1

268 32 130
                                    

همزمان با نگاه کوتاهی که به صفحه ی ساعت مچیش میندازه بدون کمک گرفتن از دست هاش به سیگار نیم سوخته ی بین لب هاش پک میزنه و دود غلیظش رو حواله ی ریه هاش میکنه

چهل و پنج دقیقه از تایم کلاس صبحش گذشته...

سرش رو به دیوار تکیه میده و دود سیگار، با آشفتگی از بین لب هاش خارج میشه

نگاه کلافه ای به اطراف میندازه و بعد از چند لحظه سیگارِ به فیلتر رسیده ش رو زیر پا خاموش میکنه

+لعنت بهت لوک

زیرلب میغره و به سمت ساختمون دانشگاه قدم برمیداره

تو این بین گوشیش رو از جیبش بیرون میکشه و به نفر اول لیست مخاطبینش تکست میده

+کدوم گوری موندی پس؟

-این جنده نمیذاره بیام بیرون

+اون جنده گوه خورده

صفحه ی چتش با اون پسر رو میبنده و گوشیش رو توی جیب شلوارش برمیگردونه

"کلاس 604"

اگه اشتباه نکنه جلوی همون کلاسی وایساده که از اول ترم تا الان فقط نیم ساعت سرش حاضر بوده!

با بیخیالی شونه بالا میندازه و بدون در زدن وارد کلاس میشه

و همین کافیه تا استاد از درس دادن دست بکشه و صدای همهمه ی دانشجوها قطع بشه

درسته همون کلاسه!

نیشخند محوی روی لب هاش کشیده میشه و بدون اینکه حتی نیم نگاهی به استاد بندازه به سمت ردیف صندلی های بالای کلاس میره

روی یکی از صندلی ها میشینه و تقریبا کوله ش رو روی میز میکوبه

کل کلاس هنوز هم توی سکوت مطلقه

تا وقتی که بعد از گذشت چندلحظه "لیدی اندرسون" به حرف میاد

"لیدی اندرسون" لقبیه که لوک به اون زن مُسن داده!

جثه ی ظریف و جمع و جور، چهره ی رنگ پریده و موهای کوتاه بلوند

عینکی با شیشه های بیضی کوچیک، و دست آخر کت شلوار زرشکی رنگ با کفش های پاشنه بلند مشکی

+آقای...

مکث میکنه تا اون پسر اسمش رو بگه اما تنها چیزی که نصیبش میشه نگاه خیره و بی حسشه

پس تصمیم میگیره فعلا بدون دونستن اسمش ادامه بده:

+در جریانید که تقریبا یک ساعت از شروع کلاس گذشته؟

-بله

با طمأنینه جواب میده و هر دو دستش رو روی میز میذاره

زن لب هاش رو روی هم فشار میده و گره کمرنگی بین ابروهاش میوفته

-ویل گرهم

Rebel | یاغیWhere stories live. Discover now