این داستان رو احتمالا اکثرتون توی اینستاگرام یا جاهای مختلف به زبان اصلی و یا حالا ترجمه فارسی دیدینش، ولی از اونجایی که خودم خیلی دوسش دارم گفتم با ترجمه خودم براتون بذارم.
فرقشم اینه که، هر بار که نویسنده اصلی فیکشن رو بذاره به سرعت ترجمش میکنم و...
*اینجا نویسنده یه توضیح کلی داده راجب یه اصطلاح که برای افرادی هستش که برای پنهان کردن گرایششون از دیگران با جنس مخالف ازدواج میکنن. و الان هم تهیونگ بخاطر حرف پدر و مادرش با یه دختر ازدواج کرده و هم بخاطر اینکه مجبور شده ترجیح خودش(یعنی گرایش و ازدواجش با یه پسر رو برای بقیه پنهان کنه)
*پنجره های طلایی، شبیه به قفس طلایی به این معنی هست که تائه(تهیونگ) مجبور به ازدواج بخاطر هنجار های اجتماعی شده. اون رو مجبور کردن "مردی" با موفقیت و ثرونمند باشه. موفقیت برابره با احترام و آینده. این چیزیه که خانواده اون میخواستن. ولی تهیونگ هیچ کدوم از اینها رو نمیخواست، اون فقط میخواست مردش رو دوست داشته باشه.