ugly fan and hot fucker

Autorstwa MAYA0247

299K 54.7K 8.8K

name:ugly fan and hot fucker couple:chanbeak Gener:🍓اسمات🔞،خشن،عاشقانه،فلاف writet: maya^^ وضعیت:کامل شده⁦☑... Więcej

ugly fan and hot fucker prt 1
ugly fan and hot fucker.prt2
ugly fan and hot fucker_3
ugly fan and hot Fucker 4
ugly fan and hot fucker_5
ugly fan and hot Fucker_prt6
ugly fan and hot Fucker 7
ugly fan and hot fucker8
ugly fan and hot fucker9
ugly fan and hot fucker 10
ugly fan and hot fucker 11
ugly fan and hot fucker 12
ugly fan & hot fucker 13
ugly fan and hot fucker 14
ugly fan and hot fucker-15
ugly fan and hot fucker prt16
ugly fan and hot fucker.prt17
ugly fan and hot fucker.prt18
ugly fan and hot fucker.prt19
ugly fan and hot fucker.20
ugly fan & hot fucker.prt21
ugly fan&hot fucker.prt22
ugly fan & hot Fucker.prt23
ugly fan & hot Fucker.prt24
UGLY FAN & HOT FICKER.prt25
ugly fan and hot fucker.prt26
ugly fan and Hot fucker.prt27
ugly Fan And Hot fucker.28
❌اطلاعیه❌
ugly Fan and Hot Fucker.prt29
ugly fan and Hot Fucker.prt30
ugly fan and hot Fucker.prt32
Ugly Fan & Hot Fucker.prt 33
ugly Fan&Hot Fucker.34
ugly fan & hot fucker.prt 35
ugly Fan and Hot fucker.prt36
ugly fan & hot fucker.prt 37
ugly fan & hot fucker.prt38
ugly fan & Hot fucker.prt 39
ugly fan prt40
ugly fan and hot fucker.prt41
ugly fan & Hot Fucker prt 42
ugly fan and hot fucker.prt43
ugly fan and hot fucker prt 44
ugly fan and hot fucker 45
UGLY FAN AND HOT FUCKER prt46
ugly fan and hot fucker.prt47
ugly fan and hot fucker.prt48
ugly fan and hot fucker.prt 49
ugly fan and hot Fucker.prt50
♡Final part♡

