پسرِ مو بلند | 𝖫𝗈𝗇𝗀 𝖧𝖺𝗂𝗋𝖾𝖽 𝖡𝗈𝗒
-کامل شــده-
همه چی از اونجایی شروع شد که دال، پسرِ ۵ سالهی کیم تهیونگ، با دیدنِ موهای بلند و آبیِ پسری، اون رو "مامان" صدا زد و این بود اولین دیدارِ اون پسرِ مو بلند و تهیونگی که کلِ زندگیِ بعد از جدای...
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.
با لبخند نفس عمیقی کشید و گوشیش رو روی تختش پرت کرد ، به سمت آشپزخونه رفت و کابینت بالای سینکِ ظرفشویی رو باز کرد و با دیدن بطری های وودکا و سوجو و البته ویسکی لبخندی زد. _این ویسکی رو میدم به یونگی بمیره! خیلی تلخه. و با نیشخندی در کابینت رو بست و با همون نیشخند خنده دارش به سمت میزِ کنارِ تختش رفت.
کارتی که کلید خونهش بود رو برداشت و با همون تیرشت و شلوارکش که تا زانوهاش میرسید درو باز کرد و بیرون رفت.