"بله...؟!(با لحن پرخاشگری گفت تا به فرد پشت خط بفهمونه که عصبانیش کرده.)
"کیونگسو:اوه...بیبی...! چرا انقدر عصبانیی..؟! نکنه اشتباهی ازم سر زده..؟
صدای آشنایی رو شنید و یادش اومد بخاطر درگیری های ذهنیش،اصلا فرصت نکرده بود شماره سرآشپز رو ذخیره بکنه..
"جونگین:نن..نه..نهه...!(به لکنت افتاد و تا به خودش اومد دوباره داشت خودش لمس میکرد.) ی..ی لحظه صبر کن...!
"کیونگسو...! اگه تو الان تو برنامه ای پس چجوری بهم زنگ زدی..؟
(صدای خنده ی کیونگسو رو از اونور خط شنید.)
اون جدی بود..! برنامه پخش زنده بود پس کیونگسو چجوری بهش زنگ زده بود..؟
"کیونگسو:بنظر میرسه که بیبی من..یکم حواس پرت شده..درست میگم...؟ بیبی خرس من...تو داری ی قسمت از قبل ضبط شده رو میبینی...
جونگین با شنیدن صدای عمیق سرآشپز ناله کرد و به حرکاتش،سرعت داد.
"کیونگسو:تو خوبی جونگین..؟داری چکار میکنی..؟وایسا...نگو که...(لحنش حالت تمسخر گرفت و بنظر میرسید که حالا نیشخند زده.)
"جونگین:اوه..من...(دستش از روی عضوش که داشت چکه میکرد برداشت و روی ملافه اش مالید.)
بعدا باید در اولین فرصت میبردش رختشویی تا بشورتش..من خوبم...! چرا قسمت امروز،پیش ضبط بود..؟(بالاخره برای اولین بار بدون لکنت،با سرآشپز حرف زد.)
"من به عنوان ی داور،برای مسابقه آشپزی به ژاپن دعوت شدم..همین دوشنبه پیش رفتم و امروز صبح رسیدم سئول..
اون توضیح داد و جونگین سعی کرد بهش گوش کنه در حالی که از پشت تلویزیونش بهش خیره بود. و دید کیونگسو با چنگال از دسر انبه خورد و لباش لیس زد.
چرا همیشه باید زبونش در میورد...؟!
(با خودش غر زد.)
دیک فراموش شده اش بخاطر لذت زیادی که نصیبش میشد..رو به انفجار بود..صدایی که تو گوشش میپیچید و منظره ای که رو به روش بود..مردونگیش بیشتر از همیشه تحریک میکرد.
"کیونگسو؛پس اونطور که من حدس میزنم..تو الان داری برنامه ی من نگاه میکنی جونگین...؟!(ازش پرسید.)ولی خیلی کنجکاو بودم راجب اینکه داشتی چکار میکردی..؟وقتی که بهت زنگ زدم...(اون همین الانشم فهمیده بود جونگین داشت چکار میکرد اما وانمود کرد که چیزی نفهمیده.)بزار یچیزی رو بهت بگم بیبی...من میتونم بهت کمک کنم تا کار نیمه تمومتُ..تموم کنی..! دلت میخواد..؟(بهش پیشنهاد داد.)
جونگین با گاز گرفتن انگشتاش سعی کرد جلوی ناله اش بگیره..ولی فایده ای نداشت.
"کیونگسو:تو داری خودتو لمس میکنی...درسته..؟
جونگین در جواب عاح عمیقی کشید.
"کیونگسو:نکنه میترسیدی از راز کوچولو و کثیفت باخبر بشم...؟ تو موقع دیدن برنامه ی من خودت لمس میکنی...؟! فاک جونگینن...این هات ترین چیزیه که من راجش شنیدم..یالا بیبی..ادامه بده..
YOU ARE READING
chef's kiss(kaisoo_translation)
Random🐻🐧🥐🌭👨🍳🍴 main writer: jonginniesprout translator:lil_sua Finished ژانر:فلاف،داستان کوتاه
^^ six^^
Start from the beginning