Ugly Fan&Hot Fucker.prt31

4.9K 1.1K 230
Autorstwa MAYA0247


با چشمای خوابالودش تلو تلوخوران از اتاقش خارج شد و بعد از کش و قوسی که به بدنش داد، خمیازه بلندی کشید
_چیه اوما؟
با بی حوصلگی تمام به چهره مادرش که اول صبح صداش رو بالا سرش انداخته بود نگاه کرد، مادرش همونطور که بین چهارچوب در ایستاده بود لبخندی بهش زد
_بکهیونا رییست اینجاست...هر چقدر اصرار کردم داخل نیومد، بیا ببین باهات چیکار دارن!
و بعد لبخندی که چشماش رو هلالی میکرد به کای زد
"کای اینجا چه غلطی میکنه؟"
با یادآوری جشنی که داشتن دستی به موهای بهم ریختش کشید، واقعا کی حوصله اون جشن کوفتی رو داشت؟
_بکهیون.
با صدای مادرش، خودش رو جمع و جور کرد و با شونه های آویزون سمت در حرکت کرد، مادرش لبخند دندون نمایی به کای زد
_اومد!
و بعد عقب کشید تا بکهیون جاش رو بگیره، کای فقط کافی بود چهره پف کرده پسره روبه روش رو ببینه تا یه دور سکته بزنه
_این چه کو....
با دیدن دوجفت چشم براق که از بالای شونه بکهیون بهش خیره شده بودن حرفش رو خورد و لبخندی به مادر بکهیون زد
_بکهیون چرا حاضر نشدی؟
از لای دندونای چسبیده بهم گفت، بکهیون خمیازه ای کشید و زیر چونش رو خاروند
_باشه الان میشم...نمیای تو؟
به داخل خونه اشاره کرد، کای پوفی کشید و دستش رو تو جیب پالتوش فرو برد...واقعا اینهمه بی خیالی بکهیون رو درک نمیکرد، خودش دیشب از استرس خوابش نبرده بود.
_نه تو ماشین منتظرتم...فقط عجله کن!
بعد از حرفش سرش رو برای مادر بکهیون تکون داد
_فعلا اومونی!
بکهیون پوفی کشید، این رییس خوش برخورد الان هیچ شباهتی به رییس عوضی خودش نداشت.
داخل خونه شد و تا وقتی وارد اتاقش بشه هنوز صدای خداحافظی گرم مادرش رو میشنید.
پیراهن و شلوارش رو از تنش خارج کرد و داخل حموم پرید، خب به کتف چپشم نبود که کای اون بیرون منتظرشه.
اگه دوش نمیگرفت تا آخر روز حس خوبی به خودش نداشت، مخصوصا امروز.
بعد از دوش سبکی که گرفت لباساش رو تند تند عوض کرد و کت و شلواری که کای براش گرفته بود رو برداشت، قرار بود برن تا کای یه دوست پسر خوشگل برای خودش درست کنه!
در اتاقش رو باز کرد و با دیدن خواهر و مادرش که جلوی در انگار براش اتراق کرده بودن ابروهاش بالا پرید
_چیزی شده؟
_هی بک...رییست خیلی جذابه!
بکهی با ذوق تو جاش پرید و با دوتا دست گونه هاش رو چسبید، خانوم بیون با چشمایی که ازش رنگین کمون تراوش میکرد بهش نزدیک تر شد
_بکهیونا...جلوی رییست از بکهی خوب تعریف کن باشه؟
این حرف کافی بود تا تمام صحنه هایی که جلوی کای بکهی رو به فحش کشیده بود و داستان پیدا کردن نواربهداشتی کثیفش توی کشو لباساش رو که تا الان هزارباری براش تعریف کرده بود از جلو چشماش رد بشه.
لبخند فیکی زد
_البته اوما...حواسم هست!
کلاه بافت منگوله دارش رو روی موهای نم دارش کشید و بعد از دستی که برای مادر و خواهر عاشقش تکون داد از خونه خارج شد.
_هه...چقدر خوش خیالن، کای با سینه های بکهی بیشتر عوقش میگیره تا تحریک بشه‌‌!
دستش رو تو جیب کاپشنش فرو کرد و به سمت ماشین مدل بالای رییسش حرکت کرد، قبل از سوار شدن به خونه خالی طبقه بالاشون نگاه کرد...سهون هنوز نیومده بود؟
آهی کشید و وقتی سوار ماشین شد سریع گفت
_بزن بریم.
_ده ساعته منتظرتم!
کای با حرص غرولند و چشم غره ای از پسر کنار دستش دریافت کرد
_تو خیلی زود اومدی دنبالم....در ضمن من از نظر خودم همینطوریشم عالیم!
البته اگه میدونست چند ساعت بعد با ظاهر کاملا متفاوتی روبه روی پارک چانیول میایسته هیچوقت این حرف رو نمیزد!

