_اخخ..
با دستش سرش رو مالید و با صورتی درهم نگاهش رو به فرد لم داده ی روی مبل داد.
چشماش گرد شد..._تهیونگ؟
تهیونگ خنده ش رو کنترل کرد و سرشو تکون داد.
_تو.. یعنی شما برگشتین؟
تهیونگ از روی مبل بلند شد و به سمت دوستش قدم برداشت... جیمین هم با خوشحالی و ذوق که از رایحه ش هم مشخص بود بدون توجه به درد سرش بلند شد و الفا رو به آغوش کشید.
_هی خیلی خوشحالم که برگشتین!... دلم برات تنگ شده بود ته ته!
_حالت چطوره جیمین؟ اوه... شنیدم نی نی در راهه! هوم؟
جیمین با خجالت از آغوش تهیونگ بیرون اومد و درحالی که لپاش گل انداخته بود سرشو تکون داد که الفا رو به خنده انداخت.
_جیمینی خجالت کشیده؟
جیمین خندید و مشتی به بازوی تهیونگ زد... به مبل کناری اشاره کرد و خودش هم کنار تهیونگ نشست.
خوشحال بود که تهیونگ و خواهرش از ماه عسلشون برگشتن... به شدت دلتنگشون بود و برای دیدن خواهرش هم لحظه شماری میکرد._خب تهیونگ.. خوش گذشت!؟
تهیونگ لبخند مستطیلی معروفش رو زد و پاهاش رو روی هم انداخت.
_بهترین سفر عمرم بود جیمینی... من واقعا از بودن خواهرت کنارم خوشحالم!
جیمین سرشو تکون داد و برای سفارش دوتا قهوه روی میز خم شد و تلفن رو برداشت.
_باید هم خوشحال باشی... بالاخره خواهر من همسرته!.. ولی چرا جنا هم با خودت نیاوردی ببینمش؟
جیمین بعد از گفتن سفارشات به منشی ابروشو بالا انداخت و منتظر جواب الفا شد.
_خانم سو دوتا قهوه لطفا..
تلفن رو سرجاش گذاشت و به مبل تکیه داد.
_جنا رفته دیدن دوستاش.. جیمین؟
لحن صداش موقع صدا زدن اسمش، نگران به نظر میرسید... جوری که تهیونگ حالت صورتش هم به نگرانی تغییر کرد جیمین رو ترسوند.
_اتفاقی افتاده؟
سرش رو پایین انداخت و انگشت های دستش رو به بازی گرفت... استرس گفتن حرفاش ضربان قلبش رو بالا برده بود... و همین طور خجالت میکشید از گفتنشون...
جیمین متوجه استرس دوستش شد... رایحه ی الفا امگای جیمین رو اذیت میکرد... دستش رو روی دست تهیونگ گذاشت که نگاه الفا به سمتش برگشت.
لبخند پر از اطمینانی زد.._لازم نیست خجالت بکشی ته ته... بگو چیشده؟
تهیونگ نفس عمیقی کشید و چشماش رو بست... باید میگفت!
تحمل درد کشیدن جنا رو نداشت.. بخاطر اون...
YOU ARE READING
𝐾𝑟𝑎𝑠𝑖𝑣𝑖𝑒_S2
Romance●فول پارت فصل دوم فیکشن کراسیوی● ~|فیک: زیبایی ~|ژانر: رمنس، امگاورس، امپرگ، اسمات •●جونگکوک عاشق و دیوونه ی کراسیویِ! طوری که نفس هاش به نفس های امگاش وصله... اون دوتا با عشق کنار هم زندگی میکنن و صاحب توله گرگ شیطونی میشن. اما همه چیز با یک اشار...
𝔓𝔞𝔯𝔱 3
Start from the beginning