One

413 80 10
                                    

همین که برنامه تموم شد لبخند دویونگ محو شد و هوفی از سر حرص کشید ولی نیش هه‌چان به این راحتی جمع نمی‌شد. دویونگ هیونگش وقتی حرص می‌خورد انقد کیوت می‌شد که نمی‌تونست جلوی خودشو بگیره و اذیتش نکنه. این چیزی بود که روزاش رو سرگرم‌کننده و دوست‌داشتنی می‌کرد.
تو ونی که به سمت خوابگاه می‌رفت دقیقاً نشست کنار دویونگ. دویونگ اول دقت نکرد کی پیشش نشسته و نگاهش به پنجره بود. هه‌چان از این بی‌توجهی اصلاً راضی نبود پس مجبور شد نیشگونش بگیره. دویونگ سریع برگشت و اون یکی دستشو گرفت و عصبی به چشم‌هاش زل زد: یا چینجا! بس کن دیگه! پاشو پاشو ازینجا!
ولی هه‌چان که توجهی که می‌خواست رو گرفته بود کاملا راضی و خندون سرجاش نشست و تا خود خوابگاه پهلوی بیچاره هیونگش رو کبود کرد. وقتی رسیدن دویونگ تقریباً از ون دوید بیرون و سر راهش پای جهیون رو هم لگد کرده بود و بعد بغلش کرده بود و از گردنش آویزون شده بود که ببخشدش. برای همین نشد که ببینه هه‌چان براش پشت چشم نازک کرده.
ون وقتی هنوز دویونگ از بغل جهیون درنیومده بود راه افتاد. مارک و هیوک باید می‌رفتن پیش بچه‌های دریم. همین که رفت دویونگ گردن کشید و پرسید: کجا رفتن پس؟
تیونگ خسته گفت: پروموشن‌های دریم.
دویونگ با چشمای درشت شده همونطور که در رو باز می‌کردن و می‌رفتن داخل پرسید: خسته بودن که!
تیونگ شونه بالا انداخت. تو فکر بود و معلوم بود که خودشم به این مسئله حس خوبی نداره.
- کاری از دست من برنمیاد دو.


Hard for me | DochanWhere stories live. Discover now