_________________________________

نگاهش روی چهره پسر ریز جثه ای که تقریبا پشت کای قایم شده بود ثابت موند...چطور توی اون کت و شلوار سفید اینهمه خواستنی تر شده بود؟
چشماش رو آرایش کرده بود و موهاش رو به حالت مرتبی بالا داده بود و کای حاضر بود قسم بخوره خودش با دوتا چشماش دید که سیبک گلوی پارک چانیول تکون خورد.
کای با دستی که دور کمر بک حلقه کرده بود اون رو بیشتر به خودش نزدیک کرد
_از دیدنتون خیلی خوشحال شدم آقای پارک!
چانیول نگاه بی حواسی به کای انداخت و لبخند کم رنگی زد
_همچنین!
نگاهش به سمت دست کای که دور کمر بکهیون حلقه شده بود رفت و سعی کرد ریکشنی نشون نده
_هی چانیولا!
صدای کیونگسو باعث شد کای یه‌چرخش صد و هشتاد درجه ای به سرش بده و بکهیون تو دلش نیشخند بزنه"احمق"
چانیول انگار که سوپرایز شده باشه دستش رو برای پسری که از بین گروه فیلمبرداری داشت به سمتشون میومد تکون داد، کای بدون اینکه متوجه باشه از لبخند درخشانی که کیونگسو به چانیول میزد اخماش تو هم رفته بود.
کیونگسو وقتی با دوربین تقریبا بزرگی که توی دستش داشت روبه روشون رسید نگاه هر سه مرد کاملا روش بود.
_یاااا حق نداری اینهمه خوشتیب بشی.
کیونگسو با چشم غره ای که به دوست پسرش رفت گفت و تکخنده جذابی از چانیول دریافت کرد.
چانیول هم بلد بود بخنده؟
بکهیون نگاهش رو از چال لپ قشنگ آیدلش گرفت و سرش رو پشت کای قایم کرد و بعد از خمیازه ای که کشید دوباره سر‌جای قبلیش برگشت.
چانیول خیلی خوب بلد بود قشنگ لبخند بزنه ولی بکهیون انقدر احساس خوابالودگی میکرد که زیاد نمیتونست سرخ و سفید بشه.
_چقدر خوب که دیدمت!
کیونگسو با چشمای جمع شده ای رو به کای کرد و لبخندی روی لبای درشت کای نشست، دست کوچیک کیونگسو رو تو دستاش فشرد.
_از دیدنت خوشحال شدم.
کیونگسو نیم نگاهی به پسر کنار کای انداخت و خیلی سطحی باهاش سلام و احوالپرسی کرد، خودشم دلیل حس بدش به بکهیون رو نمیدونست ولی با اینحال سعی کرد دوستانه تر رفتار کنه.
_امروز متفاوت تر به نظر میرسی!
کای قبل از اینکه اجازه بده کیونگسو  نیشخند حرصی بکهیون رو ببینه سریع جواب داد
_آره...برای این جشن کلی هیجان داشت!
و بعد با لبخندی که شبیه عاشق ها بود به چهره بی حس و پوکر بکهیون نگاه کرد و با نوک انگشت موهاش رو نمایشی نوازش کرد و خب...کیونگسو و چانیول با دیدن این صحنه پوکر به تمام معنا شده بودن!
بکهیون نیشش رو برای کای باز کرد و بیشتر بهش چسبید
_وقتی کنار توام باید خوب به نظر برسم دیگه!
و خب همین حرف کافی بود تا همزمان اخمای کیونگسو و چانیول تو هم بره...وات د فاک؟
_من دیگه برم...کار دارم!
کیونگسو با عجله گفت و به سمت گروهشون دوید و نگاه کای رو همراه خودش کشوند، بکهیون نیم نگاهی به خیرگی چانیول انداخت و بدون اینکه خودشم متوجه باشه پشت چشمی براش نازک کرد که باعث شد چانیول تکخنده ای بکنه و سرش رو زیر بندازه، اون هنوزم زیادی کیوت بود!
مثلا سعی داشت خودشو بی تفاوت نشون بده ولی درست مثل بچه ای رفتار میکرد که انگار آبنباتشو ازش گرفتی و حالا یه آبنبات بهتر گیرش افتاده(منحرف نشید از این آبنبات رنگیا-.-)
وقتی کای کنارش قرار گرفت و شروع به همصحبتی باهاش شد بکهیون فهمید همه چیز میتونه خیلی سخت تر باشه!
