جونگکوکِ آبیِ خودم

Start from the beginning
                                    

فقط میدونست وقتی از خواب بیدار میشد و میخواست بخواب بره چهره‌ی اون پسر جلوی چشم هاش ظاهر میشد!
چی میتونست اسم این احساسات رو بزاره؟ علاقه ، عشق یا هوس!؟ قطعا عشق نبود... بود؟!

آهی کشید و با اخم کردن از تفکراتش بیرون اومد و این مساوی شد با زنگ خوردنِ گوشیش که کنار خودش روی مبل پرت شده بود.

سرش رو به طرفش چرخوند و وقتی مخاطبی به اسم 'کیم آری' به چشمش خورد ، چشم هاش به بزرگترین حالت خودش رسیدن!

سریع گوشی رو برداشت و بعد از چند دقیقه مکث ، سرفه ای کرد و با تردید گزینه‌ی 'پاسخ' فشرد.

_الو؟!
با شنیدن اون صدای آشنا و زنونه ، نفسش حبس شد. حتی دیگه انتظار نداشت بار دیگه اون صدارو بشنوه!
_س-سلام!

صدای خنده‌ی آری رو شنید و این باعث تعجب و اخم کردنش شد.
آری بعد از چند ثانیه ، لب هاش رو فشرد و گفت:
_اوه باورم نمیشه استرس گرفتی تهیونگ!

با همون اخم ، با حرص لب زد.
_استرس؟ اشتباه نگرفتی آری!؟

خنده ای به مرد که از خودش بزرگتر ولی درعین حال بچه تر بود کرد.
_وای تهیونگ... هیچ وقت تغییر نمیکنی مگه نه؟!

چشم غره ای بهش رفت و با ناخن های کوتاهش ، چرمِ مبل رو چنگ زد.
_چیکار داری آری؟

موهاش رو پشت گوشش زد و لبش رو گاز گرفت و با هیجان گفت:
_من اومدم کُره!

چشم هاش گشاد تر ازین نمیشد! 'اون الان چی گفت؟!'
_تو- تو چی گفتی؟!
خنده آرومی کرد.
_گفتم اومدم کره کیم تهیونگ! باورم نمیشه ازون موقع تاحالا انقدر پیر شده باشی!

دهنش به صورت 'او' باز مونده بود و هیچ ایده ای نداشت که الان باید چی بگه ، پس تنها چیزی که به ذهنش رسید و گفت:
_نه! نیا!

تکخند متعجبی زد و تلفن رو از گوشش فاصله داد و بهش نگاه کرد و دوباره به گوشش نزدیک کرد.
_چی میگی ته؟ من الان تو فرودگاه نشستم!

دهنش رو باز و بسته کرد و وقتی چیزی ازش بیرون نیومد ، اخم کرد.
_وات د فاک کیم آری؟ توی فاکینگ اومدی فرودگاه و اونم چی فرودگاهِ کُره! جایی که پسرمون رو پیش من ول کردی تا حتی یه لحظه هم این کشور رو نبینی!

خنده ای کرد و با ذوق لب زد.
_حالا شدی اون تهیونگی که میشناسم! و درمورد اون موضوع‌.. نمیتونم راجبش صحبت کنم پس ، بیخیال.

اخمی کرد و لب هاش رو از حرص روی هم فشرد.
_الان زنگ زدی به من که چی؟!
لبخندی زد و با استرس ، گفت:
_میخواستم بیای دنبالم!

𝗟𝗼𝗻𝗴 𝗛𝗮𝗶𝗿𝗲𝗱 𝗕𝗼𝘆 | 𝖵𝗄𝗈𝗈𝗄 Where stories live. Discover now