با دیدن پرستاری که دکمه های جونگکوک رو باز کرده بودو داشت به سرعت ماسک اکسیژن رو روی صورتش میذاشت هق خفه ای زدو با گذاشتن دست لرزونش مقابل دهنش گریه اش رو خفه کردو تن نیمه جونش رو روی تخت پشت سرش انداخت.

_ج..جونگکوک...

اگه از دستش میداد باید چیکار میکرد؟ اگه قلب مریض آلفاش اینبار طاقت نمیاورد و تنهاش میذاشت چجوری باید بدون اون، بدون حس شیرین محبت هاش زندگی میکرد؟

به قدری در حال خودخوری کردن و نگرانی برای آلفاش بود که نفهمید کی امبولانس از حرکت ایستادو به بیمارستان رسیدن.

پرستار نگاهی به دستگاه ضربان قلبی که به انگشت جونگکوک وصل کرده بود انداخت و با دیدن اینکه ضربان قلب مرد هر ثانیه داشت افت میکرد هول زده رو به دو مرد که در حال بیرون کشیدن برانکارد بودن گفت

_زود باشید مریض داره ایست قلبی میکنه!!

تهیونگ خشک شده گردنش رو سمت پرستار چرخوندو با دیدن حرکات سریعش که با فشار دادن پی در پی قسمت سیلیکونی ماسک سعی در رسوندن اکسیژن به ریه های مرد بود با خارج شدن کامل برانکارد از داخل آمبولانس به تندی از جاش بلند شدو به دنبالش دوید. یونگی و نامجون جلوتر از تخت مقابل دکتر معالج جونگکوک که یونگی بین راه بهش زنگ زده بود تا خودش رو برسونه ایستادن و دکتر همونطور که با قدم های سریع به همراه تخت وارد بخش مراقب های ویژه میشد به دو پرستاری که کنارش بودن بلند گفت

_دستگاه شوک رو آماده کنید، سریع

تهیونگ نالان مثل کسی که روحش داشت از تنش خارج میشد با چشمای سرخ و طوفانیش خیره به در های بسته ای که ورودشون رو ممنوع کرده بود اما از دیوار شیشه ای میتونست هیاهو داخلش رو ببینه، قدم های سستش رو جلو کشید تا با چشم هاش چیزی رو که هنوز باور نکرده بود ببینه اما دستی بازوش رو به سمتش کشیدو بعد صدای گرفته هیونگش به گوشش رسید.

_ن..نه تهیونگ... نگاه نکن... بیا عقب اون...اون حالش خوب میشه

تهیونگ با دیدن اینکه هیونگش داشت مانع دیدن آلفاش و فهمیدن وضعیت داخل اتاق میشد هیستریک وار شروع به تکون دادن بدنش کردو با جیغ گفت

_ولم کن...میخوام ببینمش...دست از سرم بردار

جین با بغض از وول خوردنای پسر که قطعا باعث آسیب دیدن بخیه هاش میشد ناچار دست هاش رو ول کردو اجازه داد ازش جدا بشه. تهیونگ با آزاد شدن دست هاش سریع به سمت دیوار دویدو با گذاشتن کف دست هاش روی شیشه سردی که مانع بینشون بود از ببن چشمای خیسو تار شده اش به قفسه سینه آلفاشض که با بی رحمی توسط دستگاه شوک بالا پایین میشد نگاه کرد.

_ن..نه.. خواهش میکنم کوک..بب..بخاطر دخترمون!

دکتر هان با اخم های درهم از تکون نخوردن علایم حیاتی مرد بلند گفت

🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙Where stories live. Discover now