خودشم درک میکرد، در هر حال اینهمه با کای خودشونو جذاب کرده بودن تا بیان و بکوبونن تو چشم چانیول و کیونگسو ولی حالا...بکهیون حس میکرد دوست داره فقط فرار کنه!
با بلند شدن صدای موزیک و گرم شدن بحث بین کای و چانیول و کارگردان برنامه که تازه بهشون ملحق شده بود بکهیون پوف بی حوصله ای کشید و قلوپی از گیلاس تو دستش رو نوشید.
جامش رو روی میز گذاشت و دستش رو روی بازوی کای کشید، لحظه ای که توجه پسر تیره تر سمتش جلب شد لبخندی بهش زد
_من باید برم دستشویی!
کای سری براش تکون داد و بکهیون به سمت سرویس بهداشتی حرکت کرد و با کمک چند تا از خدمه تونست پیداش کنه.
داخل سرویس بهداشتی مردونه شد و نگاهی به خودش جلوی آینه انداخت
_واو واقعا خوب شدما!
لبخند مغرورانه ای زد و زبونش رو روی لبش کشید، نفسش رو با استرس بیرون داد.
نمیدونست دقیقا اینجا توی این نقطه چیکار میکنه ولی حس خوبی داشت!
میتونست به چانیول ثابت کنه که فقط یه فاک بادی نیست...شاید واقعا کارما میخواست کمی هم که شده دل بکهیون رو خنک کنه!
اینطور حداقل میتونست ذره ای از غرور از دست دادش رو پس بگیره.
_از دیدنت سوپرایز شدم!
چانیول‌ با بی تفاوتی داخل سرویس بهداشتی شد و بکهیون ترسیده نگاهش کرد.
_م..منم!
"لعنت بهت بک" با حرص لب پایینش رو به دندون کشید...این لکنت کوفتی چی بود دیگه؟
با حس نزدیکی چانیول بهش، سرش رو بالا گرفت و از پایین بهش نگاه کرد
_چیزه...من باید برم چیز کنم...یعنی چیزه..عاهان اونجا!
به اتاقک سرویس بهداشتی اشاره کرد و خواست جیم بزنه که بازوش توسط دستای چانیول کشیده شد و باعث میخکوب شدن نگاه ترسیده و متعجب بکهیون روش شد، ولی چانیول اهمیت نمیداد
_رابطت با کیم جونگین چیه بک؟
با جدیت به چشمای گرد شده بکهیون نگاه کرد و بدون توجه به اینکه هر لحظه یه نفر ممکنه داخل بشه بیشتر بهش نزدیک شد،بکهیون چند قدم به سمت عقب تلوتلو خورد و در آخر همونطور که سعی داشت سر جاش صاف بیاسته لبخند رنگ پریده ای زد، واقعا میترسید چانیول صدای تالاپ تلوپ قلبشو بشنوه!
_من که بهت گفتم....دوست پسرمه و...
_دروغ نگو بچه!
چانیول بین حرفش پرید و اخمی بین پیشونی پسر زیزجثه ایجاد شد
_دروغ نمیگم...دوست پسرمه!
_اوه ریلی؟
چانیول با ابروهای بالا رفته ای پرسید و روش خم شد و بکهیون به سمت عقب سرش رو خم کرد تا از اون مردک‌ عصبی فاصله بگیره.
_بله...چ..چیش عجیبه؟
چانیول نیم نگاهی به لبای سرخ پسر کوچکتر انداخت و باز به چشماش نگاه کرد.
_پس چرا دوست پسرت داره چشم دوست پسر منو درمیاره؟
یه تای ابروی بکهیون بالا پرید و سرش رو کج کرد
_به همون دلیلی که خودت داری همون کارو میکنی؟
جواب زیرکانش باعث شد چانیول تک خنده ای کنه و ازش فاصله بگیره، پسر ریز جثه نفس حبس شدش رو بیرون داد...چانیول چطور اینهمه غیرقابل پیش بینی بود؟
تو جاش صاف شد و دستی به لباسش کشید
_بک
چانیول صداش کرد و بکهیون حس کرد قلبش تندتر از چند ثانیه پیش توی سینش شروع به خودزنی کرد...چرا خب اینطور صداش میکرد؟
_هوم؟
چانیول همونطور که روبه روش ایستاده بود نفسش رو سنگین بیرون داد.
_آخر هفتت خالیه؟
بکهیون انگار که چانیول به زبان فضایی حرف زده باشه ابروهاش رو بالا داد
_چی؟
_میگم آخر هفته وقت داری؟
_آره!
و خب فقط کافی بود همین حرف از دهنش دربره تا چشماش گشاد بشه و نیشخندی روی لبای مرد بزرگتر بنشینه.
_خوبه پس!

