دست هاش رو توی جیب شلوار پارچه ایش فرو کردو با برداشتن چند قدم مقابل پسر ایستاد.

_با این الم شنگه ای که راه انداختیو استرسی که به امگام وارد کردی اگه اتفاقی برای تهیونگ بیفته مطمعن باش ازت نمیگذرم!

جین با چرخوندن نگاهش پوزخند غلیظی زدو از جاش بلند شد.

_ببین کی داره از به خطر افتادن جون تهیونگ حرف میزنه! برادر من ممکن بود با خوردن یه سم فاکی از یه جانی روانی که اجیر شده بود بمیره اونوقت تو داری منو بخاطر یه استرس از اینکه نتونستی به درستی ازش مراقبت کنی سرزنش میکنی؟ اونوقت من باید باهات چیکار کنم جئون؟ هوم؟

جونگکوک دست هاش رو کنار بدنش مشت کردو سعی کرد خودشو بخاطر تهیونگ هم که شده که از قضا مطمعن بود الان داره بهشون نگاه میکنه کنترل کنه. قدمی به سمت پسر برداشت و خواست جوابش رو بده که صدای باز شدن در ورودی به گوش همه رسیدو باعث شد همگی به سمتش بچرخن.

طولی نکشید که قامت بلند نامجون با پالتوی مشکی بلندی که پوشیده بود ظاهر شدو صورت بی حس و جدی ایش چیزی بود که باعث ترسیدن تهیونگ و قورت دادن آب دهنش شد، البته بوی تند و تلخ شده فورمون های آلفای اصیل رو هم نمیشد نادیده گرفت! در همین حین یونگی با اخم های در هم از طبقه بالا پایین اومدو با چند قدم خودش رو به جونگکوک رسوندو کنارش ایستاد.

نامجون با قدم های محکم و بلندش به سمت سالن جایی که همه به انتظارش ایستاده بودن قدم برداشت. با رسیدن به چند قدمی جونگکوک که جدی بهش نگاه میکرد از حرکت ایستادو سرش رو به سمت تهیونگ چرخوند. دیدن چشمای اشکی و صورت رنگ پریده پسرش باعث غرش عصبی گرگش شدو با گرفتن نگاهش گردنش رو سمت جونگکوک چرخوند.

_جئون جونگکوک!!! فکر نمیکنی یه توضیح درمورد فاجعه ای که رخ داده باید بهم بدی؟ دقیقا به چه دلیل کوفتی ای از وقتی که پسرم رو دستت سپردم هر روز داره بلا های مختلفی سرش میاد؟

جونگکوک کلافه انگشت شصت و اشاره اش رو بین ابروهاش گذاشت و با بیرون فرستادن نفسش قدمی سمت مرد گذاشت.

_آلفا کیم! من هیچ کدوم از اتفاق هایی که افتاده و باعث آسیب تهیونگ شده خبر نداشتم، اون خدمتکار جاسوسی از سمت خانوادم بودو ما هم به تازگی فهمیدیم وگرنه چرا باید اجازه بدم همچنین خطری نزدیک امگام باشه و جون خودش و بچم رو تهدید کنه؟

نامجون با چشمای سرخ شده دندون هاش رو بهم فشرد.

_پسر من هیچ ربطی به مشکلات خانوادگی تو اینکه باهات مشکل دارن نداره! باید قبل همه اینا که تهیونگ رو به عنوان جفتت وارد این پک کنی مشکلاتت رو حل میکردیو مطمعن میشدی که خطری برای تهیونگ وجود نداره. اینکه توی مسائل رابطه تون دخالت نکردمو اجازه دادم به عنوان آلفا و جفت پسرم خودت اوضاع رو کنترل کنی دلیل نمیشه که فکر کنی پسرم رو بیخیال شدم! من شاید برای تهیونگ همیشه پدر سخت گیری بودم اما توی این چهارده سالی که بزرگش کردم سعی کردم همیشه امینتش رو تو اولویت قرار بدمو اجازه ندم چیزی اذیت یا تهدیدش کنه.

🐺𝑹𝒐𝒐𝒕𝒍𝒆𝒔𝒔 𝑨𝒍𝒑𝒉𝒂🌙Where stories live. Discover now