ραят 10

1.1K 159 92
                                    


سرش رو با شنیدن صدای زنگ تلفنش از پرونده روی میزش بلند کرد و چشمهای خوابالودش رو که تونسته بود فقط یه چرت کوتاه مهمونشون کنه به سختی باز کرد .

پیدا کردن تلفنش اونم تو تاریکی اتاق و شلوغی روی میز اتاقش واقعا کار سختی براش بود و کم کم داشت بیخیال زنگ خوردن تلفنش میشد و دلش میخواست دوباره تو همون حالت قبلیش بخوابه و چرت نصفه نیمه اش رو تموم کنه.

اما بنظر میومد شخص پشت خط اصلا قصد کوتاه اومدن نداشت و بعد از دومین زنگی که بی جواب موند ، دوباره تماس گرفت و اعصابش رو بهم ریخت .

چشمهاش رو از نور زیاد صفحه تلفنش بست و با عصبانیت جواب داد :
-بلـــه ؟؟

-قربان ، متاسفم که بدموقع زنگ زدم اما موضوع مهمی بود.

کلافه دستی به چشمهاش کشید و با صدایی که از خواب و خستگی دورگه شده بود و لب زد :

-موضوع چیه جرج ؟

-راجب..

جرج بدون اتلاف وقت حرفاش رو گفت و منتظر شنیدن صدای مافوقش شد .

- با حرف نمیتونم پیش برم جرج..یه مدرک دقیق که بتونم ازش استفاده کنم میخوام.

-اما قربان ما همین الانشم بدون مدرک کافی نگهش داشتیم و خب اون به راحتی از همه اتهامات مبرا شده... نمیتونیم بیشتر از این نگهش داریم

یونگی با حرص از جاش بلند شد وشروع به قدم زدن کرد، درواقع داشت خودش رو با اینکار آروم میکرد ، اما خب اونقدراهم تاثیرگذار نبود .

کلافه کنار پنجره نیمه باز اتاقش ایستاد و ادامه داد :

-بره به درک....ژنرال از موضوع خبر داره ؟؟

-بله قربان..همین یک ربع پیش بابت همین موضوع تماس گرفت

-...اوکی.. آزادش کن..

با عصبانیت گفت و تلفن رو قبل از شنیدن صدای جرج که بنظر میومد چیز دیگه ای میخواست بگه قطع کرد و دست مشت شده اش رو به شیشه روبروش کوبید.

عصبی بود ، از امشب، از اتفاقایی که میتونست پیش بینی کنه که کی قرار بیوفته ،از اینکه کاری جز گوش دادن به حرف بالا دستیش ازش بر نمیومد ، از اینکه جایگاهش به عنوان یه پلیس کمرنگ شده بود.
از اینکه خیلیا فقط اسم پلیس رو به یدک میکشیدن. دقیقا از همه چیز عصبی بود.

حدس میزد که چرا ژنرال از جرج خواسته این پرونده که هنوز باز نشده بود و رو ببنده والکس رو آزاد کنه.

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~♡

پوف کلافه ای کشید و با شنیدن صدای ضعیفی که از قسمت پذیرایی اومد، اخمی کرد و از اتاقش بیرون رفت .

حدس میزد که جیمین باشه ، فقط نمیدونست که چی بیدارش کرده ، یعنی انقدر صدای حرف زدنش با جرج بلند بوده که جیمین رو از خواب بیدار کنه؟ ، نه ممکن نبود.

𝗜'łł 𝗳ı𝗴ħт 𝗳øя чøυ_S2Where stories live. Discover now