قسمت دوم

78 10 1
                                    

پگی سوار کالسکه شد، باید در بین راه بث تا لندن کالسکه اش را عوض کند و سوار کالسکه ی چاپار شود، (و مطمئنا کالسکهٔ

پدرش را پس می فرستد.)

خب من دوست دارم خوانندگان این داستان را بیشتر با ماجرای خواهر و شوهر خواهر قهرمان داستان که قرار است سه ماه از تابستان را با آنها بگذراند آشنا کنم، پس بهتر است لحظه ای درنگ نکنم و سراغ اصل مطلب برم.

تیریستا حدود پنج سال به زحمت در لندن زندگی می کرد، هیچ کس به راستی بر اتفاقات زندگی او خبردار نیست به جز خود و شوهرش و شاید هم کمی من. اما به گفته های اولیه خود او میگویم زندگی او در لندن با عمو و زن عمویش آغاز شد. در روزنامه های روز لندن خبر پخش شد اما خدا را شکر خبر به بث درز نکرد تا شاید دلخوری میان والدین و فرزند رخ دهد.

حال خبر از چه قرار بود؟ رسوایی اخلاقی؟ خیر! خیر! تیریستا دختری ساد دل و پایبند به اصول اخلاقی بود مگر آن که... توسط کسانی به رغم میل خودش رابطه برقرار کند.

او را به دربار بردند توسط خانم سندرسن که سر خدمتکار شاهزاده بود. در آن هنگام دوشیزه پیترسون فقط شانزده سال داشت.

هضم اینکه او را برای چه میخواهند برایش سخت بود، شاید دوست نداشت چیزی را که دوست ندارد بشنود.

هنگام خداحافظی از عمو و زن عمویش خواست تا پدر و مادرش خبردار نشوند و گفت زود به زود برایشان نامه مینویسد. دیگر نمی توانست اشک هایی که از غم جدایی در چشمانش جمع شده بود را نگه دارد.

به کمک کالسکه چی سوار کالسکه چهار نفرهٔ دربار شد، بسبیار مجلل و شیک ولی اینها چه سودی برایش داشت حالا که به رغم احساسات و میل خودش به دربار میرود، آن هم برای زندگی!

هنوز در حالی که اشک میریخت از خانم سندرسن میخواست برایش بگوید، از زندگی جدیدش، چرا او را میخواهند.

خانم سندرسن با وجود اینکه یک بار همه را برایش گفته بود ترجیح داد برای تسکین وی دوباره سخن را از سر بگیرد. برایش گفت، از همه چیز داد سخن داد. اما اینها واقعیت نبود، نه او میگفت دوشیزه پیترسون قرار است جای او را بگیرد و سرخدمتکار شاهزاده شود، تا اینجا مشکلی نبود، اما بگذارید کمی تند بروم، شاهزاده هیچگاه با سرخدمتکار اولش رابطه ای برقرار نکرد.

شاهزاده حدود بیست و نه سال سن داشت و در بیست و پنج سالگی بر اساس خواسته ی پدرش ازدواج نمود.

بگذریم، بهتر است دیگر وارد جزئیات زندگی شاهزاده نشویم تا وقتش برسد.

کم کم اشک های دوشیزه خانم زیبای شاهزاده (گرچه شاهزاده حتی یک بار هم او را ندیده است) کمرنگ تر شد. تا بالاخره آنها به دروازه دربار نزدیک و نزدیک تر شدند...

___

عذر مبخوام بابت تاخیر

تغییری در داستان بوجود نیومده

چطور بود؟

کلا داستان دوشیزه پیترسون تا چندین قسمت ادامه داره بعد یهو بر میگرده به دوشیزه پیترسون جدید (پگی)

راستی بچه ها اگر به داستان های قرن ۱۸ علاقمندید این پیجو فالو کنید

داستان هایی نظیر غرور و تعصب، عقل و احساس، ترغیب، اما، منسفیلد پارک،نورثنگر ابی،بلندی های بادگیر و... رو میخواد بزاره!

@18centurybook_ir

خب مرسی که خوندین

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 12, 2015 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

Colonel.Where stories live. Discover now