اخر باز کرد،بعد لگن شوگا رو کشید تا دیکش الفاشو تا ته توی دهنش ببره...
شوگا دیکشو ته حلق جیمین فشار داد و نگه داشت...جیمین چشماشو باز کرد و با لذت خیره الفاش شد...بعد از چند ثانیه با حس کمبود نفس به رون شوگا کوبید و تا از دهنش بیرون بکشه اما شوگا دستشو دور سر جفتش قلاب کرد و بیشتر توی دهنش فرو برد...
شوگا:اه..هه...نگهش دار...
و جیمینو تا مرز خفگی برد...بعد ازش بیرون کشید و سریع خم شد تا جیمین رو چک کنه...بیبی کوچولوش مدام سرفه میکرد و صورتش قرمز شده بود..
شوگا:اب بیارم برات؟
جیمین سری به نشونه نه تکون داد...روی تخت نشست و دست شوگا رو کشید...باکسرشو بیرون اورد و روی شوگا به حالت69 خوابید...
جیمین:جبرانش کن...
و سوراخشو نشون شوگا داد،سوراخ صورتیش خیس بود و برای پر شدن نبض میزد...شوگا لگنشو گرفت و نگهش داشت،بعد سرشو جلو برد و گاز ریزی از لبه سوراخش کرد که اخ جیمین رو در اورد،بعد از اون لیسی به سوراخش زد و مشغول خوردن اسلیکش شد...
جیمین ناله بلندی کرد و به رون الفاش چنگ زد...دیک بزرگ ددیش مدام تکون میخورد و جیمین ضعیف تر از این بود که جلوی مکیدنش مقاومت کنه...پس خم شد و اونو توی دهنش برد و با ولع مشغول خوردنش شد...
بعد از چند دقیقه دوتایی عقب کشیدن..جیمین سریع به کمر خوابید و بوسه ای از لبای الفاش شکار کرد...الفا کمرشو گرفت و  اونو بالا کشید،روی پاش برد و نوک انگشت فاکشو توی سوراخش فرو کرد...
جیمین:اهه ههی....نه نمیخوام...
شوگا:خیلی عمیقه برات،باید اماده بشی...
جیمین:نه اهه...امادگی نیاز ندارم...
و مچ دست الفا رو گرفت و عقب برد...بعد دو طرف بوتشو گرفت و از هم بازشون کرد... دیک الفارو روی سوراخش گذاشت و روش نشست....
تا نصفه داخل برد که از درد چشماش گشاد شد...جیغ بلندی کشید و سرشو توی گردن الفاش برد...الفا با گرفتن کمرش اونو بالا کشید و دیکشو در اورد...
شوگا:بهت صدمه میزنم...
و برش گردوند...دستشو به لوب اغشته کرد و دوتا انگشتشو هل داد داخل...جیمین کمرشو قوص داد و جیغی از لذت کشید،انگشتای الفا دقیقا روی پروستاتش بود...شوگا یکی دیگه از انگشتاشو وارد کرد و توی بدن جیمین ضربه زد....
پاهای جیمین میلرزید و بزور نفس میکشید...شوگا همین بود،کاری میکرد از لذت دیوونه بشه...
جیمین:اه..اهیی...بس..بسه...
شوگا نگاهی به سوراخ ملتهب و گشاد شده جیمین انداخت و اونو روی پاش برگردوند..کمرشو گرفت و اروم روی دیکش نشوندش...جیمین یواش یواش مینشست و از کشیدگی حفرش هیس میکشید..وقتی کامل اونو توی حفرش جا داد،سرشو روی سینه داغ الفاش گذاشت تا نفس بگیره...
شوگا:اذیتت میکنه؟
جیمین:نه..ف..فقط...خیلی عمیقه...
شوگا مارک جیمین رو بوسید و نوازشش کرد...
شوگا:کامان بیبی...تکون بخور..
جیمین لگنشو تکون داد و اروم بالا و پایین شد،ناله ای کرد و به مچ دست شوگا چنگ زد...الفا انگشتای کوچیک امگاشو گرفت و پشت دستشو بوسید...بعد کمر امگارو گرفت و خودش شروع به ضربه زدن کرد..محکم و با قدرت ضربه میزد و جیغ جیمین رو در میاورد...کمی که گذشت با حس رایحه رز امگاش گرنشو جلو کشید و جای غده جفتشو محکم گزید...جیمین چنگی به موهاش زد و نفس عمیقشو فرو داد...
داشت به عضو الفاش عادت میکرد که کمرش به تخت کوبیده شد،شوگا بالشت پنبه ای رو زیر لگنش گذاشت و پاهاشو بالا داد،بعد بدون توقف محکم عضوشو داخل کرد و با قدرت ضربه زد...جیمین که از شدت ضربه های الفاش نفساش بالا نمیومد سرشو عقب فرستاد از حرص دادی زد...اشکاش صورتشو خیس کرده بود و اصلا نمیتونست تمرکز کنه..
جیمین:ا..الفا....اروم...اروم تر...
شوگا سیلی محکمی به بوتش زد و گوشت پای جیمینو توی دستش فشرد....
با خشم غرید و از بین دندوناش حرف زد...
شوگا:اروم تر؟...هنو..هنوز مونده تا بتونی جای من باشی و گرمای دیوونه کننده خودتو حس کنی...
و ضربه هاش رو از سر گرف....زیر شکمش مدام پر و خالی میشد و باعث میشد حس کنه تحمل ضرباتشو نداره..دستشو روی دهنش گذاشت و جیغ کشید،حسش واقعا عالی بود...دستش از روی دهنش کنار زده شد و بعد دوتا انگشت وارد دهنش شد،شوگا با چشمای پر از شهوتش انگشتاشو توی دهن امگاش کرد بود و خیره به لیسیدن جیمین،محکم دیکشو توی بدنش جلو میبرد... .بعد از چند دقیقه جیمین با پیچیدن حسی زیر دلش قوصی به کمرش داد...
جیمین:اهه...دارم میام...ددییییی...
شوگا محکم تر ضربه زد و اخطار داد...
شوگا:نه...نگهش دار...با هم باید بیایم...
جیمین موهای خودشو کشید و پایین تنشو منقبض کرد تا بتونه جلوی کام شدنش رو بگیره...لب مرز دیوونگی بود و چشماش سیاهی میرفت...
با تنگ شدن حفره جیمین دیک الفا بزور جلو میرفت و باعث میشد شوگا توی دیکش احساس انفجار کنه...
سریع از جیمین بیرون کشید و با پمپ کردن دیک جیمین کام دوتاشون روی شکم جیمین ریخت و با هم مخلوط شد...
جیمین چشماشو بست و نفس نفس زد...
🔞🔞🔞پایان اسمات🔞🔞🔞

My special omegaWhere stories live. Discover now