__________________________

کای زیادی داشت آنرمال رفتار میکرد و بکهیون کم کم داشت به معنای واقعی کلمه معنای سواستفاده ابزاری رو نه تنها درک، بلکه با تمام وجود حس میکرد!
چشم غره نامحسوسی به پسر تیره تر رفت و دستش رو از روی رون پاش جوری که کسی نفهمه پس زد.
_عزیزم نظرت چیه یه روز آقای پارک و کیونگسو رو به خونمون دعوت کنیم!
کای با لبخند جذابی که رو لبش بود گفت و بکهیون یه دور سرخ و سفید و در آخر بنفش شد"خدا لعنتت کنه مردک" تو دلش جیغ زد و بعد از چند تا پلک گیج در برابر نگاه خیره چانیول و کیونگسو سریع لبخند احمقانه ای رو لبش نشوند
_ا..البته!..خیلی خوشحال میشیم!
تیکه آخر حرفش رو با چشمای هلالی شده ای رو به کیونگسو گفت و جوری که کسی نفهمه با آرنج به پهلوی کای زد.
_اخ!
_چی شد؟
کیونگسو سریع پرسید و کای که‌ پهلوش رو چسبیده بود و دولا شده بود سعی کرد خودشو جمع و جور کنه، به آرومی تو جاش صاف شد و یقه کتشو درست کرد
_هیچی...جدیدا مشکل کلیوی دارم...به خاطر اون یهو درد میگیره!
_عزیزم الان خوبی؟
بکهیون دستش رو روی بازوی کای کشید و با حالت نگرانی به چهره متعجب پسر کنارش نگاه کرد...کم کم لب پایینش رو جلو داد و خودشو بیشتر به رییس عوضیش چسبوند
_هنوزم درد میکنه؟
و خب..بکهیون متوجه نشد با همین یه کار چطور اخمای چانیول تو هم رفت و به جام گیلاسش چنگ زد و یه نفس سر کشیدش.
برای خود تاپ آیدل معروف کره هم اینکه دوست داشت بکهیون فقط برای خودش اینطور نگرانش بشه و با لبای بیرون زده نگاهش کنه عجیب بود، احساس حسادت میکرد...چیزی که چانیول تا به حال توی کل زندگیش حتی حسشم نکرده بود(چون اکثر مواقع به چیزی حس خاصی نداره -.-)
پوف عصبی کشید و با چشمایی که ازشون آتیش میبارید به بکهیون که حالا داشت خودشو برای اون سیاه سوخته لوس میکرد خیره شد.
کیونگسو نگاهش رو بین بکهیون و چانیول به نوسان انداخت و در آخر نفسش رو کلافه بیرون داد،  از بکهیون بدش میومد...چیز خاصی نداشت ولی دوست پسر سابقش و فعلیش جوری بهش نگاه میکردن که انگار پرنس آسیا روبه روشونه!
لبش رو با زبونش تر کرد و نیشخندی زد، قلوپی از گیلاسش رو نوشید و به قرمزیش خیره شد...هیچوقت برای کسایی که کیونگسو ازشون خوشش نمیومد اتفاق خوبی نمیافتاد، البته بکهیونی که زیر چشمی به چانیول نگاه میکرد اینکپو نمیدونست!
با دیدن نگاه خیره چانیول دستش رو دور بازوی کای حلقه کرد، قلبش با هیجان توی سینش میتپید و حس خوبی کل وجودش رو گرفته بود....هیچوقت فکرش رو نمیکرد  انتقام میتونه در این حد آرامش بخش باشه.
شاید کای نمیدونست ولی بکهیونم داشت از اون سواستفاده ابزاری میکرد.
_بکهیون همیشه زیادی نگرانه!
کای برای توجیه رفتار بکهیون با لبخند به چانیول گفت و مرد بزرگتر تمام سعیش رو به کار برد تا اخم نکنه.
_البته...دارم میبینم!
و بعد برای چند صدمه ثانیه نگاهشون توی هم گره خورد که بکهیون با قایم شدن پشت بازوی کای این ارتباط چشمی رو قطع کرد...دست خودش نبود، چانیول دقیقا داشت جوری نگاهش میکرد که انگار مچ بکهیون رو حین لاس زدن گرفته!

______________________________

_تو برای شام دعتشون کردی به خونه!
بکهیون با حرص تقریبا جیغ زد و گره کرواتش رو شل تر کرد....به شدت احساس کلافگی میکرد، اون قرار بود بعد از این دیگه چانیول رو نبینه!
کای نفسش رو بیرون داد و فشار پاش رو به پدال گاز بیشتر کرد
_ببین بکهیون بخدا قول میدم اگه بیای دوهزار دلار دیگه بهت میدم.
_گمشو...نه پولتو میخوام نه هیچی...فقط ازم بکش بیرون.
سرش رو به پنجره ماشین تکیه داد و با حرص تک تک کلمات رو به زبون آورد...واقعا چرا انتظار داشت کای درکش کنه؟
پسر تیره تر نگاهی به پسر ریزجثه کنارش که تو گوشه ترین نقطه صندلیش مچاله شده بود انداخت و ترجیح داد حرفی نزنه، بکهیون اول و آخر چاره ای جز موافقت نداشت.

________________________________

پک عمیقی به سیگارش زد و به میله تراس تکیه داد، چهره خندون بکهیون جلوی چشماش بود، انگشتای کشیدش که روی بازوهای کای کشیده میشد و چشمای هلالی شدش که فقط کای رو میدید!
کارما باهاش لج کرده بود؟
آهی کشید و پک بعدی تقریبا نصف سیگارش رو سوزوند...احساس کلافگی میکرد، این چه حسای مزخرفی بود که داشت؟
از اینکه بدون کنترل مثل بچه ها داشت رفتار میکرد رو مخش رفته بود، شاید بکهیون همیشه براش اولین نفر بود؟
اولین نفری که باهاش غروب آفتاب رو دیده بود، باهاش پیش روانشناس رفته بود، از خونش دزدی کرده بود، اولین نفری که با دیدن زخمای چانیول جوری میزد زیر گریه که قلب سنگم براش آب میشد و اولین نفری که وقتی چانیول لباش رو میبوسید به چیزی جز طعم لباش و حس خوبش فکر نمیکرد، به خاطرش سعی داشت لطیف تر باشه و حالا که داشت فکر میکرد همه اینا باعث میشد الان اینطور نسبت به اون راننده احساس مالکیت کنه.
بکهیون فقط باید به چانیول اونطور لبخند میزد، فقط باید نگران چانیول میشد و فقط و فقط باید چانیول رو میدید!
دود سیگار رو از بین لباش رها کرد و به نقطه ای از تاریکی خیره شد...کم کم لبخند کجی رو لبش نقش بست و سرش رو پایین انداخت.
"داری دیوونه میشی پارک چانیول"

__________________________

سلوووووم^-^
دلم کلی براتون تنگولیده بود❤❤
بابت تاخیر متاسفم کارای تغییر ورژن کمی طول کشید😭
فقط منم که دلم داره خنک میشه؟😈
ووت و نظر یادتون نره عنجلکام😘😘

Czytaj Dalej

To Też Polubisz

2.2M 115K 64
↳ ❝ [ INSANITY ] ❞ ━ yandere alastor x fem! reader ┕ 𝐈𝐧 𝐰𝐡𝐢𝐜𝐡, (y/n) dies and for some strange reason, reincarnates as a ...
1.1M 49.1K 95
Maddison Sloan starts her residency at Seattle Grace Hospital and runs into old faces and new friends. "Ugh, men are idiots." OC x OC
869K 40.3K 61
Taehyung is appointed as a personal slave of Jungkook the true blood alpha prince of blue moon kingdom. Taehyung is an omega and the former prince...
1.1M 44.5K 51
Being a single dad is difficult. Being a Formula 1 driver is also tricky. Charles Leclerc is living both situations and it's hard, especially since h...